ایرانْ آسمانِ روی زمین است. (پروفسور هانری کربن)
ماجرای علامه طباطبایی و انقلاب اسلامی
⚫️ فقط من نیستم. بسیاری آدمها را میشناسم که همهٔ دارایی خودشان را مدیون علامه طباطبایی (روحم فدایش باد) میدانند و من هم اعتراف میکنم که اگر حالْ زنده هستم و نفس میکشم و زندگی با معنایی دارم، مدیون این مرد کم نظیر هستم. با این حال، کمتر کسی را میشناسم که خاکسار علامه طباطبایی باشد، اما عاشق و شیفتهٔ امام خمینی نباشد. وقتی به گذشته نگاه بکنیم، تصدیق میکنیم بسیاری از شاگردان این بزرگواران مشترک بوده و وقتی به حال نگاه میکنیم، تفاوتی مشاهده نمیکنیم. قلبهای عاشقان علم و معرفت، متصل به دریای وجود هر دوی این الماسهای عالم فضل و فضیلت هستند. همین وضعیت است که وقتی علامه طباطبایی را مخالف دیدگاههای امام خمینی و مخالف انقلاب اسلامی معرفی میکنند، تمام این افراد متعجب شده و حیرت زده میشوند. کتاب «ماجرای علامه و انقلاب» به دنبال نور تاباندن بر صحت و سقم چنین دیدگاههایی است و میخواهد نشان بدهد آیا عارف فرزانه، مفسر عظیم و فیلسوف والا مقام، علامه طباطبائی مخالف انقلاب بوده یا موافق بوده یا نسبت به آن بیتفاوت بوده است؟
⚫️ قبل مطالعهٔ کتاب، ذهنیت بنده چنین بود که علامه طباطبایی مخالف انقلاب اسلامی نبوده است، اما آدمی هم نبوده که فعالیت سیاسی داشته باشد و موضع گیری خاصی بروز داده باشد. با این حال، کتاب حاضر که مزین به زیور شواهد روائی و مکتوب بسیار است، برایم مثل آفتاب روشن کرد که نه تنها علامه طباطبائی فعالیت سیاسی داشته و موافق انقلاب اسلامی بوده است، بلکه به حق میتوانیم ایشان را رهبر فرهنگی نهضت انقلاب اسلامی به حساب آوریم.
? کتاب دارای دو بخش عمده است؛ بخش اول متن مصاحبهٔ نویسندگان با اهل خانواده و دوستان و شاگردان گوناگون علامه طباطبائی، دربارهٔ مواضع سیاسی ایشان را ارائه میکند و بخش دوم کتاب، به بررسی دیدگاههای علمی استاد معظم، دربارهٔ «سیاست و اسلام» به خصوص در زمانهٔ غیبت امام زمان (روحی له الفداء) میپردازد.
? میتوان شواهد بخش اول کتاب را در ذیل عناوینی چند دسته بندی نمود و سپس برخی از شاخص ترین نمونههای هر دسته را ارائه نمود. قوی ترین شاهدهای بخش نخست کتاب، مربوط به گزارشها و اسنادی هستند که ارتباط مستقیم امام خمینی و علامه طباطبائی را نشان میدهند. بهعنوان مثال، اسنادی قطعی وجود دارند که علمای عظام، مثل آیتالله میلانی (ره) و امام خمینی و علامه طباطبایی، طی جلساتی مخفیانه، شرایط موجود را ارزیابی میکرده و برای حل مشکلات و پیشبرد اهداف انقلابیشان، چاره جویی و تقسیم کار مینمودند. مثالی دیگر هم ملاقاتهای علامه طباطبایی و امام خمینی قبل و پس از انقلاب و همچنین تلگرافهای علامه طباطبایی برای امام خمینی و ابراز نگرانی بابت تبعید و مسرت بابت سلامتی امام خمینی میباشد. دستهٔ دیگری از شاهدها نشان میدهد که فعالیتهای علامه طباطبایی منحصر به شرکت در جلسات نامبرده نیست، بلکه ایشان به دنبال تبعید امام خمینی یا زندانی شدن علمای عظام، به همراه جمعی دیگر از علما، بر علیه رژیم منحوس پهلوی راهپمیایی نمودهاند. گروهی دیگر از شواهد نیز نشان میدهند که مرحوم علامه (رضواناللهعلیه) به هنگام زندانی شدن فعالان انقلاب اسلامی، به حمایت از خانوادهٔ ایشان میپرداختند و همچنین، به رغم کسالت و ناخوش احوالی شدید، در بسیاری از مراسم های عزاداری برای شهدای انقلاب اسلامی یا دفاع مقدس، شرکت میکردند. بدینترتیب، شواهد مذکور که خوانندهٔ محترم میتوانند آنها را ضمن مصاحبهها یا با مراجعه به پایان کتاب و رؤیت اسناد مربوطه، ملاحظه فرمایند.
