داستاننویس، علاقهمند به ادبیات، سینما و دنیای هنر / پیج اینستاگرام: https://instagram.com/jafari_maryam76?utm_medium=copy_link / کانال تلگرام:https://t.me/beshnu_az_man
مشت بر پوست!
مشت بر پوست!
اسم کتاب استعارهای از خشم فروخوردهی مردمی است که جبر زمانه آنها را در قفس فقر و بدبختی گرفتار کرده است.
داستان از زاویهی بالای سر شروع میشود. پسرک روی دوش پدر نشسته و همه چیز را، آدمها و هیاهوی بازار را از بالای شانههای پدرش میبیند. تصویرپردازیهای داستان قدرتمند است، آنقدر که گویی به تماشای فیلمی نشستهایم.
?️مرادی کرمانی در اکثر داستانهایش از فقر میگوید نه فقط فقر اقتصادی بلکه فقر فرهنگی هم! و قهرمان داستانهایش کودکان هستند.
در این داستان مردم دو دستهاند یا مثل شخصیت اصلی ندار هستند و یا دارا هستند و دچار فقر فرهنگی.
?️شخصیت اصلی معروف به "موشو" است و همه در بازار و شهر او را میشناسند چون از بچگی همراه پدرِ تنبکزنش بوده و بعد از مرگ پدرش هم خودش مجبور شده است انگشتان کوچکش را روی پوست تنبک بکشد و دراز کند تا بنوازد و روزگار بگذراند.
اما روزی پاسبانها بساط دورهگردیاش را جمع و پوست تنبکش را پاره میکند.
موشو یا همان جعفر رضانژاد حالا باید در به در به دنبال شغل باشد حتی اگر نخواهد.
?️داستان در روزگاری میگذرد که هنرمند به طور مستقل هیچ جایگاهی بین عامهی مردم ندارد. و دو نفری که به کودک داستان کمک میکنند؛ اسماعیل خیاط است که زمینگیر شده و از قضا شاعر است و پاسبانی که نوازنده است و نواختن پسرک را دوست دارد.
?️مرادی کرمانی تلخی فقر و خرافه مردم را با زبانی طنز و شیرین روایت میکند.
موشو حالا از این شغل به آن شغل رانده میشود. در جایی مردم دوست ندارند، مطرب جماعت را در بساطی ببینند و در جایی دیگر موشوی آبریز قبر را نحس میدانند.
?️بخش پایانی داستان هم که به شیرینی تمام میشود باز کام خوانندهاش را اندکی تلخ نگه میدارد تا یادش بماند. نه، همین لباس زیباست نشان آدمیت!
#مریم_جعفری_تفرشی
?کپی با ذکر منبع✅️
مطلبی دیگر از این انتشارات
سالمندی و امید
مطلبی دیگر از این انتشارات
امینه، زنی گم شده در تاریخ!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : «مانیفست یک فمینیست در پانزده پیشنهاد »