"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) ------------------------ایمیل: [email protected]
معرفی کتاب| (جز از کل-مردی در تبعید ابدی-اخلاق در سیاست)

متن حاوی اسپویل است.
جز از کل را می توانم روده درازی یک عاشق فلسفه بنامم که هیچ نکته مثبتی بجز تکه پرانی های گاه و بیگاهش نسبت به چیزهای بدیهی که دنیای پست مدرن از انها متنفر است ندارد. یک رساله طولانی که اگر جوک های جاسپر و مارتین نبودند به شدت غیر قابل تحمل میشد. حقیقتا هنوز هم نمی دانم دلیل این اصرار وافر به ادامه دادن کتاب چه بود. نویسنده می توانست اواسط کتاب بگوید خوب دوستان بقیه داستان مانند تمام زندگی های عادی به اتمام رسید و همگی خوشبخت شدند. در این صورت ما با یک کتاب نسبتا متوسط که به طرز سرگرم کننده ای از فلسفه وجود سخن می گفت مواجه بودیم. اما نه. نویسنده تصمیم گرفت داستان را ادامه بدهد. ادی را با آن همسری که ۲۵ سال ندیده بودش روبرو کند، برادر مارتین را از گور بلند کند، کاترین و ادی را بکشد و در نهایت نیز مارتین را در دریا به آب بسپارد.
تمام اینها را انجام داد تا چه بگوید؟ هیچکس نمیداند. حتی شاید خود نویسنده هم نداند. اما اتفاقی که افتاد این بود که ما از میانه کتاب از جایی که میشد به آن گفت یک داستان متوسط و سرگرم کننده وارد منطقه ای شدیم که به آن میگوییم یک کتاب بد و کسل کننده که به طرز مزبوحانه ای سعی میکند منطقی جلوه کند اما دست و پا زدنش احمقانه ترش می کند.
به شخصه لذت بردم از اینکه میدیدم چگونه نویسنده می خواهد داستانش را نجات دهد اما هرکار می کند نمیتواند. کشته شدن کارولین پاتس و ادی تیر خلاصی بود که بر پیکره داستان زده شد و آن طرز توصیف مراسم خاکسپاری که انگار میخواهد بگوید خوب دیگر سریع دست و پای قضیه را جمع کنید چون نمی خواهم کتاب ۱۰۰۰ صفحه شود.
البته ما قبلا هم با مرگ در کتاب دست و پنجه نرم کرده ایم. مادر و پدر مارتین نیز مرده بودند اما شخصیت آنها شکل نگرفته بود. ما چیز زیادی در مورد آنها نمیدانستیم و قاعدتا از مردن آنها چندان ناراحت نشدیم اما شخصیت کارولین کاملا شکل گرفته بود و کشته شدنش نیاز به توصیفات بیشتری داشت.
کتاب حتی از میانه غیرمنطقی نیز شد. ادی ۲۵ سال در استرالیا زندگی میکرد و به یکباره به تایلند می رود پیش زن و بچه اش و به طبابت مشغول می شود. شوخی میکنی؟ این حتی از زنده ماندن تری هم احمقانه تر بود. طرف نمیتواند به در دست بزند ناگهان یک مامور از ناکجا می آید و در را از آن سو باز میکند بعد او را بیهوش میکنی و لباسش را در میاوری و داخل سلول می اندازی و در را دوباره قفل میکنی؟ دست بردار.
تنها نکته مثبت داستان همان تکه پرانی های گاه و بیگاه مارتین و جاسپر است. اما حتی در متفاوت نشان دادن جاسپر و مارتین نیز خوب عمل نمیکند. مارتین و جاسپر دقیقا یک نفرند. هیچ تفاوتی ندارند هر دو همان تکه پرانی ها را دارند هر دو همان نظرات را دارند و هر دو همان بینش به دنیا را دارند. تنها تفاوت این است که نویسنده گاه و بیگاه زل میزند در چشمان خواننده و می گوید هی داداش این دوتا یک نفر نیستند. یا می گوید: جاسپر نمی خواهد مثل پدرش شود یادت باشد. و تو هم میخواهی یکبار که اینطور به تو خیره شده و این جملات را تکرار میکند چنان کشیده ای بزنی که بفهمد یکبار گفتنش کافی بود و لازم نیست هزاربار این جمله تکرار شود.
