شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
جرم شما بیگناهیست! معرفی کتاب "محاکمه کافکا"
سلام بر دوستان ویرگولی :)
پس از گذشت یک ماه و بیست روز اینجا هستم تا از جدیدترین کتابی که خواندم، دقایقی وقت شما را بگیرم. امیدوارم همچنان اشتیاق اولیه را برای خواندن برداشتهای من از کتابهایی که میخوانم داشته باشید.
به رسم عادت یک عذرخواهی به شما بدهکارم! کتاب دیگری در این میان خواندم، "گتسبی بزرگ" نام داشت، ولی دست به معرفی آن نزدم؛ اولین چیزی که برای معرفی هر کتاب به آن نیازمند هستم آن است که کتاب بتواند روی من تاثیرگذار باشد و من به وضوح باید به درک حرف اصلی کتاب برسم. در کتاب خوش خوان گتسبی بزرگ چنین اتفاقی برای من نیوفتاد و همهچیز به شکلی کاملا ایدهآل سپری شد. بگذریم موضوع ما کتاب دیگریست...
بخش ویرایش شده: نظر یکی از مخاطبان که باعث شد من دیدگاه روشنتری نسبت به این کتاب داشته باشم را برایتان اینجا قرار میدهم. (حتما بخونید از کل محتوای من خوندنش واجبتره!)
داخل نظرات گفتگوی کامل ما هست اما، بخش مهم آن این متن است.
*خواهش میکنم صدرا جان
ما در دنیای فلسفه و ادبیات کلا دو نویسنده داریم که یک کلمه یا یک فلسفه رو به نام خودشون سند زدن، فرانتس کافکا:کافکائیسم، مارکی دو ساد:سادیسم
باید به این مساله اشراف داشته باشی که جهان کافکائیسم جهان منحصر به فردیست که برای ورود و شناختش حداقل پیشنیازش این که با ذهنیت و انتظار معمول و عادتی به سمتش نریم، دلیل این آزار و ناامیدی که ازش حرف میزنی تو خود حرفات هست، اینکه انتظار داشتی اتفاقی بیفته، میدونی ذهن ما آدما پیش فرضها و اطلاعاتی داره که بهشون عادت میکنه ، مثل کسی که همیشه پاپ گوش داده وقتی متال گوش میده احساس میکنه براش آزاردهنده ست، شاید فکر کنه چرا اینقدر صدای گیتار خشن! چرا خواننده اینقدر فریاد میزنه! مواجهه با جهان کافکایی برای بار اول تا شاید دهم یا بیشتر همچین احساسی بوجود میاره، چون داره عادتهای ذهنی رو میشکنه، قطعا وقتی با پیشفرضهای ذهنی برای اولین بار محاکمه یا قصر یا مسخ رو بخونی انتظارت براورده نمیشه،شما انتظار داری مشخص شه جرم جوزف کا چی هست، و از خودش دفاع کنه، ولی ابدا مساله جرم جوزف یا دفاعیاتش نیست، مساله اساسی این که توسط کی یا کیا محکوم شده؟ روند رسیدگی به پرونده مساله اساسی ست، نیروی نامرئی که جوزف کا و بقیه محکومین (که می بینی خیلیاشون سالیان سال یا تمام عمرشون ) رو به تکاپو برای پیگیری پرونده میکنه مساله ست،اگه دقت کنی به جوزف گفته میشه که اگه محکوم شه قرار نیست بره زندان بلکه میره خونه و به روند عادی زندگیش ادامه میده، و چیزی که جوزف و بقیه محکومین رو از پا در میاره نه جرمشونه نه محکومیتشون و نه دادگاه بلکه اون پیگیری عجیب و طاقت فرسایی که هیچ توجیهی بر اجبارش هم دیده نمیشه از پا درشون میاره، نکته این که اینجا محکومیت فرد از جنس قراردادهای اجتماعی و ذهنیست، قصد ندارم کتاب قصر که حدس میزنمنخوندی رو اسپویل کنم فقط در حدی میگم که میدونم لو نمیره داستانش، هرچند کتابای کافکا اصلا اسپویلی نیستن، در کتاب قصر ما با دختری آشنا میشیم که نامه پیک یکی از اربابان قصر رو پاره میکنه و در واقع به دستور ارباب برای همخوابگی رو رد میکنه، اونجا شما میبینی زندگی اون دختر و کل خانواده ش سیاه میشه، ولی نه از طرف قصر، بلکه از طرف اهالی دهکده، هر تلاشی که برای رفع محکومیت میکنن نافرجام میمونه چون اصلا شکایت و محکومیتی