نارستگاری در دارلینگتون | معرفی کتاب بازماندهی روز
«تشخص» مربوط است به این که یک نفر پیشخدمت بتواند از جلد حرفهی خودش خارج نشود. پیشخدمتهای معمولی به محض کمترین موجبی جلد حرفهی خودشان را ترک میگویند و به جلد خصوصی خودشان پناه میبرند. برای این گونه اشخاص پیشخدمت بودن مثل نقشی است که در نوعی نمایش لالبازی بر عهده گرفتهاند. به محض کوچکترین تکانی یا کمترین حرکت غلطی نقاب میافتد و چهرهی بازیگر ظاهر میشود. بزرگی پیشخدمتهای بزرگ در این است که میتوانند نقش خودشان را بازی کنند و در این نقش باقی بمانند؛ وقایع خارجی آنها را از جا در نمیبرد، هر قدر که این وقایع ناگهانی یا هولناک یا ناراحت کننده باشند. اینها نقش حرفهی خودشان را همانطور بازی میکنند که یک نفر آقای محترم لباسش را به تنش دارد؛ یعنی اجازه نمیدهد که اوباش یا اوضاع نامساعد این لباس را در انظار مردم از تن او در آورند؛ این لباس را او فقط وقتی که خودش اراده کند از تنش در میآورد، و این اراده همیشه وقتی است که آن آقا کاملا تنها باشد. این، همان طور که عرض کردم، به «تشخص» انسان مربوط میشود.
اینها از زبان استیونز، پیشخدمتِ راوی داستان «بازماندهی روز» بیان میشود. بخش عمدهای از کتاب نیز به همین سبک و سیاق است و شاید به نظر برسد که داستان خستهکنندهای پیش روی شماست اما ابدا این طور نیست. پیامها و بنمایههای داستان، در زیر همین صحبتهای خسته کنندهی استیونز پنهان شده است.
رمان «بازماندهی روز» (با عنوان انگلیسی The Remains of The Day) سومین اثر کازوئو ایشیگورو، نویسندهی انگلیسی و ژاپنی الاصل و برندهی جایزهی نوبل سال ۲۰۱۷ است. ایشیگورو در ایران بیشتر با رمان «هرگز رهایم مکن» شناخته شده است اما عموما «بازماندهی روز» به عنوان قویترین اثر او شناخته میشود. این کتاب جایزهی بوکر سال ۱۹۸۹ را برای او به ارمغان آورد.
داستان در مورد استیونز، یک پیشخدمت (Butler) کهنهکار است که نزدیک به چهل سال از عمر خود را در یک عمارت بزرگ به اسم سرای دارلینگتن به پیشخدمتی گذرانده است. داستان در سال ۱۹۵۶ روایت میشود و اربابِ پیشینِ استیونز یعنی لرد دارلینگتن سه سال است که فوت کرده و فردی آمریکایی به نام آقای فارادی عمارت را خریده و استیونز اکنون میبایست در دورهای که فرهنگ ارباب و پیشخدمتی تا حد زیادی رخت بسته، با خدمهی بسیار کمتری خانه را اداره کند. همین موضوع و بالا رفتن سن استیونز موجب شده که از نظر خودش اشتباهاتی از او سر بزند که سابقه نداشته است. در این میان استیونز نامهای از خانم کنتن - که در دههی بیست چندین سال را در سرای دارلینگتن سرخدمتکار (House keeper) بوده - دریافت میکند و از آن نامه برداشت میکند که شرایط زندگی و ازدواج خانم کنتن مساعد نیست و شاید حضور مجدد او بتواند از رخ دادن اشتباهات بیشتر جلوگیری کند. این است که استیونز پیشنهاد مرخصی آقای فارادی را قبول میکند تا ضمن مسافرت، خانم کنتن را ببیند و او را برای کار به سرای دارلینگتن دعوت کند.
