ای خواجه برو به هر چه داری || یاری بخر و به هیچ مفروش
عصر سرگرمی
در زندگی سه چیز معنادار هست. اینها، سه انگیزه اصلی در زندگی شما هستند. عواملی که باعث میشوند شما کارهایی را انجام دهید که یک موجود زنده میکند: اولی بقاست، دومی نظم اجتماعی و سومی تفریح. هر چیزی در زندگی، به همین ترتیب است و بعد از تفریح هم دیگر چیزی نیست. این به نوبه خود، مستلزم این است که در زندگی هر کاری معطوف به رسیدن به مرحله سوم باشد و وقتی به منطقه سوم برسید، کارتان تمام شده است. البته پیش از رسیدن به مرحله آخر، باید از مراحل قبل بگذرید. والدز مخترع لینوکس
چند روز پیش بهنام عزیز کتابی رو در خلال یکی از نوشته هاشون معرفی کردند که بنده واقعا تاسف خوردم که چطور من این را تا به حال ندیده بودم!!!
کتاب دنیای قشنگ نو یا brave new world اثر هاکسلی.
سریعا اون رو دانلود کردم و سریعا هم خوندم ، البته خوندش وقت گیر بود چرا که نمیشد سرسری خوندش باید با دقت میخوندی تا بفهمی چی به چیه.
بزرگترین سوال من این بوده که نویسنده چطور در 1938 امروز رو میدیده؟آیا این از قابلیتهای ذهن فلسفیش بوده؟ یا از دید تئوری توطئه! آیا داشته از برنامه های آینده جهانی صحبت میکرده.نمیدونم و هنوز متعجب!!!
البته درسته که فاصله زیادی هنوز تا رسیدن به آرمان شهر موجود در کتاب هست ، ولی به نظر پایه هاش بخوبی در غرب ریخته شده و در حال اجراست.
غرب از مدتها پیش شاید همان زمان که هاکسلی داشت روی کتابش فکر میکرد به نتیجه مخترع لینوکس رسیده بود.اینکه بشر در نهایت بدنبال سرگرمیست!
و جالب آنکه هر چه از پیدایش نوشتار ، خط ، روزنامه ، رادیو ، تلویزیون ، و اینترنت دور میشویم ، روند رو به سرگرمی اون هم سرگرمی نزدیک به ابتذال اون بیشتر و بیشتر میشه.
چه در آثار غرب و شرق قدیم در کتیبه های یونان بگیر تا فلاسفه یونانی ارسطو و افلاطون و سقراط هر چه پیش آمدیم امکانات زیاد شده و تعداد نوشته ها زیادتر ولی کمیت دقیقا به سمت سرگرمی و نهایتا سرگرمی مخلوط به ایتذال رفته است.
مثلا در غرب و شرق شاید دیگر آثاری از شکسپیر یا فلاسفه یونان یا کسانی مثل سعدی حافظ مولانا نوشته نشوند...
نکته مهم دیگر این بود که انقدر این سرگرمی مهم و اصلی جلوه داده شد که عده ی زیادی از مردم دنیا در همین عصر و همین حالا اعتقاد دارند خوشبختی یعنی سرگرمی بیشتر و بیشتر...
شاید به زبان نام سرگرمی را نیاورند ولی از دنبال کنندگان انسانهای خوش گذران در شبکه ها تا هدفهای آخر هفته ی غربی که به کشور خودمان هم آمده همه و همه دنبال سرگرمی بیشتر هستند.
و در همین مسیر هر چیزی که این سرگرمی را مختل کند باید دور انداخته شود:
همین جملات را هر روز از خیلی از افراد میشنویم.
دو مشکل عمده در دنیای هاکسلی هست که هنوز حل نشده:
یکی اینکه مرگ همچنان با قوت سر جایش نشسته و از آنجا که جوان ماندن و لذت بردن اولویت اصلی آرمان شهر هستند عمر انسانها به شصت کاهش پیدا کرده البته نه شصت ساله های چروکیده ، شصت ساله هایی که به شادابیه جوانان هستند.
مشکل دوم احساسات منفی مثل تنهایی ، پیداکردن معنا برای زندگی ، غم و اندوه ، حسرت که اینها با مخدری به نام سوما کنترل شده ولی هنوز افرادی هستند که به خاطر عدول از مصرف سوما و دنبال معنا گشتن یا ماندن با رنج تبعید میشوند.
و البته موانع سرگرمی هم از بین رفته ، یعنی خانواده و زایش زنان ، همه در لوله های آزمایش بدنیا می آیند و تازه به خاطر نوعشان که آلفا و بتا و اپسیلون و ... غیره هستند هیچکاه آرزوی چیزی ندارند.
و تازه انقدر زایش در لوله عادیست که پدر بودن یا مادر داشتن زشت و شنیع است.
"زن فقط برای بچه آوردن و بچه بزرگ کردن نیست" این معادل امروزیشه.
اما نکته مهم دیگر ویران کردن همه ارزشهای دنیای جان (وحشی) است.
ارزشهایی همچون ازدواج ، پدر یا مادر بودن ، عاشق بودن و فداکردن چیزی برای اثبات عشق ، گناه نکردن و ....
در دنیای جدید اینها همه مورد تمسخر قرار میگیرند و قابل قبول نیستند.
در این دنیا ابزاری به نام هیپنوپدیا هست که از لوله آزمایش شروع به تلقین قوانین آرمان شهر میکند
همه متعلق به همه هستیم
یه گرم سوما غم را مرتفع میکند
من خوشبختم چون آلفا گاما یا ... هستم
و...
که به نظرم این هیپنوپدیا ویکیپدیای الانه.چون ارجاعات بهش خیلی زیاد میشه در صورتی که لزوما هم درست نیستند.
خلاصه آنکه شرقیها شاید الان در سال 2000 امریکا از لحاظ غرق شدن در سرگرمی باشیم ، ولی مسلما وارد این بازی شده ایم.
شایددر خیلی جاها کازینوهای لاس وگاس نباشند ولی قمارخانه های مجازی با کاربران بسیار وجود دارند.
شاید روابط آزاد جنسی مانند غرب نشده باشد ، ولی همین 20 سال پیش هیچ دختر معمولی نمیافتی که از نیاز به ارضا شدن در نت صحبت کند.(تقریبا در اروپا به طرف شرق)
شاید روزگاری مردم ارتباط با جنس مخالف را در همسری میدیدند(مانند وحشی) ولی حالا اولویتها در قشر جوان عوض شده.و البته در قشر قبلی سر باز کرده و طلاقها زیادتر شده.
خلاصه آنکه هر چه پیش میرویم ایمان و خدا عمدا به فراموشی سپرده میشود و هرکس باید کلاه خود را بچسبد وگرنه هم مغز در سر(با شبکه های تفریحی مجازی) و هم کلاه را از دست میدهد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش طاقچه، خاطرات مادرایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
تربیت احساسات و باقی قضایا
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی به یک کتاب: از کاخ شاه تا زندان اوین