ثبت نشده ولی باز هم این خانواده با تاوان سنگینی روبرو میشه، اینجا هم این محکومیت از جنس قراردادهای اجتماعی و ذهنی جامعه ست، در نهایت این رو بگم که ناامیدی و آزاری که ازش حرف میزنی محصول این فکت هستش که شما تازه دم در ورودی جهان کافکائیسم ایستادی و هنوز نتونستی در رو باز کنی و واردش شی، یکبار خوندن محاکمه به معنی دستگیره ی در ورودی رو گرفتن، چون حس میکنم انسان دغدغه مندی هستی قویا پیشنهاد میکنم اصرار کنی برای ورود به این جهان، و این ممکن نیست مگر با درک نسبی مسخ، قصر و همین محاکمه، و واقعا این درک با یکبار خوندشون به شدت سخته، ببخشید طولانی شد ولی این نکته رو هم لازمه بگم که مثلا شما در مقوله روانشناختی کتاب تئوریکی از فروید میخونی اطلاعات جالبی دستگیرت میشه، ولی وقتی کتابهای داستایوفسکی میخونی از طریق رمان و نه تئوریک با جهان وسیع روانشناختی آشنا میشی، در زمینه اگزیستانسیالیسم هم شما میتونی به طور تئوریک آثار سارتر بخونی ولی برای ورود به جهان اگزیستانسیالیسم از طریق رمان باید کافکا بخونی.*
محاکمه کافکا به قلم فرانتس کافکا
اول از همه این کتاب را از نشر "ماهی" تهیه کردم و در تمام مواردی که تا به حال از این نشر(سه مورد)کتاب تهیه کردم، رضایت کامل داشتم. پس اگر ترجمه و کیفیت کار برایتان اهمیت دارد میتوانید سراغ این نشر بروید.
تعداد صفحات این کتاب 260 صفحه است و چیزی که این کتاب را با سایر کتابها متفاوت میکند، بخشهای انتهایی آن است که شامل:
- بخشهایی که نویسنده حذف کرده(شش صفحه)
- فصول ناتمام(شامل شش فصل میشود که سر جمع بیست و پنج صفحه میشود)
- بخشآخر پسگفتارهای چاپ اول و دوم و سوم است. که به ترتیب طی سالهای 1925_1935_1946 و همگی توسط ماکس برود(دوست فرانتس کافکا)نوشته شده و توضیحاتی دربارهی تغییرات در هر نسخه به مخاطب ارائه میدهد. چون این کتاب توسط خود نویسنده به پایان نرسید و قبل از پایان آن جان خود را از دست داد.
ترجمه نسخهای که من مطالعه کردم از علیاصغر حداد بود که از نگاه من قوی بود و ایرادی نمیتوانم بگیرم.
از نظر من خواندن این کتاب برای کودکان هیچ بار معنایی نخواهد داشت و برای بزرگسالان و جوانان میتواند از
جذابیت بیشتری برخوردار باشد.
سخنی نمیماند بریم سراغ معرفی و برداشت من :)
بلکه کمی آمار کتابخوانی کشور را بالا ببرم(خنده با اشک).
"یوزف کا." مجرمی به جرم بیگناهی!
شخصیت اول داستان ما یوزف کا. نام دارد که به شخصه بسیار با او سر جنگ داشتم و بیشتر اوقات رفتار او را درک نمیکردم. این طور بگویم که شما گاهی از رفتار کا. دچار گُنگی خاصی میشوید که احتیاج به زمان و پیش رفتن در داستان دارید تا بتوانید به درک مناسبی از شرایط او برسید. یوزف کا سی ساله و معاون بانک پر رفت و آمدی است که برای کسی در سن و سال او رسیدن به چنین جایگاهی در آن زمان یک موفقیت بزرگ به حساب میآمد.
او اهل صحبت و منطق است و داستان دقیقا برخلاف این خصوصیات پیش میرود بیمنطق و گُنگ! در حین خواندن این کتاب هزاران بار به خودت میگویی کتاب را ببند و بگذار کنار ولی چه کنم که پی بردن به سرانجام داستان برای من مهم بود.
داستان به شکلی کاملا سرعتی آغاز میشود، جایی که کا. چشم باز میکند و دست خود را در زنجیر میبیند!(این بخش رو گفتم تا ترغیب به خوندنش بشید) و همین ریتم در ادامه کُند و کُندتر میشود.
این فرصت به کا. داده میشود که از خود دفاع کند و این دفاعیات و این جنب و جوشها داستان این کتاب را تشکیل میدهد.