داستان در خلال سفر شش روزهی استیونز به محل زندگی خانم کنتن روایت میشود. در این روایتهاست که ما با دنیای استیونز - که در خدمترسانی به اربابش خلاصه شده است - آشنا میشویم. بخش بزرگی از این دنیا نظریه پردازی در مورد این است که «پیشخدمت بزرگ کیست؟» و «تشخص» (ترجمهی واژهی dignity) در کار پیشخدمتی چگونه معنا میشود. این بخشها به عمد حوصله سر بر هستند و این ضعف نویسنده یا مترجم نیست، بلکه دنیای حوصله سر بر و افق دیدِ محدودِ استیونز را ترسیم میکنند. زندانی که استیونز با بخشیدن معنایی بسیار فراتر از آنچه که باید به وظایفش، برای خودش ساخته است. طرز بیان استیونز هم که با درازگویی و واژگان نامانوس همراه است بر این حس میافزاید.
البته هر پیشخدمتی در طراحی نقشهی وظایف کارکنانِ زیر دستش نهایت سعی خودش را مبذول میدارد. خدا میداند که به واسطهی قصور یک نفر پیشخدمت در طراحی صحیح نقشهی وظایف خدمه چه مرافعات و اتهامات و چه اخراجهای غیرلازم که واقع نمیشود و چه آیندههای درخشان که به باد فنا نمیرود. در حقیقت میخواهم عرض کنم حق به دست کسانی است که میگویند قابلیت طراحی نقشهی صحیحِ احالهی وظایفِ خدمه از اهّمِ صفاتی است که هر پیشخدمت کاردانی باید به آنها متّصف باشد. خود من نقشههای زیادی را در طول این سالها طراحی کردهام و اگر بگویم کمتر یکی از این نقشهها نیازی به جرح و تعدیل داشته است گمان نمیکنم سخنی به گزاف گفته باشم...
در حین نظریهپردازیها، استیونز گریزهایی به خاطرات خدمتش در سرای دارلینگتن میزند و از میان این خاطرات است که ما پی به روابط و احساسات متقابل استیونز و خانم کنتن - که استیونز مذبوحانه تلاش میکند تا آنها را زیر لایههایی از وراجیهای مربوط به کارش پنهان کند - میبریم و شخصیت استیونز را خارج از نظریهپردازیهایش میشناسیم. در یادآوری این خاطرات است که مشخص میشود استیونز تا چه حد بروز ندادن احساسات و از دستدادن فرصتهایش (فرصتهایی از جنس خانم کنتن) را با بیخدشه نگهداشتن «تشخصش» توجیه کرده است.
لایهی دیگری از داستان نیز در این خاطرهها نهفته است؛ تلاش لرد دارلینگتن به عنوان نمادی از محافل اشرافی انگلیس بعد از جنگ جهانی اول برای برقراری آشتی بین آلمان نازی و سایر دولتهای اروپا و برداشتن پیماننامهی ورسای. تلاش نافرجامی که پس از وقوع جنگ جهانی دوم موجب تضعیف همین محافل که استیونز تمام عمر خود را در خدمت به آنها صرف کرده است میشود. استیونز این رویدادها را از نزدیک میبیند اما بخشی از درست انجام دادنِ کار خود را در این میبیند که هیچ تحلیلی از آنها نداشته باشد و صرفا اعتماد کامل به قضاوتها و اعمال ارباب خود داشته باشد. اما همچنان خود را در این وقایع مهم، با خوبْ «برق انداختن» قاشق و چنگالها سهیم میداند.
در انتهای داستان، بعد از دیدار استیونز با خانم کنتن، او که غرق در افکار خود در یک سکوی ساحلی به انتظار شب نشسته است، متوجه حضور پیرمرد دیگری در کنار خود میشود. پیرمردی که او هم مانند استیونز بیشتر عمر خود را خدمتکار بوده است. گفتگوی بین استیونز و پیرمرد شاید مهمترین بخش داستان و حامل پیام نویسنده باشد.