? بخش دوم کتاب هم نظرگاه سیاسی ایشان را نشان میدهد. گرچه تحقیق انجام شده دربارهٔ موضوع یاد شده آنچنان منظم و پیراسته نیست، اما به جهت این که حاوی عبارات ارزشمند استادْ دربارهٔ مسائل سیاسی است، فایدهٔ بسیار دارد. در بخش دوم مشاهده میکنیم که علامه طباطبائی در مقالاتی که قبل انقلاب تألیف فرموده، به صورت آشکار به نظام های شاهنشاهی و حکومت های طاغوتی و همچنین، رژیم غاصب صهیونیستی حمله ور میشوند و چنین رویکردی برای فردی مثل نویسندهٔ این سطور که ایشان را شخصیتی غیر سیاسی به حساب میآوردم، بسیار مایهٔ حیرت و مسرت بود. به هرحال، بند حاضر را با عبارتی از ایشان به پایان میبریم که مثل الگویی ثابت، مدام در کتاب های گوناگونشان تکرار میشود. جملهای که ذکر خواهیم کرد، بدون هیچ تردیدی نشان میدهد که علامه اعتقاد دارند، «سیاستورزی» در «معنای دین» أخذ شده است و اساساً اجرای مقررات دینی و محقق ساختن اهداف و آرمانهای الهی، بدون به دست گرفتن لگام حاکمیت، امکان پذیر نیست؛ ایشان میفرمایند:« اسلام تنها دینی است که پایهٔ آن بر اساس اجتماع بشری شکل گرفته است، به عبارت دیگر، اسلامی تنها دینی است که صد در صد اجتماعی است.»
? در ادامه، چند مورد از شواهد بخش اول، به صورت نمونه ذکر خواهد شد، تا افرادی که فرصت مطالعهٔ تمام کتاب را ندارند، دست کم همین قدر از حقیقت بهره برداری نمایند. آیتالله دوست محمدی ضمن خاطرات شان نقل میکنند که وقتی میخواستند برای تبلیغ و گفتن مطالب سیاسی، عازم شوند، هم سفر ایشان (آیتالله فخرایی) از علامه نصیحتی طلب کردند. علامه در پاسخ فرمودند:«من از شما می خواهم شما جوانان بدون اجازهٔ مراجع، بدون اجازهٔ آقای خمینی، کاری نکنید. مبادا کاری کنید که آقای خمینی راضی نباشد.» وقتی مصاحبه کننده سؤال میکند که آیا علامه شهدای انقلاب را شهید میدانستند یا خیر پاسخ دادند:« ایشان در اکثر مجالسی که برای شهدا در مسجد اعظم میگرفتند شرکت میکردند.»
? آیتالله نجفی قمشهای تعریف میکنند که وقتی از علامه سؤال پرسیدم که چرا شما علم انقلاب را به دست نمیگیرید و وسط میدان نمیآئید، ایشان دادند:« اولا یک علمدار کفایت میکند و ثانیاً من توان این کارها را ندارم. این کارها فقط از آقای خمینی ساخته است.» همچنین ایشان فرمودند:«نگاه علامه نسبت به نهضت امام این بود که تنگاتنگ همراهی کنند. به این معنا که انقلاب که برپا نشده بود اینها ۶ نفر ۷ نفر بودند که دور هم جمع علامه طباطبایی بودند مرحوم آقا نجفی مرعشی بودند. مرحوم آقای شریعتمدار بودند. آقا مرتضی حائری بودند. آقای گلپایگانی بودند. اینها می شدند. با هم در جلسه ای مخفی شرکت میکردند و نقشه میریختند که چه باید کرد؟ نتیجه این جلسات این بود که بنا کنیم بیانیه دادن. بیانیه که میدادند یکی از امضاها امضای علامه طباطبایی بود و خود بنده این بیانیه ها را در ساقه جوراب مخفی میکردم که ساواکیBها نفهمند و میبردم شهرستان. دو تا نسخه میبردم و میدادم ماشین میکردند و پخش میکردند و شهر را پر می کردند. شهید مطهری و شهید بهشتی و آقای منتظری و برخی از دیگر آقایان بودند که خب اینها انقلابی بودند آن زمان بنا بود که هر کسی هر کاری از دستش بر می آید برای انقلاب انجام بدهد» شواهد و اسناد موجود سواک گواه است که جلسات و گردهمایی های سیاسی ایشان، صرفاً با علمای عظام و مراجع بزرگوار نبوده، بلکه ایشان با روشنفکران معاصر خودشان هم جلسه گذاشته و دربارهٔ همین موضوعات بحث فرمودهاند. سند مذکور حاوی جملهٔ قابل توجهی است که علامه ضمن این جلسات فرمودهاند:«امروز عالم و متجدد باید روی اصول سیاسی مبارزه کنند و همدوش باشند.»
