سه خواهران (کشیش)

سه داستان کوتاه خواهران[1]، برخورد[2] و عربی[3] اثر مشهور جیمز جویس[4] را کمتر کسی است ازمنتقدین ادبی و تاریخی و حتی جامعه شناسان که نخوانده باشد، بسیاري از افراد سعی کرده اند نقد هایی براین داستان ها وارد سازند که از آن جمله می توان ادوارد براندابور[5] و هري استون[6] را نام برد و البته می‌توانید نقد احمد سبحانی را نیز از طریق این لینک مطالعه کنید. این منقدین هرکدام به زعم خویش خواسته اند مطالبی را از پس نقاب این داستانها بیرون بکشند و هر کدام با توجه به نوعدیدگاه خود مطالبی را عنوان نموده اند.اما این بار ما سعی داریم از منظري دیگر، به این سه داستان مشهور ایرلندي نگاه بیاندازیم، شایداین توجه و نقد ما که از ریز بینی مبتکرانه اي برخوردار است به خاطر دید مذهبی ما به این گونه داستانها و رمانها باشد. نکته اي که در این سه داستان مشهور که اتفاقاً سه داستان نخستین مجموعه کتاب دوبلینی ها می باشد در خور توجه است؛ وجود شخصیتی است که ظاهراً رفته رفته رشد می کند و نگاهی متفاوت به جامعه ي پیرامون خود می اندازد، این سه داستان که از نظر محتوي کاملا از یکدیگر منفک هستند داراي شخصیتی دیگر هم می باشد اما این بار این کارکتر شخصیتی مجزا و تفکیک شده است که هر بار به  صورتی خاص از آن نام برده می شود و هر بار شخصی جدید رنگ آن قالب را به تن می گیرد. حال ما می خواهیم این شخصیت رنگ باخته را با دیدي دیگر نگاه کنیم و سپس با توجه به آن، شرایط مذهبی حاکم بر آن دوران را به تصویر بکشیم.