کتاب فلسفی است؟ اگر اسم بردن از چند فیلسوف و روانشناس یک کتاب را فلسفی می کند اری این کتاب یک کتاب فلسفی است. اما فلسفه ای که در کتاب عنوان می شود همان فلسفه ایست که هرروز در تلویزیون و اینترنت میبینیم. انگار فلسفه کتاب از لابلای پست های اینستاگرامی اقتباس شده است و در نهایت نیز جملات کتاب به همان جا رفتند یعنی لابلای پست های اینستاگرامی فقط اینبار به جای آنکه انتهای ان بنویسند نیچه یا افلاطون یا ارسطو می نویسند جز از کل.
در نهایت باید بگویم این کتاب را یکبار بخوانید با جک هایش بخندید و سپس در آتش بسوزانید و خاکسترش را به باد بدهید و اینکار را خارج شهر انجام دهید تا مطمئن شوید خاکسترش نیز وارد بدن کسی نمیشود.

ملاصدرا که بود؟ سوالی است که شاید نه در میان کتب وی و نه ژرفنای تاریخ نتوان به پاسخ دقیقی از آن دست یافت. پرسشی که پس از ملا، گذشته، حال و آینده ما را شکل داده است و حتی همین امروز درحال شکل دهی زیست ایرانیان است. انقلاب اسلامی تا حدود زیادی تحت تاثیر نظریات این شخص بزرگوار بود و هرکس در هرکجای ایران تفکر میکند نمی تواند از زیر بار سنگین این شخصیت خارج شود.
اگر از نظر تاریخی نگاه کنیم می توان ملاصدرا را ارسطوی ایرانیان نامید. کسی که پس از یک دوره شکوهمند در فلسفه و عرفان به اوج رسید و ایده هایی مطرح کرد و پس از او دیگر هیچ اثری از آن فلسفه و عرفان پدیدار نشد تا سالیان سال. ارسطو نیز چنین بود. پس از ارسطو نیز جامعه یونان در تبختر حاصل از فتوحات اسکندر کبیر خوابید و هرگز بیدار نشد.
اینکه چگونه فلاسفه ای بزرگ اینگونه ظهور می کنند جای بحث و مداقه بسیار زیادی است اما از نظر نگارنده ظهور تفکر در جامعه به خاطر تعادل است. تعادل میان ثروت و قدرت. جامعه باید آنقدر قدرت داشته باشد که از چیزی نترسد. ترس از سرکوب اندیشه را نابود می کند. اجازه بروز اندیشه را نمی دهد همچنین جامعه باید آسوده باشد. فقر و نداری و رفاه زدگی مفرط هر دو به فساد اندیشه می انجامد. کسی که رفاه زده و مصرف گراست را چه به اندیشه و دغدغه و آنکه به دنبال نان است بیزار از اندیشه وهر انچه وی را به تفکر وامیدارد. در تعادل میان قدرت و ثروت است که فلاسفه و حکما و علما سر بر می آورند.
در چنین شرایطی نیز ملاصدراها سر برآوردند. اگرچه ملاصدرا خود از اشراف بود اما نمی توان در زمانه ای که هنوز ایران درگیر حکومت سنتی بود انتظار داشت که عوام به راحتی به مناسب بالا دست پیدا کنند. اما اگر نگاهی به زمانه ملاصدرا بیندازیم میبینیم که آن زمان هم شاه عباس به فرزندکشی و کور کردن اعتیاد پیدا نکرده بود و هم جامعه از رفاه نسبی برخوردار بود.
کتاب مردی در تبعید ابدی درمورد ملاصدراست در مورد کش و قوس های زندگی این مرد بزرگ و اینکه چگونه به این درجه از علم رسید. مردی که از کودکی به جای بازی به درس و بحث مشغول بود و از محضر علمایی چون میرفندرسکی و میرداماد و بهاالدین عاملی بهره جست و در نهایت کتابی نگاشت بس سترگ در باب رابطه میان حق و خلق. اینکه چگونه می توان به حق رسید و چگونه باید زیست.
