یک نفس از عمر بود باقیام / حیف بود گر به سر آرم به غم
غدیر را جشن بگیریم؟!
برادرم یک دوست پاکستانی داشت که سنی مذهب بود.
تعریف میکرد که یک روز همین دوستش اومده پیشش و عید رو تبریک گفته. چه عیدی؟ روز کندن در خیبر توسط حضرت علی. (انصافا شما میدونید این چه روزیه؟!)
همین دوست برادرم، وقتی برادرم از عید غدیر خم صحبت کرده، اصلا نمیدونسته که همچین روزی و همچین واقعه ای در تاریخ بشریت وجود داشته!
خانم شادمهری توی کتاب خاطرات سفیر صحبت های جالبی دارند.
مثلا این تیکه از کتاب رو ببینید:
گفتم: «اونی که براش پیدا کردن حق اهمیت داشته باشه خودش هم میره این کتابا رو پیدا میکنه و این موارد رو چک می کنه، من به درستی اون چیزی که گفتم شک ندارم، شما هم یا شک ندارید که پس بپذیرید، یا شک دارید که پس خودتون برید بخونید. شما ماجرای غدیر خم رو شنیدهید؟»
-نه
-تا به حال اسم غدیر خم رو نشنیدهید؟
-نه
-ماجرای حجة الوداع پیامبر و انتخاب امام علی (ع) به عنوان ولی بعد از رسول الله ... اون روز اولین کسی که به مناسبت این انتخاب به امام علی (ع) تبریک گفت ابوبکر بود. این روایت رو، که هم مورد تأیید علمای اهل تسننه و هم اهل تشیع، نشنیدهید؟
خانم شادمهری مسائل جالب تری رو هم غیر از غدیر خم توی کتابشون بهش اشاره میکنند.
مثلا این رو ببینید:
پرسیدم: «عمر ابن خطاب چطور از دنیا رفت؟»
ریاض جواب داد: «موقع نماز صبح با شمشیر به سرش ضربه زدهان و فرقش رو شکافتهان، این رو که حتما خبر داشتید، نه؟»
واويلا ... عجب أوضاعی!
غیر از این مورد درباره چند تا داستان معروف تاریخی دیگه هم ازشون پرسیدم کاشف به عمل آومد مورخان اهل سنت خوب از خجالت خودشون دراومدن و تا تونستن به خلفا و هر چی صحابه مخالف ائمه ست کرامات و رشادت بزرگ و کوچیک بستهان؛ مثل ماجرای آب آوردن حضرت ابوالفضل و قطع شدن دستشون و ...
نمیشد هر چی میگفتن بگم که نخیر منسوب به فلانی نیست و مربوط به شخص دیگه ایه، بی خیال این بخش شدم.
دقیقا یک هفته تا عید غدیر مانده. خیلی ها در شور و شوق جمع آوری کمک برای برگزاری جشن، کار فرهنگی، دادن نذری و ... هستند.
ولی از اونجایی که دوباره یک مراسم مذهبی قراره برگزار بشه، دوباره زمزمه های همیشگی شنیده میشه. زمزمه هایی مثل "به جای نذری دادن، برید به فقرا کمک کنید." یا "برای مریض ها دارو بخرید" شایدم "اجساد داخل بیمارستان رو مرخص کنید" و از این دست تعیین تکلیف ها.
درمورد این موضوع نمیخواهم صحبت کنم ( چون به نظرم هر دو دسته کار ضروری هستن و انجام دیگری نباید باعث توقف دیگری بشه) ولی به نظرم وجود همین آدمهایی که هنوز هم از واقعه غدیر خبر ندارند، نشون میده که این برگزاری مراسم های مذهبی و دادن نذری ها و به قول معروف زنده نگه داشتن تاریخ هنوز هم ضروریه. (هرچند که این تنها علت برای برگزاری این مراسم ها نیست)
کتاب خاطرات سفیر جز معدود کتابهایی بود که وقتی من این کتاب رو خوندم متوجه شدم چقدر مطالعات و اطلاعاتم در زمینه مسائل دینی کمه.
توصیه میکنم یک بار هم که شده این کتاب رو بخونید.
به عنوان حسن ختام هم این قسمت از کتاب خاطرات سفیر رو ببینید.
ادامه دادم: «اینکه من گفتم احادیث صریح تر هم داریم، منظورم احادیث قابل استناد صریحتر بود نه هر حدیثی.» رشید گفت: «شما حدیث معتبر صریح سراغ دارید؟!»
گفتم: «پیامبر فرمودهان که هر کس دوست داره مثل من زندگی کنه و مثل من بمیره و داخل بهشتی که خداوند به من وعده داده بشه، علی و ذریه اون رو پس از من ولی خودش بدونه. چون اونا هرگز شما رو از در هدایت خارج نمیکنن و شـما رو هیچوقت به ضلالت وارد نمیکنن. این هم یکی از که اون احادیث!»
رشید به سرعت گفت: «البته به قول شما باید دید این حدیث رو چه کسی نقل کرده و کجا نقل شده.»
گفتم: «این حدیث به نقل از منابع اهل سنت بود و توی خیلی از منابع اهل تسنن هم اومده. من از منابع اهل تسنن یه مورد رو گفتم. موارد دیگه ای هم هست. جدا از اینا، مطمئنا ما هم منابع ویژه خودمون رو داریم.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه یک رمان به واقعهای تاریخی تبدیل میشود!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناتور دشت - جی دی سلينجر
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک آرزو،پانــ15ـزدهمین کتاب