خلاصه کتاب ناطور دشت

داستان در مورد یک نوجوانه که از مدرسه شبانه روزی ش اخراج شده و حالا با کلی نگرانی و افکار جور وا جور میره به سمت خونه ش ! کل داستان از یک بعد از ظهر تا چند ساعت پس از نیمه شب رو تعریف می کنه .جایی که پسر قصه ما وسایل ش رو جمع میکنه و راه میفته به سمت خونه . توی راه همش فکر می کرده که چطوری با پدر و مادرش روبرو بشه و مرتب نقشه می کشیده که از این در خونه وارد بشم یا که برم فلانی رو واسطه کنم که بیاد و نذاره بین مون دلخوری پیش بیاد و کلی نگرانی داشته .


ظاهرا مدرسه ش یک شهر دیگه بوده چون برای رسیدن به خونه قطار سوار میشه و این وسط مسطا هم کلی وقت کشی میکنه تا بلکه بتونه دیرتر به خونه برسه ! مثلا میره بار یا تلفن میزنه به یک دوست قدیمی ، خلاصه که خیلی خیلی وقت کشی میکنه و هر طور بوده نمی خواسته با پدر و مادرش روبرو بشه . تو ذهن ش همش صحبت هاشونو مرور می کرده و خیلی می ترسیده از برخورد اونا !

یک جاهای قصه فکر می کردم خود خودم هستم ! بعضی وقتها که تو یک مخمصه گیر میفتم . اگرچه کل داستان روایت چند ساعته اما نویسنده خیلی خوب تونسته داستان رو با اتفاق های ریز ریز پر کنه و حس و حال قصه رو نگه داره . و در انتهای قصه درست زمانی که قهرمان داستان ما به خونه می رسه اتفاقی میفته که اصلا فکرش رو هم کسی نمی کرده ! داستان درست مثل زندگی واقعی پیش میره و سرانجام داستان هم درست مثل زندگی واقعی غیر قابل پیش بینی و البته ملموس هست!

مثل بقیه ی خلاصه هایی که برای کتاب ها و قصه های دیگه می نویسم آخر داستان رو لو نمی دم.بیشتر دوست دارم طوری بنویسم تا شما رو به خوندن کتاب تشویق کنم .خیلی جدی بهتون میگم که ارزش وقت گذاشتن داره و مخصوصا چون به صورت قصه هست برای تعطیلات کتاب مناسبیه . زیاد ذهن تون رو درگیر نمی کنه و با وجود دید و بازدید و مهمونی رفتن ها می تونین بخونین و یاد بگیرین و لذت ببرین.