شب هزار و دوم

چند وقت پیش یه حس رسالت سنگینی به من دست داد؛ من که نمیخواستم بهش دست بدم انقدر شونه رو لرزوندم بلکه بار این رسالت، از شونم بیفته پایین؛ توی بندری زدن ماهر شدما ولی اون یه میلی متر هم از جاش تکون نخورد😐💃

حالا چیشد که دچار این دوال پا شدم؟

به این فکر میکردم به عنوان نویسنده ی آینده در ایران چه انتظاری دارم؟ آفرین! اینکه کتابم حداقل توسط یکی دونفر خونده بشه و نقدهای سازنده دریافت کنم. بعد به این فکر کردم حتما اون نویسنده ی خدازده که بعضا کتابش رو به رایگان توی اپلیکیشن های کتابخوانی منتشر میکنه هم همچین انتظاری داره!

پس به عنوان همکار احتمالی آیندش تصمیم گرفتم این انتظارش رو براورده کنم و مثل یک جلاد بیرحم نواقص کتابش رو جلوش سلاخی کنم!😈 اهم، چیزه... نظر کارشناسانم رو تقدیمش کنم😇

(خب طبیعتا ادم ترجیح میده وقت محدودش رو بزاره برای یه کتاب شناخته شده ی خوب نه یه کتاب مبتدی که جای کار زیاد داره)

بگذریم بریم سراغ کتابی که رندوم از طاقچه انتخاب کردم

خلاصه:

آیا تابه‌حال به این فکر کردید که سندباد کجاست؟ ملکۀ شاه پریان که شده؟ شهرزاد قصه‌گو کجاست یا چه بلایی بر سر نوادگان و بازماندگانشان آمده است؟ چرا ما همه‌چیز را فراموش کرده‌ایم؟ آیا آن‌ها هنوز زنده هستند یا در اطراف ما زندگی می‌کنند؟ شاید حتی در همسایگی ما باشند، ولی چیزی به‌خاطر نمی‌آورند! شاید حتی خودشان هم نمی‌دانند که هستند!
علی مدت هاست که توی یه بیمارستان ترسناک گیر افتاده؛ بیمارستانی که بیشتر شبیه مکانی برای سلاخی ادم هاست تا نجات جون شون. نه خاطره ای داره و نه اطلاعاتی در مورد خودش. تا به یاد داره تنها اتفاقات وحشتناکیه که شاهدش بوده و البته چهره ی چروکیده خودش توی آینه...
اما یک روز به اگاهی میرسه و تصمیم میگیره از اونجا فرار کنه. در این بین متوجه میشه که روزی جزو گروه شماره دارها بوده. گروهی که برای نجات دنیا تلاش میکردن و الان اون تنها بازمانده شونه.
اون باید خودش رو به جزیره ی بینهایت برسونه جایی که ادم خوبا مخفی شدن. اما ایا میتونه به غول چراغ جادو و دوست عجیب جامعه گریزش که تا اینجا علی رو راهنمایی کردن اعتماد کنه؟


یه اثر فانتزی ایرانی که طبق معمول نواقص و جای پیشرفت زیادی داره و احتمالا بیشتر نوجوون ها بپسندن

اما بگم از آغازش؛ قوی، جذاب و کنجکاو کننده!😍😋

در ادامه هرچند روند کندتر میشه و ممکنه از کشش کاسته بشه اما همچنان شاهد نقاط اوج زیادی خواهیم بود.

در مقایسه با همتاهای نوظهور خودش، بهترین بود و نقاط قوت زیادی داشت مثلا شخصیت پردازی که شخصا خیلی روش حساسم قابل قبول بود که معمولا توی سایرین نیست

فکرمیکنم یکی از چالش های داستان نویس های ایرانی انتخاب بین فرهنگ پارسی، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی یا برقراری تعادل بین این سه باشه که اسم شخصیت اصلی موضع رو مشخص کرده..

البته زیاد جنبه ی مذهبی قضیه بولد نیست و ما درواقع با یک جامعه ی کاملا ایرانی-فانتزی رو به رو میشیم با حداقل تقلید از داستان های غربی.(من که تقلید مشهودی ندیدم) هرچند برخی صحنه سازی ها تداعی گر برخی مضامین کلیشه ای بودن مثلا قسمت مربوط به مهمان خانه.

خلاصه وقتی دیدم نویسنده چقدر زیاد از فولکلور ایرانی خودمون استفاده کرده، از ذوق کلی اکلیل بالا آوردم و لذت بردم.🥺🥰 اساطیر و داستان های کهن ما خیلی پتانسیل دارن برای داستان های فانتزی و من همیشه منتظر بودم یکی ازشون استفاده کنه:)


اما بریم سراغ چند نکته سوسکی.

کلمه ی عزیز و مشتقاتش بسیار زیاد استفاده شده بود مخصوصا توسط خانم ها. و تعارفات زیاد در مکالمات از حوصله خارج بود. جا داشت که شخصیت پردازی خانم ها بهتر و متمایزتر صورت بگیره.

برای استفاده از حس شوخ طبعی باید مهارت زیادی وجود داشته باشه به همین دلیل در چند مورد اندکی که نویسنده کرکترها رو خندانده بود ارزو میکردم کاش اون بخش ها وجود نداشتند چون نامتناسب بودن.

و خب بهتر بود توی این جلد اطلاعات بیشتری در مورد همه چیز داده میشد؛ هم کشش بیشتری ایجاد میشد هم ما بیشتر میفهمیدیم حد و مرز تخیل نویسنده تا کجاست و هم جلد اول در جای مطلوبی تموم میشد. الانم پایانش بد نبود اگه جلد دو زودتر بیاد و از جلد اول بهتر باشه میشه چشم پوشی کرد

پ.ن: برای فهمیدن معنی دوال پا باید کتاب رو بخونید😈 البته راه اسون ترش اینه که توی نت سرچ بزنین😂

پ.ن: راستی این اولین باره که اولین نفرم که در مورد یه کتاب نظر میدم😌