در کار کلام
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 7
صدا: سپیده کاظمی (ایلشاد)
بند 7
ج) اراده اتحاد هر دوی این مراحل است - تشخص که در خود تأمل کرده، و بدین طریق، به عمومیت بازگشته است. این مرحلهِ تفرد یا خودتعیّنبخشیِ «من» است؛ بدین طریق که «من» خود را در مقامِ سالبِ خود مستقر میکند، یعنی به منزله چیزی معین و محدود، و در عین حال، با خود میماند، یعنی در اینهمانی با خود و عمومیتاش؛ و در این تعینیابی، صرفاً به خود وصل میشود. «من» تا آنجایی به خود تعین میبخشد که خود، مرجعِ سالبیتش باشد. «من» در مقام این ارجاعِ به خود، نسبت به این تعین بیتفاوت است. «من» این تعین را بهمنزله چیزی متعلِّق به خود و همچون امری معنوی [/امر روحانی؟/ideelle] میشناسد، بهمنزله یک امکانِ صرف که توسط آن محدود نمیشود، بلکه خود را صرفاً به این دلیل آنجا [در آن تعین] مییابد که خود را در آن مستقر میکند. این، آزادیِ اراده است، و مفهوم یا جوهریتِ اراده را میسازد؛ [به عبارت دیگر،] جاذبهِ آن را میسازد، درست همانطور که جاذبه جوهریتِ جسم را میسازد.
یادداشت هگل:
هر خودآگاهی خود را بهمنزله عمومی میشناسد، بهمنزله امکان تجرید خود از هر چیز معین؛ و [همچنین] بهمنزله مشخص، با یک متعلَّق، محتوی و غایتِ معین. اما هر دوی این مراحل صرفاً مجرد هستند؛ چیزی که انضمامی و صادق است (و هر چیز صادق، انضمامی است)، عمومیت است که مشخص را در تقابل با خود دارد، اما این مشخص، از طریق تأمل در خود، با [امر] عمومی تطابق پیدا کرده است. این اتحاد، تفرد است، اما نه در شکل بیواسطهاش بهمثابه یک واحد منفرد (تصور رایج از تفرد)، بلکه در تطابق با مفهومِ تفرد (به دایرهالمعارف علوم فلسفی، بندهای 112 تا 114 بنگرید)؛ به عبارت دیگر، این تفرد، در حقیقت، چیز دیگری به غیر از خودِ مفهوم نیست. دو مرحله اول - که اراده میتواند خود را از هر چیزی منتزع سازد و اینکه اراده، همچنین، (توسط خود یا چیزی دیگر) متعین شده است - به راحتی تصدیق و درک میشوند، چرا که آن دو مرحله، بهطور لنفسه [/اگر آنها را بهطور مستقل در نظر بگیریم]، مراحلی از فهم انتزاعی هستند و خالی از حقیقت. اما این مرحلهِ سوم است، مرحلهِ صادق [و حقیقی] و نظری (و تنها به شیوه نظری میتوان راجع به هر چیز صادق [و حقیقی] فکر کرد)، که فهم انتزاعی از ورود به آن خودداری میکند، چرا که مفهوم دقیقاً همان چیزی است که فهم انتزاعی همیشه آن را غیرقابلدرک میخواند. بر عهده منطق –بهمنزله فلسفهِ نظریِ محض – است که با جزئیات بیشتر، به اثبات و بحث پیرامونِ این عمیقترین بصیرتِ تفکرِ نظری - یعنی، عدمتناهی بهمنزله سالبیتِ خودارجاع، این منشاءِ غاییِ هر نوع فعالیت، حیات و آگاهی - بپردازد.
تنها یک نکته دیگر باقی مانده است: زمانیکه میگوییم اراده عمومی است، و اینکه اراده خود را متعین میسازد، چنین به نظر میرسد که گویی آن را از پیش همچون ذهن و یا جوهر فرض میگیریم. اما اراده تا زمانیکه متعیّن نشود، و تا زمانیکه این تعیّن، رفع و به مقام معنویت [/روحانیت؟/idealitat] ارتقاء نیابد، عمومی نیست و به انجامِ خود نرسیده است؛ اراده، اراده نمیشود، تا زمانیکه این فعالیتِ خودمیانجیگر و این رجوع به خود نباشد.
افزوده:
چیزی که بهدرستی اراده نامیده میشود، هر دو مرحله مقدم را در بر دارد. «من» بهمعنای دقیق کلمه، اصولاً، صرف فعالیت است، [امر] عمومی که با خود است؛ اما این عمومی خود را متعین میسازد، تا آنجا که دیگر با خود نیست، بلکه خود را در مقام دیگرِ خود مستقر میکند و از عمومیت خود دست میکشد. سپس، در سومین مرحله، «من» در محدودیتاش و در این دیگری، با خود است؛ چرا که علیرغم اینکه خود را متعیّن میسازد، باز هم با خود میماند، و از پایبندی به عمومی دست نمیکشد. این مفهومِ انضمامیِ آزادی است، در حالیکه کاشف به عمل آمده است که دو مرحله مقدم، تماماً انتزاعی و یکجانبهاند. اما، ما هماکنون این آزادی را در صورت حسی، برای مثال، در دوستی و عشق، در اختیار داریم. اینجا [در دوستی و عشق]، ما یکجانبه در درون خودمان نیستیم، بلکه مشتاقانه خودمان را با ارجاع به دیگری محدود میکنیم، حتی بودن در این محدودیت را عین خودمان میدانیم. در این تعیّنیافتگی، انسان نباید سماجت بورزد؛ برعکس، او تنها بدین طریق بر خویشتن وقوف پیدا میکند که دیگری را بهمنزله دیگری در نظر بگیرد. بهطور مشابه، آزادی نه در [وضعیت] نامتعینی قرار دارد، نه در وضعیت تعینیافتگی، بلکه همزمان هر دو است. ارادهای که خود را تنها به یک این محدود میکند، اراده شخص لجبازی است که خود را تنها در شرایطی آزاد احساس میکند که این اراده را داشته باشد. اما اراده به چیزی محدود بسته نیست؛ برعکس، مدام باید پیش برود، چرا که طبیعت اراده این یکجانبگی و حصر نیست. آزادی آن است که چیزی متعیِّن را اراده کنیم، در عین حال، در این تعین با خود بمانیم و بار دیگر به امر عمومی رجوع کنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب هرگز هرگز؛ تبدیل رابطه عاشقانهای به یک غریبگی تمام عیار
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا گتسبی بزرگ بود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
نماز خوب