در نهایت تنها باید گفت که این کتاب را باید خواند. اگرچه نادر ابراهیمی سعی کرده با نوشتن این کتاب بحری را در کوزه ای جا دهد اما الحق که به قدر بضاعتش خوب و رسا این کار را به سرانجام رسانیده است. هرچند که کار داستان بازسازی تاریخ نیست بلکه بازنمایی تاریخ است اما ابراهیمی ساختی بازنمایانه از تاریخ زندگی ملاصدرا ارائه داده و می توان به اعتبار چنین عمل بزرگی به وی آفرین گفت.

کتاب اخلاق در سیاست یا آنطور که ترجمه تحت اللفظی کتاب هست "فلسفه عمومی: مقالاتی در باب اخلاق در سیاست" کتابی نسبتا حجیم از مایکل سندل فیلسوف نام آشنای این روزهای دنیاست. کسی که با نقدهایی که به نظریه جان رالز ایراد کرد در کنار فلاسفه دیگری همچون آلسدر مک اینتایر و مایکل والرز اسم و رسمی برای خود دست و پا کرد.
فلسفه سندل بیشتر برپایه فلسفه ارسطو بنا شده است و می توان گفت نوعی بازگشت به سمت دنیای ارسطویی است حال آنکه پس از قرن نوزدهم فلاسفه تمایل بیشتری به افلاطون پیدا کرده بودند. همچنین در این کتاب، سندل از آرای ابن میمون، فیلسوف یهودی قرن دوازدهمی نیز بهره می برد.
کتاب از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول "زندگی مدنی در آمریکا" نام دارد. در این بخش سندل به تحلیل جامعه مدنی در آمریکا می پردازد و دلایلی را عنوان می کند که چرا دموکرات ها نمی توانند این جامعه مدنی را درک و با توجه به ارزش های برخواسته از آن سخن بگویند. سندل معتقد است ارزش های دموکرات ها به شدت با خواسته های مردم متفاوت است و تنها زمانی که دموکرات ها متوجه این شکاف شدند توانستند جمهوری خواهان را شکست دهند. (توجه کنید که کتاب در سال 2006 نوشته شده و در ان زمان هنوز اوباما رئیس جمهور نشده بود. تا آن زمان و از سال 1969 که دوران ریاست لیندن جانسن تمام شد تنها کلینتون و کارتر(یک دوره) از میان دموکرات ها به ریاست جمهوری آمریکا دست یافته بودند) اما حرف سندل حرفی نیست که دموکرات ها بتوانند به راحتی قبول کنند. حرف سندل در مقابل تمام ارزش های لیبرالی است که دموکرات ها عمیقا به آنها پایبند بوده و خود را بر مبنای آن تعریف کرده اند.
بخش دوم "استدلال های اخلاقی-سیاسی" نام دارد و احتمالا جذاب ترین بخش کتاب است. در این بخش با مثال های متعدد از همجنس گرایی (که مترجم آن را همجنس دوستی ترجمه کرده در حالی که کمتر کسی هست که همجنس دوست نباشد یا همجنس دشمن باشد از این رو احتمالا همجنس دوستی ترجمه گیرایی نیست) تا سقط جنین بحث کرده و سعی کرده است تا نشان دهد ارزش های لیبرالی تا چه اندازه می تواند نارسا باشد. علاوه بر نارسایی، اینکه ما قوانین را بر مبنای هیچ پیشفرضی از خیر قرار ندهیم باعث مشکلات دیگری نیز می شود به عنوان مثال دیگر جستجو برای مفهومی از خیر در جامعه رنگ می بازد و این جامعه را به سمت انحطاط می کشد هنگامی که ما بحث بر سر خیر را از جامعه حذف کردیم در واقع خود خیر را حذف کردیم درحالی که هرقانونی در نهایت برپایه یک مفهوم عام از خیر بنا شده است چه بخواهیم و چه نخواهیم.
