عاشق اینم که یاد بگیرم و یاد بدم😉 | MrAminEs.ir
ریاکت به کتاب «سلام بر ابراهیم»
به نام الله مهربان.
سلام و صد سلام خدمت همهی شما عزیزان :)
خب.
حاجی جان.
امروز دیگه اپیزود نداریم :)
آره.
بریم درمورد این کتاب «سلام بر ابراهیم» صحبت کنیم.
خب.
اممم.
ببین.
من این کتاب رو چند ماه پیش خریده بودم.
و خلاصه توی مرداد ماه 1402(یعنی همین الان که دارم این پُست رو مینویسم)، قسمت شد که بخونمش.
تقریبا یک ماه اینا طول کشید.
انصافا خیلی زیاد بود.
جلد اول، 240 صفحه و جلد دوم، 220 صفحه.
نزدیک به 500 صفحه!
خلاصه امروز تموم شد.
امروز 31 مرداد 1402 هستش.
آخرین روزِ مرداد 1402.
عه...
شاید درمورد یه چیزایی، آخرسر حرف زدیم...
آره.
نظرم رو هم آخر سر میگم درمورد این کتاب.
بیا فعلا بریم جاهایی که هایلایت کردم رو باهم بخونیم و...
بریم بسم الله.
✅هایلایت یک:
آفرین به داش اِبرام.
خداییش یکی به ما همین رو بگه، چه واکنشی نشون میدیم؟ :)
به نظرم بیشتر پسرا میگن: جوووون??
خخ.
ولی خداییش دمش گرم.
داش ابرام.
بابا تو نمیدونی که.
یکی از رفیق های ما، چند روزه رفته باشگاه و یکم بازوهاش، باد کرده.
همیشه یجوری رفتار میکنه که یعنی به این بازو های من نگاه کن :|
البته از یه جهت، هیچ مشکلی نیستا.
خب زحمت کشیده که خوشگل بشه.
ولی خب همین که ما خودنمایی نکنیم، خیلی قشنگ تره...
بذار درمورد این خودنمایی بگم.
خب ببین من اصلا بهم کچلی نمیاد.
واقعا زشت میشم :|
و همیشه هم موهامو کچل میکنم.
خب یکی دو ماه پیش، قرار بود که عروسیِ داداشم بشه.
و خب همونطور که میدونید، کنسل شد.
اگه نمیدونی چرا، این پُست رو بخون.
آره.
و خب من چند روز قبلش، رفته بودم سلمونی(پیرایشگاه)
و خب موهامو خامهای زدم.
واای. انصافا خیلی خوشگل شده بودم :)
همه میگفتن بَه بَه خیلی خوب شده موهات.
بعد داداشم بهم گفت که محمد از این به بعد، همینطوری موهاتو کوتاه کن.
چیه میری کچل میکنی :/
و منم چیزی نگفتم.
ولی خب میدونی.
وقتی موهامو خامهای زدم، احساس کردم که خیلی بهم نگاه میکنن.
امان از دست این دخترا?
خخ.
ولی خب من خوشم نمیاد.
من دوست ندارم که یکی بیاد بهم بگه: بَه بَه موهات چقدر خوشگله.
نه!
من دوست دارم که بیان مثلا بگن که آفرین تو کتاب میخونی و اینا.
نه اینکه بیان من رو برای یه چیزِ بی ارزش، تحسین کنن.
خلاصه، همیشه موهامو کچل میکنم.
?پُست مرتبط: اگه جرئت داری...
دوست ندارم روی موهام، مانُور بدم.
نه...
خب میدونی.
برای پسرا، مو هست.
برای دخترا، کلِ بدنشون.
و خب وقتی دخترا، به قولی بیرون نمیریزن، آرامشِ خودشون بیشتره.
بخاطر همین، میخوام بگم که آبجی جان، لطفا جوری لباس نپوش که همه بهت نگاه کنن.
ببین.
به ولای علی اگه من دختر بودما، یه جوری لباس میپوشیدم که...
یعنی واقعا من بیام سک*سی تیپ بزنم که از من لذت ببرن؟
وای وای وای.
اگه دختر بودم...
?پُست مرتبط: اگه دختر بودم...
بگذریم.