? آیت الله ممدوحی رحمةاللهعلیه فرمودند:« آیتالله مصباح رضواناللهعلیه به من فرمودند که وقتی من را به زندان بردند، همان شب دوم علامه طباطبایی بعد افطار و نماز به خانهٔ ما رفته و مقداری پول به خانوادهٔ ما داده بود.» همچنین، آیتالله ممدوحی در راستای سخنانی که آیتالله تحریری دربارهٔ فعالیت سیاسی فرمودند، توضیح دادند که تصور ما از فعالیت سیاسی محدود است: خیال میکنیم فعالیت سیاسی فقط همین است که شخص پشت تریبون برود و داد و فریاد بکشد! اما فعالیت سیاسی گسترده تر از این حرفهاست و شاید مهمترین بخش فعالیت سیاسی تربیت آدمهاست و به این معنا، نه تنها علامه، بلکه آیتالله بهجت هم از انقلابیون بزرگ محسوب میشوند. ایشان فرمودند:«آقای بهجت معتقد قلب به امام بود. آقای بهجت به خود ما گفت که من با امام رابطهای داشتم که نه کسی میداند و نه کسی میتواند بداند ولی راجع به ما کذا و کذا گفتند. من خودم خدمت آیتالله بهجت بودم، فرمود که آن سلسله احادیثی که میگویند «هر انقلابی که قبل ظهور حضرت ولی عصر (عج) باشد، مربوط است به جائی که انقلاب از روی هوا و هوس شخصی باشد و الا اگر بخواهد اصل قرآن و اسلام را حمایت کند واجب است.»
بعد التحریر (۱): چنانچه توضیح دادیم، اسناد کتاب نشان میدهند که علمای عظام، با تشکیل سازمانی سیاسی و مخفی، برای چاره جویی مشکلات هم اندیشی میکردند. شواهد تاریخی نشان میدهد چنین رویدادی تازگی نداشته است؛ به عبارت دیگر، اگر به کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران، نوشتهٔ دکتر موسی نجفی مراجعه نمائیم، مشاهده خواهیم کرد که اسناد فراوانی، گویای این معنا هستند که علمای اسلام، به هر صورت که میتوانستهاند، روابط سیاسی و هم اندیشی های سیاسی خودشان را برقرار میساختند و نسبت به خیانتهای حکومت وقت یا جنایتها و مکرهای استعمارگران خارجی، واکنشی هماهنگ نشان میدادند. اغلب خیال میکنیم فتوای جناب «میرزای شیرازی» (رحمةاللهعلیه) مبنی بر تحریم استعمال تنباکو، حکمی ناگهانی بوده است، اما شواهد و نامه نگاری های این عالم جلیل القدر نشان میدهد که فتوای نامبرده، صرفاً نقطهٔ اوج زندگی سراسر مبارزهٔ ایشان با دستگاه خائن قاجاریه و نظام استعماری بریتانیا بوده است. این نامه نگاری ها نشان میدهد که میرزا قبل از حرام نمودن تنباکو، مدتی استعمال قند را هم تحریم کرده و به وسیلهٔ شاگردشان شیخ فضل الله نوری، حکم مذکور را به عموم علما و مردم مسلمان اطلاع رسانی نموده است. درود خداوند بر ارواح پاک و مطهر این اسطورههای حقیقی عالم علم و فضیلت.
بعد التحریر (۲): واقعاً دلم کباب است که اوّلین یادداشتم دربارهٔ ایشان این یادداشت است. خدا میداند چند وقت است که دلم میخواد چیزی دربارهٔ اندیشههای نابشان که در استواری چون کوه و در زلالی چون آب روان است بنویسم، اما دریغا از تنبلی و دریغا از ضیق وقت! امیدوارم به یاری خدا همین یادداشت فتح بابی کند، تا باز از این معشوق دیرینهام، بنویسم و بنویسم و بنویسم ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب اینجا بدون مرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
[مردی به نامِ اُوِه]
مطلبی دیگر از این انتشارات
از شر پنیر کهنه رها شو!