غلبه به سبک موراکامی

آنچه سبب نزدیک شدن داستان های موراکامی به یکدیگر می شود، درونمایه مشترکی است که در همه کارها دیده می شود. محتوایی که از اندوه جانکاه حاصل از تنهایی سخن می گوید. آنچه در فرهنگ ژاپن به نام اندوه شناخته می شود با چیزی که سبب به هم ریختگی و غمگین شدن ما می گردد، موضوع بسیار متفاوتی است. (در پست های آینده بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت)

در داستان تایلند شخصیت اصلی زنی موقر و با کمالات است که با اولین برخورد متوجه ورود او به سنین یائسگی می شویم. اشاره به این برهه به نظرم برای موراکامی از چند جهت ممکن است اهمیت داشته باشد. اول از همه اینکه وقتی قصد داریم شخصیتی را در منگنه فکری نشان دهیم، باید تمام وجوه شرایط سخت او را به خوبی به تصویر بکشیم. در واقع ورود به سنین یائسگی یکی از قطعات پازلی است که تا انتهای داستان برای نشان دادن دلیل سنگ شدن قطعه ای از وجود زن به کار می رود.

اهمیت دیگر اشاره به این سن، نشان دادن یاس او از احتمال باروری مجدد و امکان مادر شدن است. اینکه این امکان در ابتدا از جانب چه کسی انکار شده است، اکنون اهمیت ندارد. به هرحال این زن مادر نشده و حالا هم تمام قدرت باروری خود را از دست داده است. هر زنی با هر عنوان و امتیاز و پستی که داشته باشد، می داند برترین نکته ای که به او احساس رشد و بالندگی حقیقی می دهد تبدیل شدن از یک زن به یک مادراست. در واقع آنچه همه قوه و استعداد او را می تواند بالفعال کند، مادر شدن اوست.

این تفکر سنتی سبب می شود هر زنی که به هر دلیلی در جهان موفق به حصول چنین امتیازی نشود، خود را فردی غمگین، افسرده، تنها و شکست خورده بداند. آنچه در این زمان سبب تمایز بین طرز فکر سنتی و مدرن شود، نحوه مدیریت این فقدان است. ممکنست چنین تلقی شود که در ازای از دست دادن چنین موهبت بزرگی چیز دیگری نمی تواند سبب جبران باشد. اما یک زن قوی و موفق می تواند در هرصورت روحیه خود را بازیابی کرده و حداقل با احساس افسوس و اندوه کمتری به زندگی ادامه دهد.

نکته دیگری که در داستان برای من بسیار جالب و جذاب به نظر آمد باقی ماندن سنگ در وجود زن است. پیرزنی عارف مسلک به وی می گوید چیزی درونت به سنگ تبدیل شده و اگر به همین شیوه بمیری فقط همان سنگ از تو باقی خواهد ماند. به نظرم تشبیه کینه و نفرتی که این زن نسبت به همسر سابق خود دارد، به یک تکه سنگ که در قلبش ایجاد شده است، تشبیه درست و گویایی است. زیرا حقیقتا کسی که همه عمرش در آرزوی نابودی شخصی دیگر به سر برد، به مرور عواطف انسانی اش در جهت تمنایی اهریمنی صرف شده و نرمش و لطافتی که احساسات هرکس به او می دهد، به سختی و خشونت بدل می گردد.

اما راه چاره ای که یاور عرفانی زن پیش پای او می گذارد، مهیا شدن برای مرگ است. آیا این فقط یک تذکر و سخن جالب است که موراکامی در داستانش می آورد تا صرفا داستان را پیش برد؟ به نظرم زمانی که حرف از نابودی سنگ درون می شود و یاد مرگ وسط می آید، نکته عمیق تری باید مطرح باشد.


یاد مرگ می تواند انسان را از هر مهلکه روحی و رنج روانی رهایی بخشد. زیرا اولویت های فکری را تغییر می دهد. وقتی می خواهیم به عنوان آخرین و مهم ترین توصیه خود به یک دوست چیزی به او بگوییم و او را به آماده شدن برای مرگ سفارش می کنیم، یعنی در واقع مهم ترین چیزی که می تواند از دردهایش او را رهایی بخشد، به او داده ایم.

«مرگ به هم زننده لذّتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهش‌های نفسانی، و دور کننده از مقصدهای این جهانی» طبق این کلام امیرالمونین(ع) هم می توان بر این نکته صحه گذاشت که اگر بتوان با یاد مرگ طرز نگاه خود به دنیای پیرامون را تغییر دهیم، خواهیم دید اهمیت اموری که امروزه برایمان سطح زیادی از انرژی درونی ما را به خود اختصاص می دهد، از بین رفته و تنها اموری را مهم می پنداریم که واقعا مهم هستند زیرا در سعادت و شقاوت ما در دنیای دیگر هم موثر خواهند بود. بدین سان طرز فکر انسان تحت الشعاع اولویت های او خواهد بود.

موراکامی در این داستان در کنار یک روایت شیرین و جالب، یک راه حل مهم برای غلبه بر اندوه های این جهانی ارائه می دهد. وی بر اساس فرهنگ کشور ژاپن و معضل بزرگ احساس اندوه و تنهایی در داستان های خود علاوه بر به تصویر کشیدن این معضلات، تلاشی پررنگ برای ارائه راه حل هم دارد.

ادامه دارد...