ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید
قفسه: #طنز (در حد تبسم)
قربان تعظیم عرض کردم!
ایرج پزشکزاد است دیگر! از اولش هم میدانی شوخی هایش سانفرانسیسکویی است و شخصیتهای داستانش یک سری مسلمان پلاستیکی هستند، دور هم جمع؛ هم در حرم امام رضا حاضرند و هم در بزم شراب. ?
ماشاالله خان، آدمی نسبتا ساده ولی چرب زبان، پررو، با اعتماد به نفس و خوش شانس است که هرچه از IQ کم دارد، هوش هیجانی اش (EQ) بالاست. هر کجا میرود همه را مجذوب خود میکند از رئیس بانک تا هارون الرشید و زنان حرمسرا. از هر موقعیتی هم بهترین استفاده را میکند. به نگهبانی بانک بسنده نکرده و ادامه تحصیل میدهد و وقتی به مرتاضی هندی برمیخورد که توانایی جابجایی افراد در زمان را دارد، بجای احضار یکی دو نفر از زمان گذشته، آرزو میکند خودش برود و در قدیم زندگی کند. این است که به زمان هارون الرشید فرستاده میشود و ماجراهای گوناگونی از سر میگذراند.
جاسوس حسابش میکنند، شیرکُش دربار میشود و یار غار خلیفه. خواجهی حرمسرا میشود و داماد میرغضب شاه. زن بارداری به اسم بنت سکینه میشود و دایهی فرزند عباسه (خواهر شاه). حتی نقش شیر جنگل را هم بازی میکند. در این میان، اکبر آقا جان که ایرانی است، کار چاق کن ماشاالله است و فرشتهی نجاتش در خیلی از مهلکهها از جمله از دست سامیه فیل کش. :)
فارسی-عربی حرف زدنهایشان هم بانمک است:
"+ قیافه احمد سور خان؟ والا یک ریش بزی داشت، هذا محاسن البزی عین جناب عالی. عرض شود یک کمی هم چاق بود. هذا مختصر فربه. الدماغ العقابی... "
.
.
"+جناب عبدالله خان! آقا راجع به شام و نهار ما دستوری به شما ندادند؟ چونکه جسارت است ما از گرسنگی سر پا بند نمیشویم. الرودة الکبیر صرفها رودة الصغیر..."
.
.
" +سایه مبارک کم نشود. سایة المبارک لاقصیر"
تکیه کلام:
مغز قلم، تعال بغلم
پ. ن.
هر کسی این رمان رو در زمره رمان تاریخی بهتون معرفی کرد، بدانید و آنگاه باشید که کتاب هیچگونه اطلاعات تاریخی به شما نخواهد داد. فقط در حدی که یکی دو اسم بشوید و بعدا خودتون برید درباره شون تحقیق کنید. روند کتاب برپایهی این داستان تاریخی بنا شده که جعفر برمکی و عباسه (خواهر هارون الرشید)، در خفا ازدواج کرده و بچه دار میشوند و با لو رفتن ماجرا، خلیفه علاوه بر این دو، خون افراد بسیاری را به ناحق میریزد. (درباره صحت چنین داستانی بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد.)
آذر ۱۴۰۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخوانی؛ آماده برای شروع!
مطلبی دیگر از این انتشارات
منِ او
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا آرمانشهر ممکن است؟