در بخش سوم که "لیبرالیسم، تکثرگرایی و جامعه" نام دارد نیز بحث بر سر مفهوم خیر و دلیل آنکه چرا نباید دعوا بر سرخیر را از جامعه حذف کنیم بسط می دهد. اخلاق و آرمان های لیبرالی ، لیبرالیسم جان دیویی و جمهوری رویه گرا را نقد کرده و آلترناتیو خود را تا حدودی در مقابل نظریات جان رالز ارائه می دهد. می توان جان مایه کتاب اخلاق در سیاست را این جمله دانست که بیایید در مورد آنچه خوب است حرف بزنیم. به جای آنکه بگوییم هیچ خیر مطلقی وجود نداشته و برداشت هرکس از خیر متفاوت است.
دو مطلب قدیمی:
همچنین از جناب دست انداز تشکر میکنم که دو هدیه بسیار ارزشمند رو به بنده اعطا کردن. کتاب ترس و لرز از سورن کیرکگور و راه بردگی از فردریش فون هایک. کتاب هایی فوق العاده که نشون میده در انتخاب کتاب سلیقه خوبی دارن.
خسته نباشی آقا احمد.?
جز از کل از لیست کتابایی که باید بخونم حذف شد?
خوشحالم که تونستم کمک کنم به اعتلای فرهنگ کشور خخخ
انصافا طنز خوبی داره ولی خوب زیادی هندیه خخخخ
بسیار عالی
و چه بد که این جز از کل در ایران هم بسیار پرفروش است و ترند شده و تبلیغ اش را می کنند
و چه بد که کتب عالی نادر ابراهیمی توجه به مراتب کمتری از اینها را معطوف کرده
بله واقعا چه کتاب های خوبی که هیچکس نمیشناسه و چه کتاب های سطحی ای که همه معرفیش میکنن و ترند میشن
کلا هر کتابی که بازیگرا معرفی کنند و مدت های طولانی صفحه اول فیدیبو باشه معلومه که چیه!
ولی خب بازم ممنون که خیالم رو راحت کردین!
کتاب مردی در تبعید ابدی رو هم به قول شما میشه گفت نویسنده میخواسته بحر در کوزه کنه. من به عنوان کسی که از فلسفه چیزی نمیدونم و ملاصدرا رو هم اصلا نمیشناختم، خوندمش و در حد یه زندگینامه برام جذاب بود اما چیز خاصی از نظریات ملاصدرا دستگیرم نشد.
البته کتابه سرگرم کننده است تا میانه اما بعدش واقعا خسته کننده میشه.
اره داستان در مورد فلسفه نبود در مورد تاریخ زندگی و نظرات ملاصدرا بود. اما به نظرم نقطه خوبی برای شروع ملاصدرا خوانیه.
سلام و عرض ارادت و خداقوت
آقا ای کاش این مطلب رو حداقل دو ماه پیش نوشته بودید تا بنده از خرید و خواندن کتاب جز از کل، تا به این حدّ، پشیمان نگردم:))
نادر ابراهیمی همیشه برام عزیز بوده و است. متاسفانه سعادت خواندن دو تا کتاب ایشان رو بیشتر نداشتم. اصلاً نمی دونستم ایشان کتابی در مورد ملاصدار داره. درود به شما به خاطر معرفی این کتابشون.
آقا مغز بنده کشش حرفهای مایکل سندل را ندارد. بنابراین بنده را از خواندن کتابهای ایشان تبرئه کنید و بگذارید دلمان به همان کتابهای ساده ی ادبی خوش باشد:))
با آرزوی بهترین ها و زیباترین ها برای شما دوست عزیز.
البته خوندنش خالی از لطف نیست. متلک های قشنگی داره اما مثل یه جوکه. یبار خوندینش باید بندازینش دور.
اتفاقا من تنها کتابی که از ایشون میشناختم همین مردی در تبعید ابدی بود. بعد رفتم و کتاب های دیگه شو دیدم و باهاش اشنا شدم.