در داستان خواهران، کشیش مظهر جنبه هاي فاسد کاتولیسم ایرلند است، جویس در این داستان شخصیت پسرکی را ترسیم می کند، این پسرك که نماد جامعه ایرلند است براي خود دوست و استادي برمی گزیند، این استاد که کشیشی مفلوج است سعی در یاد دهی مسائلی به پسرك دارد، اما ظاهراً رازي در این بین نهفته است که پسرك از آن بی خبر است، کشیش پیر که سابقه سه سکته را در پرونده دارد می میرد اما با مردن او اتفاق خاصی نمی افتد حتی دل پسرك هم نمی گیرد، مفلوج بودن کشیش به همراه سکته هاي پی در پی او نشانه عجز دستگاه کلیسا می باشد، فضاي مبهم و غبار آلودي که جویس از مغازه کشیش ترسیم کرده بیانگر جامعه اي مرگ زده در ایرلند سال ١٩٠٠ است، این مرگ زدگی نشانه بی کفایتی سران کاتولیک در امر هدایت جامعه ایرلندي است. گناه شمعونی[7] کشیش که سالها قبل و در دوران جوانی او اتفاق افتاده بیانگر مطلبی است و آن اینکه پدران روحانی راهی را انتخاب کرده بودند که از همان ابتدا کج و خطا بود؛ کشیش جیمز فلین در سن شصت و پنج سالگی دنیا را ترك می کند، خبر مرگ او را تلگراف رسان جوان و فقیري می دهد، این تلگراف رسان که جوانی او نماد جامعه اي جدید و فقیري او نشانه جامعه اي عقب مانده از نظر اقتصادي است بیانگر مطلبی عمیق است، شاید مرگ کشیش و یا همان مرگ حکومت کاتولیسمی مژده اي بوده که جویس خواسته آن را در پس این نقاب پنهان کند و آن اینکه با از بین رفتن آن کشیش زندگی جدیدي براي پسرك و یا آن جامعه ایجاد شده و جامعه راه نویی را براي پیشرفت و سعادت بر می گزیند . استعمال بیش از حد کشیش از ماده انفیه[8] که توسط مردم براي او آورده می شود و همچنین طلب مغفرت براي او توسط زنان حاکی از آن است که هر چند مردم از کاتولیسم خسته اند اما مسبب اصلی را چیزي غیر از آیین مسیح می دانند زیرا ایرلندي ها فطرتاً آدمانی مقیدند، باید به این نکته عنایت داشت که بیش از نیم بیشتري از مردم ایرلند پروتستانی بوده و تابع کلیساي کاتولیک و واتیکان نمی باشند.حال باید به دومین داستان یعنی داستان برخورد توجه کرد، ظاهراً این داستان را همان پسرك قصه خواهران نقل می کند، در این داستان با شخصیتی به نام جودلین[9] برخورد می کنیم، پدر و مادر جودلین آدمانی مذهبی هستند و هر روز عصر ساعت هشت به کلیسا می روند تا مراسم عشاي ربانی را به جا آورند، او کسی است که با غرب وحشی بسیار آشنا است به طوري که نقال داستان به این نکته اذعان دارد که تمام دانسته هایش از غرب وحشی را مدیون جودلین است، جودلین و پسرك، این بار با کشیشی به نام پدر باتلر[10] مواجه هستند پدري کاتولیک، که در مدرسه معلم این دو نوجوان است و او مانع از خواندن کتب ادبیات غربی توسط آن دو است، پسرك می گوید که پدر بالتر با توبیخات خودغرب را برایم از ابهت انداخت، شاید بتوان گفت پدر بالتر همان حکومتی است که ظاهراً روابط خود بادیگر ملل را محدود نموده است ، پسرك در جایی می گوید ما همگی ترسو بودیم و این همان نشانه مردمی است که طبیعتاً از جهات مختلف جرأت نمی کردند با حکومت در گیر شوند، جودلین به همراه پسرك و یکی دیگر از دوستان خود نقشه اي براي رسیدن به کبوترخان[11] می کشند، آنها براي رسیدن به کبوترخان مجبورند راه درازي را طی نمایند و در ضمن می بایست یک روز به مدرسه غیر ملی[12] خود نمی رفتند و از معلمان کاتولیک خود و مدرسه جدا می شدند، معلمان، نمادي از حکومت ، مدرسه، نمادي از جامعه و این جوانان نشانه اي از آزادگی و رها شدن هستند زیرا آنها می خواهند به ساحل آزادي یا همان کبوترخان برسند و خود را از قید و بند هاي تعریف شده توسط کاتولیک ها برهانند.

جویس می خواهد به مخاطب بگویدپدر هاي روحانی و کاتولیک ها آزادي افراد را تا حد زیادي سلب نموده بودند، جویس براي بیان این مطلب باز از شخصیت پسرك استفاده می کند، در جایی از داستان، پسرك می گوید که او و جودلین عاشق مجلات دیونیون جک[13]، پلاك[14] و هاف پنی مارول[15] بوده اند اما پدر بالتر مانع از خواندن این مجلات می شد، این در حالی بود که این سه مجله شامل داستانهاي جالب و پر ماجرایی براي پسر بچه ها بود، اما پدر بالتر معتقد است که پسر ها می بایست فقط تحصیلات کلاسیک خود را ادامه دهند ، این نشانه اي از خفقان حاکم بر ایرلند می تواند باشد، داستان با زیرکی خاصی جلو می رود تا به داستان سوم می رسد ، در داستان عربی جویس دوباره خود را جاي پسرك داستان می گذارد او می گوید: ما در خیابان کوري[16] زندگی می کردیم که غالباً خلوت بود مگر زمانی که بچه هاي مدرسه ي برادران مسیحی تعطیل می شدند.

