"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
روایت بازگشت: روایتی از خانواده، انقلاب و مبارزه
روایت بازگشت یکی از بهترین زندگینامه هایی که در تمام عمرم خوانده ام بود. روایتی از بازگشت به سرزمین مادری، روایت بازگشت به اصل و ریشه، روایت بازگشت به مبدا، روایت بازگشت به خانواده. خانواده ای که دیکتاتور آنها را از یکدیگر جدا کرده بود. خانواده ای که نسل اندر نسل مبارز بودند و انقلابی. پدر بزرگ در مبارزه با اروپاییان دوشادوش عمر مختار جنگیده بود، پدر در مبارزه با دیکتاتور داخلی جنگیده بود و پسر نیز ادامه دهنده ی راه پدر بود. داستان، زندگی هشام مطر پسر جاب الله مطر یکی از مخالفین معمر قذافی است که پدرش را بیست سال پیش در مصر دستگیر و در یکی از مخوف ترین زندان های لیبی به نام ابوسلیم زندانی کرده اند. هشام می داند که به احتمال زیاد پدرش را به قتل رسانده اند اما آدمی به امید زنده است و هشام نیز تا جنازه ی پدرش را نبیند دست از امید داشتن برنخواهد داشت. کتاب در کنار روایت زندگی هشام مطر، ماجرای انقلاب لیبی را نیز بیان می کند. انقلابی که در بهار عربی شروع شد به سرعت اوج گرفت، آتش گرفت، شعله ور شد و در نهایت چیزی بجز خاکستر از خود به جای نگذاشت. در کتاب می توان شمه هایی از دلیل این اتفاق تاسف بار را مشاهده کرد. جایی که به نظر می رسد انقلابیون هیچ هدف والایی برای انقلاب ندارند و فقط می خواهند انقلاب به ثمر بنشیند. اما نمی دانند با این انقلاب چکار باید بکنند. به نظر می رسد انقلابیون بیش از هرچیز روحیه ی عرب بودن خود را می ستایند و چه سخیف ستایشی. هشام جایی می گوید، اتفاقات پس از سقوط دیکتاتور نه به خاطر انقلاب که به خاطر ذات دیکتاتوری است. این حرف تا حدودی صحیح است اما مثال های نقض زیادی را می توان بیان کرد که انقلاب به خوبی در مسیر قرار گرفته است و با کمترین هزینه راه خود را در پیش گرفته است حتی با وجود حملات کشورهای خارجی که معمولا پس از هر انقلاب صورت می گیرد. (مانند کوبا، ایران و...) پس درست است که ذات دیکتاتوری چنین اقتضا می کند اما کیفیت انقلاب نیز در چگونگی به ثمر نشستن و ادامه ی مسیر تاثیر بسزایی ایفا می کند. قسمت هایی از کتاب:
در باب وضعیت نابسامان کشور، در هنگام درگیری ارتش لیبی و انقلابیون که چندین دسته و گروه بودند:
سر همه ی انشعابات اصلی، عرض خیابان را با طناب ضخیمی بسته بودند. مردان جوان، تفنگ به دست آنجا ایستاده بودند. لباس نظامی به تن داشتند و با اینکه پولشان را از حکومت نوپای طرابلس می گرفتند تحت فرمان آنها نبودند. هرکدام از پست های بازرسی تحت فرمان یک انقلابی بودند که حقوق ها را تقسیم می کرد. شکایت از دزدی و اختلاس از حد بیرون بود.ولی به من گفته بودند این گروه ها خرده پا هستند. گروه های شبه نظامی بزرگتر کنترل میدان های نفتی، بنادر و ساختمان های دولتی را در دست داشتند. یکی از اعضای شورای انتقالی به من گفته بود چون هنوز ارتش ملی و پلیس وجود ندارد، کشور به این مردان متکی است. هرچند سیاست پاداش دادن به مزدوران نتایج ناخواسته ای به بار آورده بود. چرا که هزاران نفر برای منفعت مالی تفنگ خریده بودند و کنترل تقاطع ها و منابع ملی را به دست گرفته بودند. کار به جایی رسیده که تعداد مدعیان در طرف پیروز جنگ از 250 هزار نفر فراتر رفته است.
در باب منش اسلامی جاب الله مطر:
یکبار دید که من اول سکه ها را شمردم و بعد به گدایی دادم. گفت: "دفعه ی دیگر، اینقدر نمایش نده. طوری بده که انگار داری می گیری." اگر از کنار کارگرها و رفتگرها می گذشتیم و آنها طبق عرف به ما تعارف می کردند. پدر با همان لباس های شیکش میان آن مردها روی زمین می نشست و اگر من دست دست می کردم می گفت: "بیا دیگر، نان حلال صد نفر را سیر می کند." دو لقمه می خورد و سپس حقه ی جادویی اش را سوار می کرد و ضمن صحبت اسکناس ها را زیر بشقاب می سُراند. بعد نگاهی به ساعتش می انداخت و می گفت:"آقایان عالی بود، متشکرم"
در باب قدرت انقلاب ها:
انقلاب ها نیروی فزاینده ی خود را دارند، و زمانی که به این جریان بپیوندی، گریختن از تندبادهای آن دشوار است. انقلاب ها دروازه های استواری نیستند که ملت های از آن عبور کنند، نیروهایی هستند به مانند طوفانی که هرآنچه که پیشتر وجود داشته می روبد و با خود می برد.
هرچند کتاب فوق العاده زیبا و دلنشین است اما پولیتزر؟ گمان نمی کنم انقدر خوب باشد که بتوان گفت مستحق جایزه ی پولیتزر بوده است.
به هرحال سالهای اخیر پس از سقوط دیکتاتوری لیبی، فیلم ها و کتاب های زیادی در مورد فجایع لیبی ساخته و نوشته شده است که دوباره به ما یاد آور میشود عمر حمایت از یک دیکتاتور در مجامع اروپایی تنها به اندازه ی عمر حکومت وی است و پس از سقوط آن دیکتاتور صدای فغان و مویه از مجامع بین المللی و رسانه های غربی بلند می شود که دیکتاتور را نابود کنید و نهایتا خود را حامی دموکراسی و آزادی دنیا جا میزنند. کسانی که سالها نفت لیبی را به تاراج برده اند و مردمش را زیر خفقان و استبداد دیکتاتوری خونخوار رها کرده بودند. بلافاصله پس از سقوط و کشته شدن دیکتاتور توپخانه ی رسانه های خود را علیه او نشانه گرفته اند درحالیکه چند سال پیش از آن نخست وزیر بریتانیا و رئیس جمهور آمریکا با وی مانند دو دوست صمیمی رفتار کرده بودند. چه مدرکی بالاتر از این برای نمایش دیاثت سیاسی این جماعت طلب می کنید؟
چرا همهی ما به فلسفه نیاز داریم؟
نقد رمان داشتن و نداشتن ارنست همنیگوی
فرزند کشی یا هوو کشی؟