آهان یه چیزی یادم افتاد.
این رو قرار بود 6 ماه پیش اینا بگم توی کانال تلگرام.
الان قسمت شد که بگم.
ببین.
یه سوال دارم ازت.
بنظرت چرا دخترا زیاد به خودشون میرسن؟ تا نسبت به پسرا.
فکر کن.
میخوای من دلیلش رو بگم؟
البته شاید دلایلِ زیادی داشته باشه.
ولی خب یکی از دلایلش اینه که توی بچگیشون، هرکس که دیدهشون، گفته بَه بَه چه دخترِ خوشگلی!
همین حرفا باعث شده که دخترا اینقدر به آرایش و اینا اهمیت میدن.
و درسی که میگیریم، این باشه که آقا تا یه دختربچه میبینی، نگو چقدر خوشگلی.
بابا اون برای خوشگلیش، کاری نکرده!!
بجای اینکه بگی چقدر خوشگلی، بگو آفرین چقدر دخترِ مهربونی هستی.
چقدر منظم هستی.
از این حرفا.
نه اینکه بگی تو چقدر خوشگلی :|
حله حاجی؟
بریم بعدی.
✅هایلایت دو:
ایول.
قشنگ بید :)
✅هایلایت سه:
به به.
چقدر قشنگ گفته امام علی(ع).
شیعه من کسانی هستند که عابدان در شب و شیران در روز باشند.
پرفکت...
✅هایلایت چهار:
خب.
امم.
قبلا درموردش حرف زدیم دیگه.
آقا من واقعا نمیفهمم که یعنی چی هی بزنی از سینهات.
هی گریه زاری.
میدونی چرا بعضیا توی عزاداری و اینا گریه میکنن؟
بخاطر یسری حرفاس.
مثلا اینکه هرکس برای امام حسین گریه کنه، امام حسین گناهاشو میبخشه و اینا.
اتفاقا یه مطلب دیدم توی تلگرام.
بذار بیارم.
درمورد همین موضوعه.
خب.
گزینهی 4 رو ببین.
میگه گریهی ما، اظهار محبت به امام است.
یعنی چی.
خب چرا گریه؟
چرا خنده نباشه؟
چرا کارهای دیگه نباشه؟
چرا گریه؟
میگه یسری روایات اومده که گریه کنید :|
نه من نمیتونم بپذیرم.
من اگه گریه کنم، حالم بد میشه. دیگه نمیتونم برای زندگیم، کاری انجام بدم.
امام حسین.
من تورو دوست دارم ولی واقعا نمیتونم گریه کنم برات.
اصلا نمیاد حاجی!
زور زدما ولی خب نمیاد :|
چیکا کنم خو؟
ولی من بجای گریه کردن، سعی میکنم که آدمِ خوبی باشم و به مردم، در حد توانم خدمت کنم.
این به نظرم بهتره.
تا اینکه بیام بزنم از توی سَرَم!!
حله امام حسین؟
جیگرتو.
بریم بعدی.
?پست مرتبط: ساز شیطان و ساز خداوند
✅هایلایت پنج:
خب.
صحبت از توسل شد.
ببین.
این کار هم درسته و هم غلط.
خب بذار بگم چرا غلطه و بعد بگم چرا درسته.
خب.
اول حاجی بذار من برم ناهار بخورم.
ساعت 3 شد.
برم ناهار بخورم و بعد بیام توضیح بدم.
فعلا
...........
خب یاالله :)
من اومدم.
خدایا شکرت که ناهار داشتیم?(حالا هرکی ندونه، فکر میکنه ما همیشه گشنهایم?)
واقعا خدایا شکرت.
ما نوجوونا انگار توی هتل 5 ستاره داریم زندگی میکنیم.
چون به وقتش ناهارمون حاضره، شاممون حاضره و...
خدایا شکرت :)
خب.
بریم سراغ اینکه چرا توسل کردن، کار اشتباهیه؟
ببین.
امام علی خودش گفته.
کجا؟
بذار رفرنس بدم.
?رفرنس: نهج البلاغه، نامه 31.
متن: خداوند بین تو و خودش، کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطهای پناه ببری.
دیدی؟
امام علی میگه که نیاز نیست به واسطه، پناه ببری.
