دست آخر | پوچیِ معنادار

به نظرم دو نوع پوچی داریم: (تا جایی که من خوندم و فکر کردم؛ ممکنه مدتی بعد بیشتر شه)

  1. پوچی برگرفته از رویاروییِ انسان با ذات خودش؛ ذات انسان چه بد باشه چه خوب حس لزج‌مانندی بهش می‌ده. حسی که می‌خواد از هم بپاشه ولی در همون حین یه کلِ منسجم باشه. در طول زندگیش هم برای ساختن این "کل منسجم" تلاش می‌کنه، ولی مرگ تلاشش رو ناتمام می‌ذاره. این نوع پوچی که رویارویی‌ِ انسان با ذاتش هست، تو آثار آلبر کامو می‌شه دید. "سقوط" بارزترین نمونه‌ش هست. مونولوگی یک‌طرفه از قاضی‌ای تائب. قاضی‌ای تائب که با وجود تائب بودن باز درگیر گناهانش هست. به نظرم تو "سقوط" فرد مقابلِ کلمانس (شخصیت اصلی) ما هستیم. جفت شخصیت‌ها انسانن، ولی کسی که بیشتر زجر می‌کشه شنونده‌ست. یا شاید هم کلمانس بیشتر زجر می‌کشه.
  2. پوچی‌ای که بر پایه‌ی استمرار هست. پوچی‌ای که به شکل تکرار پشت سر هم کلمات بنا می‌شه. راست کار ساموئل بکت. یکی از ویژگی‌هایی که باعث می‌شه ساموئل بکت این پوچی رو تو چشم مخاطب کنه، نمایشنامه هست. نمایشنامه بخاطر فرمی که داره و فقط یه‌بار درباره‌ی مکانی که نمایشنامه توش جریان داره حرف زده می‌شه و باقیِ کلمات، مکالمه شخصیت‌ها هست، بهترین انتخاب برای پوچی برای پایه‌ی استمراره.

مورد دیگه‌ای که علت قوت این نوع پوچی هست، عجیب بودن و گنگ بودن داستان هست. در رمان "نام‌نابردنی"، مردی فاقد دست و پا داخل یک خمره‌ی شیر در جلوی یک رستوران ایرلندی نگهداری می‌شه. در "دست آخر" داستان در اتاق یا انباری‌ای بازمانده از خسارات جهان بیرونه: مردی نابینا، زن و مردی که تو دوچرخه‌سواری تصادف کردن و ساق پاهاشون قطع شده و داخل سطل آشغالی قرار دارن. بکت تو سال ۱۹۶۱ رمانی درباره‌ی مردی منتشر کرد که در دنیایی زندگی می‌کنه که به طور کامل از گل‌ و لای و قوطی‌های پراکنده‌ی غذا و قوطی‌بازکن تشکیل شده. در این دنیا شخص فقط می‌تونه به گونه‌ای دردناک و آهسته بخزه. صحبت کردن غیرممکنه زیرا دهن از گل و لای پُر شده و دید هم محدوده چون نمی‌تونه سرش رو خیلی از گل بالا بیاره.

Not I
Not I

"دست آخر" نمایشنامه‌ای هست که ساموئل بکت تو سال ۱۹۵۷، بعد از "در انتظار گودو" و قبل از "آخرین نوار کراپ" نوشت. این نمایشنامه شامل چهار شخصیت با اسم‌های: هَم، نِل، نَگ و کلاو هست. هَم مردی کوره که قادر به انجام هیچ حرکتی نیست و رو ویلچر می‌شینه. کلاو که تنها شخصیت سالم و بدون نقص کتاب هست که از هَم اطاعت می‌کنه. نِل و نَگ مادر و پدر (نِل مادر، نَگ پدر) هَم هستن، یا به قول خود هَم "جد ملعون".

