قلعه حیوانات روایتی از این روز ها

چند وقتی میشد که قصد خواندن این کتاب را داشتم و از اطرافیان می پرسیدم که آیا واقعا کتاب خوبیه و بخونم یا نه. سرانجام تصمیم به شروع کتاب کردم تک تک پاراگراف ها و صفحات در ذهن من بیانگر تصویری آشنا بود، نویسنده خیلی ماهرانه حیوانات را نماد انسان ها قرار داده بود البته که هر یک از شخصیت های کتاب نمادی از افراد بود اما این کتاب داستانی را روایت می کرد که هنوز هم اتفاق می افتند و به راحتی می توانیم مردم افراد و اشخاص به اصطلاح دارای مقام را در هر یک از حیوانات متصور باشیم، قطعا این کتاب کتابی هست که افراد یا انسان هایی که در حکومت های دیکتاتوری زندگی کرده اند یا می کنند، بهتر می توانند آنچه را که کتاب می گوید از اعماق وجود درک و لمس کنند. به نظرم ایده نویسنده برای بیان ساده این مسئله آن هم در ده ها سال پیش واقعا فوق العاده بوده اینکه به این گونه رفتار های انسان ها را نشان می دهد درک مسئله را راحت تر می کند. به قول یکی از کاربران طاقچه کاش پول جمع می کردیم و این کتاب را برای همه و همه ایران خریداری می کردیم تا همه این کتاب را بخوانند، بعد از خواندن کتاب به این پی بردم که چقدر ایرانی ها مطالعه کمی در زمینه های مختلف دارند شاید اگر همه این کتاب را می خواندند به وضوح آگاه می شدند که چه ظلم هایی به ما می شود و چقدر راحت خود را گول می زنیم، در کتاب حیوان هایی بودند که با وجود اینکه همه بدی ها و زیر پا گذاشتن قوانین مزرعه حیوانات را می دیدند اما باز با دلایل بی خود، خودشان را توجیه می کردند فکر می کنم این توجیه ها خیلی شبیه ما ایرانی هاست.
از اونجایی که افراد به دلایل مختلف کتاب نمی خوانند و احتمالا با پست من هم راضی به خواندن کتاب نمی شوند تصمیم گرفتم چکیده ای از کتاب را بگوییم بلکه آگاه بشیم بلکه به خودمان بیایم بلکه چشم هایمان را باز کنیم.
در مزرعه منور حیواناتی زندگی می کنند که صاحب آنها که طبیعتاً انسان بوده، خیلی به آنها ظلم می کرده یکی از خوک ها پیش از مرگ حیوانات را گرد هم می آورد و به همه آنها می گوید باید انقلاب کنید و صاحب مزرعه را از اینجا بیرون کنید تا خود بتوانید کار های مزرعه را اداره کنید و در این صورت کار کمتر و غذای بیشتر و مهم تر از همه آزادی نصیبتون میشه، حیوانات پس از مرگ خوک تصمیم به بیرون انداختند صاحب مزرعه می گیرند و موفق به انجام این کار هم می شوند، سپس به دلیل هوش خوک ها تصمیم بر این می شود که اداره امور به دست آنها سپرده شود، و سپس ۷ قانون وضع می کنند و بر دیوار مزرعه می نویسند.
۷ قانون مزرعه حیوانات به شرح زیر:
۱-هر چه روی دو پا راه برود دشمن است.
۲- هر چه روی چهار پا راه برود دوست است.
۳- هیچ حیوانی نباید جامه بپوشد.
۴- هیچ حیوانی نباید در بستر بخوابد.
۵- هیچ حیوانی نباید مشروب بنوشد.
۶- هیچ حیوانی نباید حیوانی دیگر را بکشد.
۷- همه ی حیوان ها برابرند.
در کتاب شاهد زیر پا گذاشتن همه این قوانین هستید البته با توجیه های بی نهایت قانع کننده!
به توصیه خوک ها همه حیوانات شروع به یادگیری سواد و خواندن می کنند اما در آخر خوک ها و یک سری حیوانات این مهارت را یاد می گیرند، در ادامه می بینید نادانی چه ضرر هایی به حیوانات عادی و بی سواد وارد می کند.
خوک ها بعد مدتی می گویند چون ما باهوش ،تر از همه هستیم! می رویم و در خانه زندگی می کنیم! زیر پا گذاشتن یکی از قوانین و توجیه آن را براتون می گم:
۵- قانون شماره پنج میگه هیچ حیوانی حق خوردن مشروب را ندارد، درسته؟ این همان چیزی هست که روی دیوار نوشته شده، بی چون و چرا!
وقتی حیوانات متوجه می شوند خوک ها در خانه صاحب قبلی مشغول به خوردن مشروبات هستند به یکی از خوک ها می گویند قانون شماره پنج را برای ما می خونید؟ ( چون خودشان سواد نداشتن و قبلا قوانین برایشان خوانده شده بود پس یک پیش زمینه ای داشتند )
آنچه که خوانده شد این بود:
هیچ حیوانی حق خوردن مشروب را ندارد، به میزان زیاد
چقدر زیبا چه توجیه قشنگی واقعا ماهرانه این کار را انجام می دادند نه؟ و چه حیوانات احمق و کودنی
این که یکیش بود بقیش بسیار زیبا تره!!
سرانجام ... ( خودتون بخونید ):
اما اتفاقی که می افتند اینکه حیوانات روزی متوجه می شوند یک سری کلمات جایگزین ۷ قانون شده اند آن کلمات
همه با هم برابرند اما بعضی ها برابر ترند
چرا تا به این حد از اعماق وجود تک تک این کلمات را لمس می کنم چقدر آشناست این کتاب، گویی یکی لطف کرده و داستان ما را نوشته ...
تاریخ تکرار و تکرار می شود اما از درس تاریخ مدرسه جز حفظ یک سری افراد با نام های طولانی چه یاد گرفتیم واقعا چه درسی گرفتیم اما نمره های خوبی گرفتیم نه؟... از ماست که بر ماست
خواهش می کنم این کتاب را بخوانید! کی باید آگاه بشیم واقعا چه زمانی؟!