حالا یه چیزی.
خداییش نهج البلاغه چقدر قشنگه.
خدایا توفیق بده بشینم شُخمش بزنم.
خدایا شکرت.
خب.
این از این موضوع که چرا توسل کردن، کار درستی نیست.
حالا.
از یه جهت، کار درستی هم میتونه باشه.
ببین.
بذار یه مثال بزنم.
فرض کن توی مدرسه، تو با مدیر کار داری.
خب میتونی درخواستت رو به معاونا هم بگی دیگه.
اونا هم میتونن ردیف کنن.
درواقع اماما، در راستای خداوند هستن.
هدایت طولی فکر کنم میگن بهش.
بخاطر همین، مشکلی نداره که آدم مثلا به امام رضا یا ... توسل کنه و ازش کمک بخواد.
حالا من نمیدونم که توی دین اسلام، در این مورد چی گفته شده.
شما اگه میدونید، حتما توی کامنتا برای من و بقیه بچهها بنویسید.
درکل.
هم میتونیم توسل کنیم هم میتونیم نکنیم.
ولی درکل اگه نکنیم بهتره...
خب بریم بعدی.
✅هایلایت شیش:
خب گفته که ورق بازی، حرامه.
همون پاسور و اینا منظورشه.
ببین. من با حلال و حرام بودنش کاری ندارم.
ولی درکل کار درستی نیست.
چرا؟
چون ذهن آدم رو درگیر میکنه.
کلا شرط بندی، همینطوریه.
ذهنت درگیر میشه.
من این رو از نزدیک دیدم.
الکی از خودم نمیگم!
اگه پُست های قبلیم رو خونده باشید، احتمالا میدونید که یه روز من داشتم از مدرسه میومدم خونه، بعد یه پسره اومد باهام حرف زد و گفت به نظرت چیکار کنم توی شرط بندی برنده بشم و...
حاجی خودش داشت میگفت که از درسام عقب افتادم.
میگفت وقتی میخوام بیام بشینم بخونم، هیچ انرژیای ندارم.
حالا من بهش گفتم بذار کنار. نمیدونم الان چیکار کرده.
ولی درکل ذهن رو درگیر میکنه.
بهتره بازی نکنی.
ببین.
واقعا من تابحال ندیدم که اسلام، بیاد یه حرفِ مفت بزنه.
واقعا ندیدم.
هرچیزی که گفته، یه حکمتی داشته.
اگه شعر گفته بود، میومدم میگفتم که آقا اینجا داره چرت میگه.
ولی خداییش تابحال ندیدم که یه حرفِ مسخره بزنه.
حتی با پای چپ / راست رفتن توی دستشویی هم دلیل داره.
توی یه اپیزود درموردش صحبت کردیم.
?توی این اپیزود
بگذریم.
بریم بعدی.
✅هایلایت هفت:
واقعا. احسنت.
مثلا من این رو شنیدم که میگن اگه میبینی یه نفر عصبانیه و بهت یه چیزی گفت یا زدت، تو واکنش نشون نده...
✅هایلایت هشت:
یه نکتهی قشنگی گفت.
حالا من هایلایتش نکردم.
گفته وقتی غیبت شد، بحث رو عوض کن.
آقا این تکنیک خیلی فوق العادس.
کلا هرجا دیدی که درمورد یه چیزی حرف زده میشه که تو دوست نداری، سریع بحث رو عوض کن.
چجوری؟
ببین. باید یه سوالی بپرسی که طرف توی فکر فرو بره.
مثلا اگه زن بود، بگو این لباست رو از کجا خریدی؟
یا مثلا اگه مرد بود، بگو اممم...
نمیدونم حاجی به مرد چی بگیم؟ خخ.
مثلا بگو بنزین گرون شده??
خلاصه یه چیزی بگو یا بپرس که طرف توی فکر فرو بره.
اینطوری دیگه یادش میره که چی داشت میگفت.
بعد حالا توی عکسِ بالا، نوشته که هیچ وقت لباس تنگ نمیپوشید.
چرا داش ابرام؟
بابا آخه یه دسته دیگه.
چیه مگه.
ممه که نیست بگیم بذار تو، تا یه وقت کسی دلش نخواد!
