ماجرای من و اونا

هیچ وقت از اونا خوشم نمی اومد کسایی که می رفتن بالای منبر و یک گفت و گوی یک طرفه راه می اندختن

همیشه هم برام سخت بود که تا آخر حرف های اونا رو گوش بدم حتی توی بچگی هم یادمه یه بار رفته بودم روی پله آخر منبر نشستم تا ببینم اینجا چی داره که وقتی اونا میشینن همه نگاهشون می کنن چشم تون روز بد نبینه تا به خودم اومدم دیدم بابای مسجد (البته بابا مسجد بهش نمی گیم چند سال پیش هم عمرش داد به شما ) با اخم و تَخم و داد و بی داد من رو آورد پایین و یه دست کتک مفصل از اون خوردم این باعث شد همیشه من یک خصومت شخصی با بالا مبری ها داشته باشم

این ادامه داشت تا بابام طی یک تصمیم ناگهانی و بدون برنامه قبلی ( شایدم با برنامه قبلی چون هیچ وقت با من مشورت نمی کنه ) بریم مشهد اونم با ماشین شخصی حالا با هزار و یک مکافات رسیدم شهرِ ضامنِ آهو و اولین کاری که کردیم رفتیم حرم آقا نمی دونم دقت کردید یا نه وقتی که از زیرزمین حرم از پله به سمت خود حرم بالا می آید دست راست یه اتاق مسجد مانند هست که یه آدم امامه به سر نشسته و مردم دورش جمع می شن و یک گفت وگو دو طرفه دارن

خودم هم اوایل دقت نکردم تا یه روز اتفاقی که داشتیم می رفتم این صحنه دیدم و شبیه یه شکارچی که تازه شکارش رو پیدا کرده به سمت شکارم رفتم و یه گوشه مثل بقیه نشستم و با دقت گوش کردم تا ببینم درباره چی حرف می زنن وقتی که کاملا از موضوع بحث فهمیدم یه سوال دو سر جواب پرسیدم ( دقیقا یادم نیست ولی یادمه سوالی بود که هر جور جواب بدی یه جای کار می لنگه ) و اولین حمله خودم انجام دادم شاید باورتون نشه اونم با کمال آرامش سوالم با چندتا سوال هوشمندانه جواب داد و من
رو توی دام خودم انداخت

القصه هی من سوال هی اون جواب اصلا هر چی توی اون چند سال سوال داشتم پرسیدم و این بار من شکار شدم اون شکارچی بعد چند ساعت که سوال هام ته کشید خسته شدم و آروم یه گوش نشستم و به حرف و سوال و جواب دیگران گوش کردم

الان که فکر میکنم واقعا تاسف می خورم که چرا کاغذ و قلم همرام نبود که مباحثه پیش اومده و نکاتی که فهمیدم رو ننوشتم ولی نام یک شخص و یک کتاب به یادگار توی ذهنم نگه داشتم اونم کسی نبود به جز آیت الله سید علی قاضی طباطبایی و اسم اون کتاب کهکشان نیستی بود

خدایی قلم محمد هادی اصفهانی خیلی قشنگه ?
خدایی قلم محمد هادی اصفهانی خیلی قشنگه ?


وقتی که به شهر و دیار خودم رسیدم از دیجی کالا کتاب به قیمت ۱۱۰ تومن خریدم باورتون میشه ۱۱۰ تومن وجه رایج مملکت رو دادم کتاب خریدم و زمانی که دستم رسید با خواندن فصل اول هیچی نفهمیدم و به عالم و آدم فوش دادم نه اینکه کتاب خون نباشم ولی این کتاب برای سنم خیلی زود بود ولی حالا بعد از گذشت چند سال شروع کردم به خواندن کهکشان نیستی فهمیدم که شبیه گل رزی بوده که فقط خار اون رفت توی دستم و از زیبایی و عطر اون غافل شدم

اگه خدا بخواد شاید توی آینده نزدیک چند تا از ماجرا های اون نوشتم

به امید توهم فردایی بهتر