نفرمایید. اتفاقا سندل رو دوست دارم چون زیاد پیچیده حرف نمیزنه. من کتاب هایی مثل کتاب اندیشه امارتیا سن رو خوندم که اون رو معرفی نکردم. اما واقعا سخت خوانه و نمیشه متوجه منظورش شد. این کتاب خیلی اسون خوانه اما اگه نخوندین هم چیز زیادی رو از دست ندادین.
شما هم موفق و پیروز باشید ان شا الله
کتاب جز از کل بسیار زیبا و خواندی که با خواندن کتاب و ترجمه خوب آقای خاکسار لذتش را چند برابر می کند.
نمیدونم. شاید حق با تو باشه!!!
برای خرید به دایرکت مراجعه کنید.
#تبلبعات
با دیدن اسپویل از خوندن متن پشیمون شدم، اومدم کامنتا رو دیدم دوباره برگشتم نوشته روخوندم :)))
کتاب تو لیستم بود و هرجا تبلیغشو میدیدم فکر میکردم چه کتاب خوبی و حیف که هنوز نخوندمش،
از خوندنش منصرف شدم.
و خیلی ممنون بابت معرفی کتاب ملاصدرا
ار فرداست که مردم توی استانبولی هاشون کتاب جز از کل آتیش میزنن
من جزء از کل رو دو سه سال پیش خریدم (متاسفانه) و بعد از خوندن همون چند صفحه اولش دیگه حوصله ام نکشید بقیه شو بخونم. سلیقه ام توی کتابخونی خیلی محدوده. اگر کتاب خوب به دستم برسه، مثلا «سالار مگسها» (یا ارباب مگسها) که همین هفته خوندم و سیصد صفحه هم بود، همه شو یه روزه میخونم ولی اگر جذبم نکنه حتی ممکنه اسمش هم یادم بره
راستش منم همون حدودا کتابو گرفتم. همونجا هم شروع به خوندن کردم ولی دیدم اصلا حالشو ندارم گفتم باید سر فرصت. عید نشستم گفتم بخونم تا وسطاش خوب بود. ولی یهو از وسطاش زد به جاده خاکی و اونقدر خسته کننده شد که میخواستم تموم نشده بندازمش اونور.
من «روشنتر از خاموشی» را دستکم دوبار دیدم؛ اگر دیدید و یادتان هست، میشود با کتاب آقانادر مقایسهای کنید؟
سه پاس میگزارم! :)
متاسفانه این کتاب رو نخوندم.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D8%B2_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%DB%8C
به نظر من وقتی کسی از چیزی (کتاب/فیلم/سریال/آهنگ) خوشش نیاد (یا بیاد)، با حرف دیگران نظرش عوض نمیشه. فقط شاید از مرحلهٔ «چه آشغالی بود» به «من خوشم نیومد» (از «شاهکار بود» به «من حال کردم») تغییر وضعیت بده. من قصد ایجاد تغییر در همین حد رو هم ندارم، فقط شرایط رو مهیا دیدم، گفتم شاید بد نباشه منم نظرم رو دربارهٔ کتاب جزء از کل بگم.
من از خوندن این کتاب لذت بردم. از طنزی که تو سطوح مختلف داشت. از همون تیکه پرانیها که توی اغلب صفحهها نمونههایی یافت میشد و لبخندی روی لبم میآورد گرفته، تا سطح بالاتر، اتفاقات کتاب و در مجموع داستان کلی. من کلیت کتاب رو یک کتاب طنز دیدم. اتفاقات بیسروته داستان هم جزئی از این طنز بودن. کلیت کتاب مشخصا داره به عقیدههای رایج هجوم میبره و گاهی با تیکه اندازی و گاهی صریحا به نقد اونا میپردازه. حرفش چیه؟ فکر کنم قصد داشته پوچگرایی نویسنده رو به تصویر بکشه. بیدروپیکر بودن جهانش هم در همین جهته. من خودم با فکر پشت کتاب موافق نبودم، اما متن کتاب رو مثل مجموعهای از جوکها خوندم و برام جالب بود.