لرد دارلینگتن آدم بدی نبود. به هیچ وجه آدم بدی نبود. دستکم در آخر زندگیاش این حق را داشت که بگوید چه اشتباهاتی مرتکب شده. جناب لرد آدم شجاعی بود. در زندگی برای خودش راهی که انتخاب کرد؛ بعدا معلوم شد راه درستی نبودهِ، ولی آن راه را خودش انتخاب کردِ، دستِ کم این را میتوانست بگوید. خود من حتی این را هم نمیتوانم بگویم. من اعتماد کردم، به عقل و درایت جناب لرد اعتماد کردم. همهی آن سالهایی که به ایشان خدمت میکردم، اعتماد داشتم که دارم کار مهمی انجام میدهم. حالا از خودم میپرسم در این طرز کار چه حیثیتی هست؟
گوش کن، همکار. من یقین ندارم که همهی حرفهای تو را میفهمم. ولی اگر از من میپرسی، روش تو پاک غلط است. این قدر به گذشته نگاه نکن، حالت بد میشود. خیلی خوب، حالا دیگر نمیتوانی کارت را به آن خوبی انجام بدهی. ولی همهی ما همین طوریم. بالاخره همهی ما باید یک وقتی پایمان را دراز کنیم. به من نگاه کن. از وقتی که بازنشسته شدهام برای خودم خوشم. بله خوبِ هیچ کدامِ ما دیگر در عنفوانِ جوانی نیستیم، ولی باید نگاهت به آینده باشد...باید برای خودت خوش باشی. بهترین قسمت روز شب است. تو کارِ روزت را انجام دادهای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش. من این جوری میبینم. از هر کس میخواهی بپرس. بهترین قسمت روز شب است.
استیونز با خودش تصمیم میگیرد که طرز نگاه مثبتتری اتخاذ کند، اما اینکه این نگاه جدید چقدر مثبتتر است بسته به نظر خواننده دارد.
به جز خود اثر و محتوای آن، ترجمه و کیفیت چاپ هم نقش موثری در تجربهی خوانش ایفا میکنند. من ترجمهی شادروان نجفدریابندری از نشر کارنامه را مطالعه کردم. دریابندری مقدمهی بسیار زیبایی برای کتاب نگارش کرده که خود از عوامل هر چه بیشتر دلچسبشدن این رمان برای من بود. در این مقدمه دریابندری مقداری در مورد ایشیگورو، پیچیدگیهای ترجمه، مفاهیم و لایههای داستان و فرهنگ ارباب و خدمتکاری انگلیسی و جایگاه آن در ادبیات انگلیسی صحبت میکند. به طور مثال عنوان میکند که چرا از ادبیات قاجاری برای ترجمهی صحبتهای استیونز استفاده کرده است. نشر کارنامه هم در چاپ اثر کمنقص عمل کرده است. کاغذ سفیدِ مرغوب و سبک به همراه جلد سخت و قطع ربعی باعث میشود که کتاب به خوبی در کف یک دست باز شود.
از این کتاب یک اقتباس سینمایی معروف با همین عنوان به سال ۱۹۹۳ ساخته شده است که نقش استیونز را آنتونی هاپکینز و نقش خانم کنتن را اما تامپسون ایفا میکنند. این فیلم در ۸دسته (شامل بهترین فیلم، کارگردان، نقش اول مرد، نقش اول زن، فیلمنامهی اقتباسی و موسیقی متن) نامزد جایزهی اسکار شد. در این فیلم حضور خانم کنتن و به تبع آن رومنس ماجرا پررنگتر است و نظریه پردازیهای استیونز در مورد پیشخدمت بزرگ نیز به سبب ذات رسانهی سینما کمرنگتر شده است. شاید تنها، جای گفتگوی استیونز با پیرمرد خدمتکار در انتهای داستان در فیلم خالی باشد. اما در مجموع این اقتباس بسیار به کتاب پایبند است و از نظر من روح کتاب در آن جریان دارد و فیلمی است که آزمون زمان را با موفقیت پشت سر گذاشته است. من فیلم را قبل از خواندن کتاب تماشا کردم و به نظرم تاثیر بسیار مثبتی روی درک رمان و لذت بردن بیشتر از آن داشت.
«بازماندهی روز» اثری است که از خواندن آن پشیمان نمیشوید. داستان دارای بنمایههای حسرت، فقدان، سیاست، روابط عاطفی، وفاداری و اثر ژرفی است. به نقل از گاردین:
بازماندهی روز به بهترین وجه آنچه که یک اثر ادبی میتواند انجام دهد را انجام میدهد؛ به شما این حس را میدهد که یک زندگی انسانی را در دستان خود گرفتهاید. وقتی به انتهای آن میرسید، به راستی به نظر میرسد که یک دوست را از دست دادهاید.
با توجه به ترجمه، چاپ و اقتباس عالیای که از این اثر انجام شده، بازماندهی روز میتواند به یکی از بهترین تجارب خوانش شما تبدیل شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخوان ها و افراد همیشه ناراضی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 123 و 124
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوشتن رستگاری است