دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 110، 111 و 112

بند 110

اما این این‌همانیِ محتوی در درونِ منظرِ اخلاقی، جایی‌که آزادی (این این‌همانیِ اراده با خود) برای اراده حاضر است (به بند 105 بنگرید)، تعیّنِ دقیق‌تر و مختصِّ خود را کسب می‌کند.

الف) در نظرِ من، محتوی به‌منزله چیزی از آنِ من معیّن می‌شود، به‌گونه‌ای که این محتوی در این‌همانیِ خود، نه تنها به‌منزلهِ غایت باطنی‌ام بلکه همچنین، مادام که این محتوی از عینیتِ برون‌افتاده برخوردار شده باشد، دربرگیرندهِ ذهنیتِ من برای من خواهد بود.

افزوده:

محتوای ارادهِ ذهنی یا اخلاقی شاملِ یک تعیّنِ مخصوص به خود است: این محتوی حتی اگر از صورتِ عینیت برخوردار شود، باز هم باید ذهنیتِ من را دربربگیرد و فعلِ من تنها باید در صورتی معتبر باشد که در باطن برای من به‌منزلهِ تدبیر و نیّتِ من معیّن شده باشد. من در هنگامِ ابرازِ ارادهِ خود تنها آن چیزی را به‌منزله فعلِ خود بازمی‌شناسم [/به رسمیت می‌شناسم] که از پیش درون ارادهِ ذهنی من حاضر بوده باشد و خواستارِ آن هستم تا در آن [ابرازِ اراده] مجدداً با آگاهیِ ذهنیِ خود روبرو شوم.

بند 111

ب) محتوی، اعمّ از این‌که مشتمل بر یک امرِ مشخّص و جزئی باشد [و یا نه] و این‌که از کجا گرفته شده باشد، در مقامِ محتوای اراده‌ای که در تعیّن‌یافتگی‌اش در خود تأمل کرده است و از این‌رو، در مقامِ محتوای ارادهِ با خود این‌همان و عمومی، مشمول دو حکم زیر می‌شود: اول، این محتوی از این تعیّنِ درونی برخوردار است که با اراده‌ای که به‌نحو فی‌نفسه وجود دارد، موافق باشد و این‌که از عینیتِ مفهوم برخوردار باشد. دوم، اما از آن‌جا که ارادهِ ذهنی که به‌نحو لنفسه وجود دارد، در عین حال، هنوز صوری است (به بند 108 بنگرید)، این محتوی صرفاً یک مطالبه و تقاضا است و هنوز این امکان را دربرمی‌گیرد که با مفهومِ [اراده] موافق نباشد.

بند 112

ج) من هنگامی‌که غایاتِ خود را به مرحلهِ عمل و اجرا درمی‌آورم، در این فرایندِ عینیت‌بخشی به غایات، ذهنیتِ خویش را حفظ می‌کنم (به بند 110 بنگرید) و هم‌زمان این ذهنیت را از عدمِ وساطت‌اش و بنابراین، از این خصلت که به‌منزلهِ ذهنیتِ متفرّدِ من وجود دارد، می‌زدایم. اما این ذهنیتِ برون‌افتاده و خارجی که با من این‌همان است، ارادهِ اَغیار [/دیگران] است (به بند 73 بنگرید). – در این‌جا [یعنی، قلمرو اصول اخلاقی]، ذهنیت موطنی است که اراده در آن ظهور می‌کند (به بند 106 بنگرید) و ارادهِ اَغیار [/دیگران] در عینِ حال که ظهورِ غیرِ من است، ظهوری است که من به غایاتِ خود می‌بخشم. بنابراین، اجرا و عملی‌کردنِ غایاتِ من، در بطنِ خود، از این این‌همانیِ ارادهِ من و ارادهِ اَغیار برخوردار است – از یک عطف و ارجاعِ مثبت و ایجابی به ارادهِ اَغیار.

یادداشت هگل:

بنابراین، عینیتِ غایتی که به اجراء درآمده است، بر سه چیز دلالت می‌کند، یا به عبارت دیگر، به‌منزله امری واحد، سه عنصر را در برمی‌گیرد: اول، موجودیتِ بی‌واسطه و برون‌افتاده (به بند 109 بنگرید)؛ دوم، امرِ هم‌ارز و منطبق با مفهوم (به بند 112 بنگرید)؛ سوم، ذهنیتِ عمومی. ذهنیتی که درونِ این عینیت حفظ می‌شود، به‌گونه‌ای است که اول، از آن‌جا که غایتِ عینی از آنِ من است، من خود را درونِ آن [عینیت] به‌منزلهِ این[ارادهِ متفرّد] حفظ می‌کنم (به بند 110 بنگرید)؛ عناصرِ دوم و سومِ ذهنیت منطبق با عناصرِ دوم و سوم عینیت هستند (به بالا بنگرید).

این تعیّنات که از منظرِ اخلاقی متمایز از یک‌دیگر هستند، صرفاً همراه با [/در] یک تناقض با یک‌دیگر اتحاد پیدا می‌کنند [/یگانه هستند]؛ این مسأله، به عبارتِ دقیق‌تر، تظاهر و تناهی قلمرو اصولِ اخلاقی را می‌سازد (به بند 108 بنگرید) و رشد و بسطِ این منظر [یعنی، منظرِ اخلاقی]، رشد و بسطِ این تناقضات و انحلالِ آن‌ها است (اگرچه که در درونِ این قلمرو، انحلال این تناقضات تنها می‌تواند به صورت نسبی رخ دهد).

افزوده:

در موردِ حقِّ صوری چنین گفته شد که تنها شاملِ نواهی می‌شود و این‌که عملی که دقیقاً منطبق با حقّ باشد، در ارتباط با ارادهِ اغیار، از تعیّنی صرفاً سلبی برخوردار است. در مقابل، درونِ قلمرو اخلاقی، تعیّنِ ارادهِ من با عطف به ارادهِ غیر ایجابی و مثبت است، یعنی، اراده‌ای که به‌نحو فی‌نفسه وجود دارد، در بطنِ آن‌چه که ارادهِ ذهنی محقّق می‌سازد، حاضر است. این امر مستلزمِ خلق و یا تغییرِ یک موجودیتِ در دسترس است و این امر، به نوبه خود، معطوف به ارادهِ اغیار می‌شود. مفهومِ اخلاق عبارت است از نحوهِ سلوکِ [/برخورد/رویکرد/رفتار] درونی اراده در قبال خود. اما در این‌جا تنها یک اراده وجود ندارد؛ برعکس، عینیت‌یابی همچنین شامل این تعیّن است که ارادهِ متفرّد خود را در ضمن فرایند عینیت‌یابی حفظ و رفع می‌کند و از آن‌جا که تعیّنِ یک‌سویگی از میان می‌رود، اکنون، دو اراده با رابطه‌ای مثبت و ایجابی نسبت به یک‌دیگر، مقرّر داشته می‌شوند. در قلمروِ حقّ، این مسأله که ارادهِ اَغیار [/دیگران] با عطف به ارادهِ من (که با مالکیت به خود موجودیت می‌بخشد) چه علایق و خواسته‌هایی دارد، از هیچ اهمیتی برخوردار نیست. در مقابل، در قلمرو اخلاقی، صلاحِ اَغیار نیز مطرح است و این عطف و ارجاعِ مثبت و ایجابی تنها در این زمان است که واردِ صحنه می‌شود.