لا اله الا الله :|
بریم بعدی.
✅هایلایت نُه:
احسنت.
این کارش خیلی خوب بود.
آقا توی اون کتاب «یادت باشد»، حمید بالاخره همسر داشت دیگه.
و رفت جبهه!
و خب خیلی سخته برای همسرش.
واقعا این کتاب «یادت باشد»، اصلا خیلی فوق العادس.
یادش بخیر.
وقتی داشتم میخوندم، اون آخراش خیییلی گریه کردم!
خخ دیگه چشمام نمیدید.
ولی خیلی قشنگ بود.
هروقت اسمش رو میارم یا میشنوم، یجوری میشم. نمیدونم چرا.
خیلی درکل قشنگ بود. حتما بخونیدش.
خب بریم بعدی.
?پُست مرتبط: ریاکت به کتاب شهدایی: یادت باشد...
✅هایلایت دَه:
ایول اینم نکتهی قشنگیه?
بچهها، واقعا مراقب دوستاتون باشید.
من خودم خیلی مراقبم.
لامصب خیلی تاثیر میذاره.
حتی توی فضای مجازی هم، هرکسی رو دنبال نکنید.
بخدا خیلی راحت رنگ میگیریم!
حواسمون باشه...
خب بریم بعدی.
✅هایلایت یازده:
آهان.
اینم موضوعِ جالبیه.
برای خودِ من، قبلا سوال بود که چرا میگن صدای زنِ خواننده حرامه.
یادمه یه جا داشتم کامنتِ یه دختره رو میخوندم که طرف نوشته بود زمانی که یه پسره اومده بود خواستگاریش و داشتن باهمدیگه حرف میزدن، این دختره اولین چیزی که پرسیده بود، این بود که آیا به آهنگ با صدای خانوم گوش میدی؟
منم توی دلم میگفتم آخه فلان فلان شده مگه آهنگ چیه که تو همون اول میپرسی.
این همه سوالِ مهم هست.
گیر داده به آهنگ.
درحالی که اصلا آهنگ، حرام نیست.
فقط آهنگی حرامه که تورو از حالت طبیعی، خارج کنه.
همین. گوش ندی بهشون، بهتره.
اگه گوش دادی هم دادی دیگه چیکا کنیم.
حالا من میگفتم که خدایا چرا میگن صدای خوانندهی زن، حرامه شنیدنش؟
بعدا یجورایی فهمیدم.
میدونی.
البته یکم توضیح دادنش سخته.
بذار بگم دیگه آقا.
دلیلش اینه که چون صداشون نازکه، موقعی که میخوان صداشونو بالا ببرن، انگار دارن آه اوه میکنن.
خخخ.
حالا یبار گوش بده، میفهمی.
بخاطر همین، من خب دیگه گوش نمیدم.
البته مگر اینکه مجبور باشم.
مثلا بابای خودم، اصلا از این آهنگای امروزی گوش نمیده.
میگه این جفنگها چیه. صد رحمت به هایده و اینا. خدا رحمتشون کنه(?)
دیگه ما هم گوش میدیم دیگه.
البته من ببینم داره صداش به سمت ... میره، سریع زرت میزنم بعدی :)
خخخ. خدایا شکرت.
آهان.
بذار اینم درمورد آهنگ بگم.
ببین.
اگه آهنگ گوش میدی، همیشه اون آهنگ رو تبدیل کن.
شاید بگی محمدامین یعنی چی تبدیل کن؟
ببین.
یعنی مثلا وقتی طرف داره میگه: نمیخوام هیچکسی یارِ من باشه، همدم و رفیق راه من باشه...
تو فرض کن که تو داری این حرف رو به خدا میزنی.
به این کار میگن تبدیل کردن.
و میتونی از این روش استفاده کنی و بیشتر عاشقِ خدا بشی :)
خب بریم بعدی.
?پُست مرتبط: جلسه خصوصی با خدا?
✅هایلایت دوازده:
وااااای.
این صفحه رو کامل بخونید.
خب.
ببین.
داش ابرام. باورات درمورد ثروت، واقعا مشکل داره.
باید یه خونه تکونیِ اساسی بدی بهشون(شهدا زنده هستن...)
خب.