کلاو: سوژه‌ی روایت‌های هَم. اسمش از ادویه (clove) گرفته شده که برای گوشت (ham) هست. کلاو بخاطر نیازهای عاطفی و جسمی به هَم وابسته‌ست، ولی با این وجود باز هَم رو تهدید به تنها گذاشتنش می‌کنه.

نِل: مادرِ هَم. جایی از نمایشنامه وقتی کلاو به نِل سر می‌زنه و متوجه می‌شه مُرده، کمی بعدتر کلاو یه شپش رو لباسش پیدا می‌کنه. وقتی انسانی می‌میره می‌گن انسانی دیگه جاش رو پُر می‌کنه؛ ولی انسان بدبخت‌تر از این هست که انسانی دیگه جاش رو بگیره، و ممکنه یه شپش بشریت رو ادامه بده. نِل همراه با نَگ وقتی دوچرخه‌سواری می‌کردن تصادف کردن و ساق‌پاهاشون رو از دست دادن و حواله‌ی سطل آشغالی شدن.

هَم: قهرمان داستان (ham) با چاشنی ادویه گل میخک (clove). شاید بشه هَم رو چکش فرض کرد و نِل و نَگ و کلاو رو میخ. هَم از تمون نشدن و بی‌پایان بودن می‌ترسه؛ این رو از واکنشش نسبت به پیدا شدن شپش رو لباس کلاو بعد از مرگ نِل می‌شه فهمید.

نَگ: پدرِ هَم

Not I
Not I

نمایشنامه تک‌پرده‌ایه و فقط یه مکان داره. اون مکان اتاق/انباری‌ای هست که دوتا سطل تو گوشه‌های اتاق داره، و دوتا پنجره که هر کدوم یه منظره رو نشون می‌ده. یه پنجره دریا رو، یه پنجره هم زمین رو.

هَم ضدآفرینش هست. هَم مثل حام، پسر مطرود نوح می‌ترسه کل چرخه‌ی بشریت دوباره از شپش شروع بشه. و رنج خودش و بشریت بی‌اثر بشه. (به غیر از این، تلمیح‌های دیگه‌ای هم به انجیل داره کتاب)

از متن کتاب:

هَم: ولی ممکنه تو آشپزخونه‌ت مُرده باشی.
کلاو: نتیجه‌ش همونه.
هَم: آره، ولی اگه توی آشپزخونه‌ت مُرده باشی، چه‌جوری بفهمم؟
کلاو: خُب... دیر یا زود بوی گند برم می‌داره.
هَم: تو همین‌طوریش هم بوی گند برت داشته. همه‌جا بوی گند جنازه می‌ده.
کلاو: همه‌ی دنیا.

حواله شدن نِل و نَگ بعد ناقص شدن بدنشون به سطل آشغالی، می‌تونه اثر جنگ روی بکت باشه. وقتی یه چیزی فرسوده می‌شه قابل استفاده نیست.

جمله‌ی "نوبت بازیِ منه..." از هَم، تداعی‌گر بازی شطرنجه. هَم تو بازی‌ای که از اول باخته شاه شده و حرکات بی‌معنایی می‌کنه که فقط امر اجتناب‌ناپذیر رو به تعویق بندازه. اون تلاش می‌کنه موقعیت پوچ و وقار تراژیکش رو حفظ کنه.

ساموئل بکت شاید بشه اگزیستانسیالیسم فرض کرد آثارش رو، ولی بیهودگی و پوچیش خیلی بیشتر از اگزیستانسیالیسمه. فقر معنوی از نوشته‌هاش می‌باره.

در رابطه با ساموئل بکت و کتاب‌هاش (کلی‌تر):

https://www.aparat.com/v/SGZFU

اگه تونستین، ویدئوهای "Not I" رو ببینید. تو یوتیوب هست، بقیه سایت‌ها رو نمی‌دونم. اسم ساموئل بکت هم اضافه کنید بهش. یه دهن هست که حرف می‌زنه و از کلمه "من" خوشش نمیاد. انزجاردهنده‌ست.