اون نکتهٔ یکی بودن شخصیت جسپر و پدرش چیزی بود که به نظر خودم هم رسید. حتی تو لحن هم یکی بودن. نمیدونم این اشتباه نویسنده بوده یا توی ترجمه چنین اتفاقی افتاده، ولی به هر حال یکم تو ذوق میزد.
آیا این کتاب آموزندهس؟ نه. این کتاب رو به دیگران پیشنهاد میکنم؟ دیگرانی که از قبل با کتاب خوندن و ادبیات آشنا هستن، نه. ولی برای افرادی که میونهای با کتاب ندارن، شاید بتونه نقطهٔ شروع آسونی باشه. همونطور که گفتی: «انگار فلسفه کتاب از لابلای پست های اینستاگرامی اقتباس شده است و در نهایت نیز جملات کتاب به همان جا رفتند.» این کتاب از همون جنسه و شاید اصحاب اسکرول رو با تورق آشنا کنه. به هر حال سرگرمکننده بودن کتاب رو نمیشه کتمان کرد.
کتاب مردی در تبعید ابدی هم به نظرم خیلی خوب بود. من قبل از اون کتاب، غیر از اسم، چیزی از ملاصدرا نمیدونستم. با خوندن اون کتاب یه دید کلی پیدا کردم. منطقا منظورم دید نسبت به نظرات تخصصی ایشون نیست. تا جایی که میدونم نویسنده برای نوشتن کتاب به منابع تاریخی و آثار خود ملاصدرا مراجعه کرده و در عین بیان اتفاقات به صورت یه داستان، به حقیقت وفادار بوده. روایت کتاب شیرین و گیرا بود. من تو فیلم و کتاب با آثار بر اساس واقعیت و زندگینامهها میونهٔ خوبی دارم و خوندنای کتاب هم تجربهٔ رضایتبخشی برام بود.
ممنون که وقت گذاشتی
البته معتقدم که نظر بقیه میتونه تاثیر زیادی روی نگاه مردم به فیلم داشته باشه. البته من متخصص و منتقد نیستم اما به نظرم نظر یک متخصص یا حداقل یک نظر تخصصی میتونه خیلی روی دیدگاه فرد تاثیر بذاره.
مثلا همین چند روز پیش با یکی از دوستان راحب فیلم همشهری کین صحبت میکردیم. ایشون این فیلم رو با فیلم های امروزی مقایسه میکرد و میگفت خیلی چرنده. وقتی بهش نکات مثبت فیلم رو گفتم متوجه شد که چرا فیلم خوبه و گفت باید دوباره ببینمش پس. حالا نمیدونم چقدر تاثیر گذاشت و ایا از مزخرف بود به شاهکار بود رسید یا نه اما میخوام بگم همونطور که گفتی تاثیر زیادی داره.
با این حرفت موافقم که کتاب سرگرم کننده است. جوک میگه و از این جوک گفتن تا اخر دست برنمیداره اما اینکه به عقاید رایج حمله میکنه رو قبول ندارم. کتاب فقط چیزهایی رو میگه که هرروز توی رسانه ها میشنویم. به نژاد پرستی حمله میکنه به سیاستمدارها به روابط دوستانه. با متلک ها میخواد بگه دروغ نگین حسادت نکنین دزدی نکنین بچه های خوبی باشین. گاهی هم مارتین و تری رو مثال میزنه میگه مثل اینا نباشین.
من هم بعد از خوندن این کتاب ترغیب شدم که کتاب های تخصصی ایشون رو بخونم و فکر میکنم منظور نادر ابراهیمی عزیز از نوشتن این کتاب دقیقا همین باشه که ما رو با ایشون اشنا کنه و ما مشتاق به خوندن کتاب هاش بشیم
چند وقت پیشا یکی از دوستانو دیدیم بحث کتاب شد و گقت اره جز از کل رو جزوی از کتابای قشگیه که خوندم و بعدش چشماشو بزرگ کردو شروع کرد از خوبیاش گفتن منم مثل بقیه دوستان تو لیست کتابام بوده ولی هنوز به دیدار نرفتم
الان فکر کنم دیگه باید جاشو با کتابی بهتر پر کنم
اونجایی که گفتی چشماشو بزرگ کرد رو دقیقا تو ذهنم آوردم خخخ خیلی جالب بود.