خواندن این کتاب بعضی اوقات خارج از منطق پیش میرود و خب دلیل خوبی به شما میدهد که رهایش کنید پس اینجا انتخاب با شماست که به خواندن ادامه بدهید یا آن را کنار گذاشته و کتاب دیگری را آغاز کنید.
محاکمه یوزف کا.
در تمام طول داستان منتظر چنین لحظهای بودم و نمیتوانید تصور کنید چقدر رسیدن به این لحظه برایم عقده شده بود. در چند بخش از کتاب به این موضوع پی خواهید بُرد که گویی همهچیز برنامهریزی شده است و اتفاقاتی که برای یوزف کا. رخ میدهد از عمد و با برنامهی قبلی است.
تلاشهای کا. و تقلای او برای اثبات بیگناهیاش تبدیل به تلاش برای طول دادن زمان محاکمه میشود.
معنای جملهی بالا را باید چند بار بخوانید تا متوجه شوید ولی برای فهم بهتر تلاش میکنم به شکل دیگری آن را بیان کنم؛ کا. در ابتدا تلاش میکرد که گناه خود را متوجه شود، سپس تلاش میکند اثبات به بیگناهی خود کند، هر چند از گناه خود خبری ندارد. در انتهای کتاب تنها دغدغهاش این است که موعد رسیدن محاکمهی خود را به تعویق بیاندازد!
شاید حرف اصلی این کتاب هم همین باشد. اگر الان از من بپرسید که خواندن این کتاب چه چیزی به تو اضافه کرد، شاید از بیان آن عاجز باشم، ولی مسئله اصلی در این کتاب همین تغییرها بود. اینکه جرمی مرتکب نشده باشی و در انتها آن قدر همهچیز بر روی تو تاثیر گذاشته باشد که تنها بخواهی وقت بخری تا جانت را به جرم بیگناهی نجات بدهی، اتفاقیست که باید روی آن کمی تامل کرد.
آقای کافکا دوستت به وصیت شما گوش نکرد!
همان طور که ممکن است شنیده باشید، فرانتس کافکا به علت بیماری سل جان خود را خیلی زود در سال 1924
در سن چهل سالگی از دست داد.
او دوستی بنام ماکس برود داشت که طبق وصیت او باید دست به سوزاندن تمام نوشتهها و آثار به پایان نرسیدهی او میزد، ولی او این کار را نکرد و علت را این میگوید که پیش از مرگش به او به صراحت گفت که خواستهاش را برآورده نمیکند و وقتی او جانش را از دست داد، او هم بدون هیچ معطلی آثار او را به پایان برد!
پینوشت: در انتخاب دوست دقت کنیم (ایموجی خنده)
البته دلایل دیگر هم میآورد که نیاز به گفتن نیست!
هر چند برای قضاوت دوست آقای کافکا نباید یکطرفه به قاضی بریم اما، به هر حال خواندن آثار کافکا در بیشتر مواقع دچار ضعف در پایان و شک و شبهه میباشد. پس از این منظر نیز باید با خواندن این اثر کنار بیایید.
سخن آخر
اگر بخواهم صادقانه بگویم، این کتاب به درد کتاب خوانها میخورد، زیرا قالب افرادی که این کتاب را در نگاه اول خریداری کردند(مثل من)به علت اینکه برای این کتاب هزینه کردهاند آن را به همه معرفی میکنند! ولی خب من دارم به این چرخه پایان میدم و طبق نوشتههایی که تا به اینجا با من همراه شدید، باید متوجه شده باشید که آیا این کتاب باب میل شماست؟ و اصلا به درد شما میخورد یا خیر؟
خدا را شکر بالاخره همت کردم و یک معرفی دیگر از کتابی که خواندم، نوشتم. دو ماه دیگر فرصت دارم کتاب بخوانم و بعد از آن وارد چرخهی دیگری خواهم شد و تمرکزم روی نوشتن خواهد بود حالا به هر صورتی میتواند باشد. شاید یک داستان کوتاه یا بلند را پیش بگیرم.
حتما نظرتان را دربارهی این کتاب با من به اشتراک بذارید و اگر محاکمه کافکا را خواندید به من از تجربهتان بگویید.
دوستدار شما
صدرا :)
اگر دوستداری معرفیهای قبلی منو ببینی پیشنهاد میکنم حتما حتما حتما به این پست سر بزنی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیگر ماجراهای اتفاقی مرد صد ساله!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی یک مشت کتاب (6)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما و جماعتِ کتابخوان(عجیب الخلقه ها)