نکته قابل تأمل آن است که جویس چرا از لفظ کور بجاي بن بست[17] استفاده نموده است؟آیا از این کار منظور خاصی داشته؟ آیا او با تمام زیرکی هایی که می توان در یک نویسنده زبردست متصور بود دچار اشتباه لغوي شده است؟ نه یقینا اینگونه نیست! جیمز جویس از سال ١٨٩۴ تا ١٨٩۶ در شماره ١٧ خیابان ریچموند شمالی[18] زندگی میکرده است و این ایامی بود که جیمز دانشجوي کالج بلودر[19] بود، جویس آگاهانه از کلمه کور استفاده نموده است تا نشان دهد جامعه ایرلندي مانند فردي کور، ساکت و خاموش بوده و فقط گاه گاهی دانش آموزان مدارس مذهبی بوده اند که در جامعه شور و نشاطی ایجاد می نمودند، جویس در این داستان خیابان محل سکونت پسرك را خیابانی خلوت توصیف می کند که خانه ها رو در روي هم قرار دارند که در آنها هم آدمان شریف اما ساکتی زندگی میکنند این خانه ها که چهره اي قهوه اي رنگ دارند به هم می نگرند. مستاجر قبلی خانه پسرك کشیشی بوده که در اتاق پذیرایی پشتی مرده بود، و انبار پشت آشپزخانه هم انباشته از کاغذ کهنه بی مصرف بود است، پسرك چندین کتاب در آن کاغذ هاي کهنه پیدا می کند که صفحاتشان خیس خورده بوده این کتب عبارتند از : رییس دیر[20]، تقریب جوي مؤمن و یادداشت هاي ویلاك . باز لازم می دانم توجه شما را به نکته اي جلب نمایم، و آن اینکه پسرك بعد از مرگ کشیش با کاغذ هاي فراوانی که ظاهرا ارزشی نداشته است مواجه می شود و از بین آن کاغذ هاي خیس خورده، سه کتاب پیدا می کند، اما این سه کتاب با کتب دیگر متفاوت است و انسان می تواند از درون آنها به مطالبی عمیق و ژرف دست پیدا کند، حکومت کاتولیکی از بین می رود و جامعه با ظهور دانش آموزان نوجوان شوري دیگر پیدا می کند و قوانین کلیسا بدون آنکه استفاده شوند می پوسد.

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که ایرلند با تلاش و زحمات افراد فراوانی چون جیمز جویس توانست به پیشرفت هاي خارق العاده اي دست پیدا کند، ایرلند هم اکنون یکی از کشور هاي مستقل و دموکراتیک و پیشرفته است، جویس در داستانی دیگري چون اِولین[21] باز از شخصیت کشیش استفاده می کند اما اینبار کشیش فقط در قاب عکسی کهنه قرار دارد که از او به عنوان خاطرات پیر مردي یاد می شود.

پا باز از شخصیت کشیش استفاده می کند اما اینبار کشیش فقط در قاب عکسی کهنه قرار دارد که از او به عنوان خاطرات پیر مردي یاد می شود.

------------

پاورقی:

[1] - The Sisters

[2] - Death in

[3] - Araby

[4] - James Joyce – 1942-1882

[5] - Edward Brandabur

[6] - Harry Stone

[7] - شمعونی عبارت است از تجارت نا مشروع دنیوي از امور مذهبی، وجه تسمیه این اصطلاح به شخصی به نام شمعون، یکی از جادوگران سامري مربوط می شود.

[8] - گردي مکیف و عطسه آور که بعضی مردم آنرا گاهگاه در بینی خود داخل می کنند.

[9] - Toe Dillon

[10] - Father Butler

[11] - کبوتر خان (The Pigeon House) برجی واقع در موج شکن ساحل دوبلین، که در حال حاضر به عنوان کارخانه برق از آن استفاده می شود.

[12] - مدرسه غیر ملی در مقابل مدارس ملی قرار میگیرند، مدارس ملی مدارسی بود که هزینه آنها را دولت انگلیس تأمین می کرد و به دلیل اینکه اصول آموزش و پرورش در آنها انگلیسی بود مایه هراس معلمان کاتولیک بود.

[13] - The union Lack

[14] - Pluck

[15] - The Half penny Mavel

[16] - Blind

[17] - Dead end

[18] - North Richmond Street

[19] - Belvedere college

[20] - (The Abbot) از والتر اسکات، این کتاب قصه منثوري است درباره مریم ملکه اسکاتلند که نام وي در تاریخ هم به عنوان قدیس و هم فاحشه شهرت دارد.

[21] - Eveline