نویسنده "داستانهای گازدار 1و2 "؛ "یک ساعت رویایی"؛ "مشاغل مرتبط با خودرو" و...
داستانهای گازدار: همراه اول نیز همراهی نکرد!
هر ماه براي آنكه بين بازرسان گاز در بازديدها، هماهنگي لازم وجود داشته باشد و سليقهها كمتر دخالت داده شود، جلسهاي در ساختمان كانون مهندسين بابل و يا دفاتر نمايندگي گاز بابلسر و فريدونكنار تشكيل ميگرديد و در پايان جلسه، چك حقالزحمهها دريافت ميشد. براي آنكه همهي اعضا حضور فعال داشته باشند از سر جمع درآمدها شام را در يكي از رستورانهاي معروف شهرستان صرف ميکرديم و بازرس غايب از اين طريق جريمه ميشد.
اين جلسات كه با مديريت پيشكسوت ما اداره ميشد، با تلاوت آياتي از كلامالله مجيد توسط يكي از بازرسان، عموماً اينجانب آغاز ميگردید. من چند بار ازحفظ سورههاي كوچك قرآن را تلاوت كرده بودم. امّا با مديريت جلسه شرط كردم قرآني تهيه گردد تا از روی آن قرائت صورت گيرد، و سورههاي خاص هميشه تلاوت نشوند.
آن روز مورد نظر فرا رسيد و تنها گزينه برای تلاوت من بودم. گرچه خوش صوت نيستم ولي اگر احساس تكليف کنم، دريغ نميورزم. وقتي آقاي رئيس دستور قرائت دادند، گفتم: شرطم رعايت نشد و باز کتاب قرآن نیاوردند. گفتند: ان شاءالله جلسهي بعدي!
يكي از مهندسين بزرگوار فوراً تلفن همراه خود را دستم داد كه فايل كل سي جزء قرآن کریم در آن كپي بوده است و من هم ديگر عذري نداشتم. سورهي مباركه «التين» را انتخاب كردم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحّمدً و آل مُحَمَّد و عَجّل فَرِجَهُمْ. همكاران هم تكرار كردند. اَعوذُ بالِلّهِ مِن الشيطانِ رَجيم. چشمها نيمه بسته، با ژست قاري گونه؛ بسمالله الرحمن الرحيم. تلفن همراه دوست عزيزمان كه در ويبره بوده، زنگ ميخورد و تنها شمارهي تماس مقابل، در صفحهي تلفن همراه نمايان است. من كه حسابي زير ذوقم خورده بود گوشی را به صاحبش دادم و چشمهايم را كاملاً بستم تا مثل همیشه يكي از سورهها که حفظ بودم را بخوانم.
در رو خواني قرآن مشكلي نداشتم اما وقتي با صوت قرائت ميكردم احتمال مکث كردن يا جا انداختن آيهاي وجود داشت. بنابراين با بسمالله سورهي «التين» در حقيقت سورهي «نصر» تلاوت گرديد. يكي از همکاران كه معمولاً اهل تسبيح و ذكر است و اتفاقاً در آن سال به حج مشرف شده، در مجاورت من نشسته بود و به عمد يا طبق عادت، در پايان هر آيه كه زمان دَم يا نفسگيري من بود، آرام آيهي بعدي را با خودش زمزمه ميكرد و اين اقدام ايشان به من خاطر جمعي ميداد كه آيهاي را جا نمياندازم.
به هر حال سورهي نصر تلاوت گرديد، " صَدِقَ اللهُ العليٌ العظيم". صلوات پاياني فرستاده شد. به حضار عزيز عرض كردم كه اين تكنولوژي چه بلايي بر سرم آورد! بعدها قرآن كوچك داخل ماشينم را با خود ميبردم تا مشكلي نباشد.
توصیه مهم: آیات قرآن مجید نور هدایت و برنامه ی زندگی است. هرقدر میسر باشد تلاوت نماییم و آن را محدود به زمان و مکان خاصی ندانیم.
این داستان بخشی از کتاب داستان های گازدار است. از طریق این لینک می توانید کتاب را تهیه کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایت بازگشت: روایتی از خانواده، انقلاب و مبارزه
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره منطق هگل (1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدکتاب "نقشه هایی برای گم شدن"