بیا برات دلایل مختلف بیارم که چرا ثروت خیلی خوبه و اتفاقا ما رو بیشتر به خدا نزدیک میکنه!
خب بیا.
1: ثروت، ویژگی های تورو بولد میکنه.
مثلا اگه تو خسیس باشی، وقتی که پولدار باشی، این خسیسیت بیشتر معلوم میشه!
یا وقتی تو کلا آدمِ دستودل بازی باشی، وقتی ثروت داشته باشی، این ویژگیت بیشتر بولد میشه.
پس: ثروت چیزِ بدی نیست. اگه تو از درون خوب باشی، اون تورو خوب تر نشون میده(از هر جهت).
2: وقتی تو فقیر باشی، از صبح تا شب باید سگدو بزنی برای یه لقمه نون!
و خب طبیعتا دیگه عباداتت هم باکیفیت نیست!
3: اگه فقر از در بیاد تو، ایمان از پنجره میره بیرون!
دیگه خودت میدونی که فقر با آدم چیکارا که نمیکنه...
4: امامای ما همهشون خرپول بودن.
مثلا امام حسن، حضرت خدیجه و...
همه شون پولدار بودن. پس چرا از خدا دور نشدن؟
چرا ثروت، اونارو به زمین نزد؟ ها؟؟
پس کلا ثروت بد نیست.
به قول سهیل سنگرزاده: نمادِ عظمتِ جانِجانان باش؛ نه نمادِ فقر و ذلت...
حله حاجی؟
راستی. ویدیوی زیر رو هم حتما نگاه کن.
خیلی قشنگه.
بفرما:
?لینک ویدیو: https://www.aparat.com/v/hyudJ
خب.
بریم هایلایت بعدی.
✅هایلایت سیزده:
ساغول. وار اولسون...
✅هایلایت چهارده:
خیلی قشنگ بود.
حتما کامل بخون این صفحه رو.
کلا داش ابرام، با اُسَرا خیلی مهربون بود.
دمش گرم.
ما بودیم چارتا پسگردنی هم بهشون میزدیم??
خخخ.
خدایا شکرت.
بریم بعدی.
✅هایلایت پونزده:
خب.
این صفحه رو معلمهای الان و معلمهای آینده خیلی خوب بخونن!
ببین.
میگه که باید به قلبِ نوجوون نفوذ کنی.
واقعا راس میگه.
ما معلمِ نگارشمون، این نکته رو خیلی خوب بلد بود!
روز اول که اومد سر کلاس، اصلا درس نداد.
چیکار کرد؟
درمورد چیزای مختلف حرف زد.
بعد یکمم شعرای سک*سی خوند :|
وای، خدا بگم چیکارش نکنه.
هنوزم یسری چیزاش یادم مونده.
میگفت دستم توی کجایِ یاره?
ای خدااا.
دیگه کار به جایی میکشید که میخواستیم بگیم آقا بسه دیگه بلند شد. تموم کن لامصب??
خخخخ.
خلاصه با خوندنِ این مدل شعرا، به قلب ما نفوذ کرد.
بعدش زیر پوستی، یه نکاتی رو هم میگفت.
حتی آخرای سال، درمورد فیلم های اِهِم هم حرف زد.
دمش گرم. خایه داشت.
بقیه معلما اصلا درمورد این مسائل، حرفی نزدن...
بگذریم.
بریم بعدی.
✅هایلایت شونزده:
عالی.
ایولا داش ابرام.
✅هایلایت هیفده:
داش ابرام :|
باز زدی جاده خاکیا!!
✅هایلایت هیجده:
به به. تو باید عاشق شوی تا تغییر کنی.
این رو یاد بگیریم که ما نمیتونیم کسی رو تغییر بدیم.
بله، میتونیم آگاهش کنیم ولی اینکه بیایم با چوب بالاسرش وایسیم و بگیم زود باش این کارو کن، اون کارو کن، اشتباهه...
✅هایلایت نوزده:
چقدر قشنگ گفته.
چادر مثل قلعه(castle) هست.
واقعا من خودم که خیلی خوشم میاد از چادر.
دیروز داشتم یه فایلی رو گوش میدادم، طرف خیلی خوب میگفت.
