در کار کلام
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 35
صدا: سپیده کاظمی (ایلشاد)
بند 35
عمومیتِ این اراده که لنفسه آزاد است، عمومیتِ صوری است، یعنی رجوعِ خودآگاه و مستقیم، و در عین حال، بدونِ محتوایِ اراده به خود در تفرّدش – تا اینجا، ذهن یک شخص است. عنصرِ اساسی در [مفهومِ] شخصیتمندی این است که من، بهمنزله این شخص، از همه جهات (در استبدادِ باطنی، محرک، مِیل، و همچنین، در ارتباط با موجودیتِ خارجی و برونافتادهِ بیواسطهام) کاملاً معیّن و متناهی هستم، اما [از طرف دیگر] بهمعنای دقیق کلمه، بهنحوی صرف و مجرد، معطوف به خود هستم؛ بنابراین، در تناهیِ خود، خود را چیزی نامتناهی، عمومی و آزاد میدانم.
یادداشت هگل:
شخصیتمندی تنها زمانی شروع میشود که ذهن از خود نه فقط بهمنزله چیزی، در کلّ، انضمامی و بهنحوی معیّن، بلکه همچنین، بهمنزله یک «منِ» تماماً مجرّد آگاهی داشته باشد، منی که در آن هر محدودیت و اعتبارِ انضمامی سلب و فاقد اعتبار میشود. در شخصیتمندی، بنابراین، خودبهمنزله یک موضوع و متعلَّق [gegenstand] دانسته میشود، اما به منزله موضوعی [gegenstand] که از طریق تفکر به مقامِ عدمتناهیِ بیواسطه و سرراست، و از اینرو، اینهمانیِ محض با خود ارتقاء یافته است. افراد و آدمیان تا زمانیکه به این تفکّرِ محض و این علم نسبت به خودشان دست نیافته باشند، دارای شخصیت نخواهند بود. روحی که بهنحو فینفسهِ لنفسه وجود دارد، خود را بدین ترتیب از روحِ متظاهر متمایز میسازد که در یک تعیّن یکسان، دومی صرفِ خودآگاهی است – [یعنی] از خود آگاه است، اما صرفاً در تطابق با ارادهِ طبیعی که امور مقابلِ خود را خارجی و برونافتاده در نظر میگیرد (به پدیدارشناسی روح، بامبرگ و وورتسبورگ، 1807 ص 101 به بعد و دایرهالمعارف علوم فلسفی، بند 344 بنگرید) – اما اولی خود را، در مقام یک «منِ» مجرّد و آزاد، بهعنوان موضوع و متعلَّق [gegenstand] و غایتِ خود دارد و در نتیجه، یک شخص است.
افزوده:
ارادهای که لنفسه وجود دارد، یا ارادهِ مجرّد، شخص است. بالاترین دستآورد یک انسان آن است که یک شخص باشد؛ اما علیرغم این مسأله، «شخصِ» محض و انتزاعی، حتی بهمنزله یک اصطلاح، چیزی تحقیرآمیز دارد. شخص اساساً با ذهن متفاوت است، چرا که ذهنیت تنها امکان شخصیتمندی است و [این در حالی است که] هر موجود زندهای یک ذهن است. بنابراین، یک شخص، ذهنی است که از این ذهنیتِ خود آگاه است، چرا که من در مقام یک شخص، کاملاً لنفسه هستم: شخص تفرّدیافتنِ آزادی است و صرفاً بهنحو لنفسه وجود دارد. من در مقام این شخص، در درون خود، خود را آزاد میدانم و میتوانم خود را از هر چیزی جدا سازم، چرا که تنها چیزی که در برابر من قرار دارد، شخصیتمندی صرف است. و در عین حال، من در مقامِ این شخص، چیزی تماماً معیّن هستم: سنّم فلان است، بلندی قامتم فلان است، در این اتاق هستم و هر چیز جزئیِ دیگری که بر حسب اتفاق هستم. بنابراین، شخصیتمندی هم امری والا است و هم امری کاملاً معمولی. آن حاوی این اتّحادِ میانِ امرِ نامتناهی و امرِ مطلقاً متناهی است، اتّحادِ میانِ حدِّ معیّن و امرِ مطلقاً نامحدود. بالاترین دستآورد شخص آن است که این تناقض را تحمّل کند، تناقضی که هیچ چیز دیگری در قلمروِ طبیعی نه آن را در بر میگیرد و نه تابِ تحمّل آن را دارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخوانی و پیشرفت اجتماعی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: پیشگفتار یک مترجم
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب"آسوده بخواب، کاترین": پلیسی که نمیتوانست بدون شعر زندگی کند!