میگفت چادر سر کردن یعنی من تعیین میکنم که تو چه چیزی رو ببینی...
دقیقا...
?پُست مرتبط: اگر دختر بودم
خب.
اینم از این هایلایتها.
تموم شد.
خب.
مطمئن هستم که هم شما لذت بردین.
واقعا خودمم کیف کردم از نوشتنِ این پُست.
حالا بذار نظرم رو درمورد این کتاب بگم.
ببین.
واقعیتش خیلی به دلم ننشست!
شاید من کتاب «یادت باشد» رو خوندم و توقعم بالا رفته!
نمیدونم.
ولی درکل خیلی حال نکردم با این کتاب.
اگه خواستی میتونی بخونیش.
ولی نخوندیش هم نخوندی.
خیلی چیزِ عجیب غریبی نیست.
حالا اگه کتاب «یادت باشد» رو نخوندی، اونو بخون.
این رو ولش کن.
آره، اینطوری :)
خدایا شکرت که بهم توفیق دادی بیام این کتاب رو بخونم و این پُست رو بنویسم.
الهی شکرت.
راستی حواستون باشه که شکرگزاری هم بکنیما.
آقا این ویرگول دیگه هنگیده.
مگه چند کلمه نوشتم؟
بذار برم نگاه کنم ببینم.
تقریبا 2500 کلمه شد.
ساغول والله!
انگشتامم دیگه نمیاد :)
اممم.
ببینم دیگه چی بگیم.
آهان.
امروز که دارم این پُست رو مینویسم، آخرین روزِ مرداد ماه هست.
واقعا چه زود 2ماه از تابستون گذشت!
یادش بخیر.
هی با خودم میگفتم کِی این امتحانات تموم میشه و...
آی حاجی. 2ماه هم از تابستون گذشت.
درحال حاضر هم نتایج کنکور اومده و یکم یجوریم.
میگم خدایا یعنی دبیری قبول میشم؟
البته مجاز شدما.
ولی خب ببینم دانشگاه در میام.
خدایا.
خودت میدونی که من بخاطر پول و سربازی نرفتن و اینا نرفتن سمت معلمی.
من هدفم معنویه!
پس خودت کمکم کن که به سادگی من معلم بشم.
اگه پدرم در بیاد، یعنی این مسیر برای من نیست...
پس خودت ردیف کن :)
عاشقتم.
وقتی معلم شدم، برنامههای قشنگی برای بچهها دارم.
انشاءالله...
خلاصه اینطوری دیگه.
خدایا شکرت.
خب بریم سراغ شکرگزاری و بعد تموم کنیم این پُست رو.
خیلی پُستِ قشنگی شد. خیلی آموزشی بود.
خب.
?شکرگزاری برای داشتههامون??
خدایا شکرت که ما خوشبختیم.
خدایا شکرت که ما ویرگول رو داریم.
خدایا شکرت که سالمیم.
خدایا شکرت که امنیت داریم.
خدایا شکرت که توی هتل 5 ستاره زندگی میکنیم :)
خدایا شکرت که من انگشت دارم و 2500 کلمه تایپیدم!
خدایا شکرت که خانواده داریم.
خدایا.
خودت مارو به راه راست هدایت کن؛ اگه نه، راهِ راست رو به سمت ما کج کن??
خخخ. عاشقتم.
دمت گرم بخاطر اینکه فرصت دادی زندگی کنیم.
واقعا خیلی خوشبختیم...
خدایا شکرت.
خب بریم دیگه.
بچهها دمتون گرم که تا اینجا خوندید.
امیدوارم که این پُست براتون مفید بوده باشه.
اگه نظری، چیزی بود، حتما توی کامنتا بنویسید.
فعلا یاعلی.
تاریخ: 31 مرداد 1402
** راستی توی کانال تلگرام(MrAminEsCh@) هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **
پادکستها: پادکست داستان انگلیسی | پادکست MrAminEs | پادکست پندون
کتابها: رهایی از بختک سردرگمی | معجزهی داکیومنت کردن
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بندهای 68 و 69
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر آنچه یک نویسنده لازم است درباره «عناصر داستان» بداند! + ۷ عنصر و ۷ ابزار و یک کتاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاشورا و داستان