این کتاب از اونجایی که سرگرم کننده است و جوک میگه خیلیا دوسش دارن اما یک قدم شما رو جلوتر نمیبره که هیچ ممکنه دو قدمم عقب تر ببره.
اره ادبیات کلاسیک خیلی غنی تر و بهتره به نظرم.
خوشحالم که این نقد از جز از کل رو نوشتید. هرجا برید ازش تعریفای الکی کردن. واقعا نمیدونم رو چه حسابی جزء پر فروش های نیویورک تایمز بوده همونطور که نفهمیدم چرا من پیش از تو و پس از تو جزءش بوده!!!
درمورد نادر ابراهیمی من شخصا مریدشون هستم . امیدوارم کتاب های دیگر شون رو خونده باشید تا بهتر دلیل مرید بودن مو درک کنید.
به نظر من باید منتظر باشیم تا ببینیم نیویورک تایمز چه کتابی رو به عنوان پرفروش ترین کتاب معرفی میکنه. بعد همون رو نخریم.
متاسفانه کتاب های دیگه اقای ابراهیمی رو مطالعه نکردم اما خوندن همین یک کتاب من رو مریدشون کرد.
ممنون از شما که وقت گذاشتید و مطالعه کردید
کتاب اخلاق در سیاست رو تعریفش رو شنیده بودم ولی خب حالا بیشتر ترغیب شدم بخونمش. بابت کتاب زیبای مردی در تبعید، اتفاقاً همیشه دنبال یک کتاب در ذهنم در مورد دانشمند ایرانی ملاصدرا بودم...چه خوب شد این کتاب رو با قلم آقای نادر ابراهیمی معرفی کردید. یه دنیا سپاس
کتاب نادر ابراهیمی فوق العاده است مطمئن باشید از خوندنش پشیمون نمیشید البته بعضیا گفتن که نثر ثقیلی داره که فکر نمیکنم اینطور باشه حداقل واسه من که نبود. ممنون از شما.
منم همچین نظری در مورد اون کتاب داشتم...?
نه من لذت می برم از خوندن نثر های ثقیل(وی دستی خبره در سرچ فرهنگ نامه واژگان ناآشنا داشت)
خلاصه که سپاس
جدی میگم شروع کن به نوشتن.
هر کسی هم که انتقاد کرد لزوما قرار نیست خودش کتاب بنویسه. از طرفی هرکس میتونه کتاب رو از دیدگاه خودش نقد کنه. کسی هم اگر نظر مخالفی داره میتونه اون نقد رو نقد کنه.
اما در مورد اینکه شهرت جهانی داره. خوب یه فیلم مثل بتمن علیه سوپرمن هم شهرت جهانی داره. اما فیلم چرتیه. مگه شهرت جهانی و تعداد خریدارها ملاکن؟
خلاصه که حرفت خیلی بی منطقیه عرفان جان
من بعد از اینکه چندتا از نظریات ملاصدرا رو کم و بیش دیدم، تصمیم گرفتم راجع به دیدگاه اش بیشتر اطلاعات کسب کنم، قبلا راجع به کتاب "مردی در تبعید ابدی" خونده بودم ولی اصلا حواسم بهش نبود، امیدوارم بتونه شروع خوبی برای خوندن راجع به فلسفه ملاصدرا برام باشه. اسم کتاب اخلاق در سیاست رو اصلا نشنیده بودم تا حالا. نقدتون راجع به جز از کل، برام آشنا بود راستش تا الان چندین تا از پرفروش های نیویورک تایمز رو خونده ام، ولی اصلا نتونسته بودن جذبم کنن. من گفتم شاید من نمیتونم با این کتاب ها ارتباط برقرار کنم یا شاید هم ترجمه ضعیفی داشتن! (یعنی به قول شما، به درد این بیشتر میخورد که جمله هاشو هایلات کنی بذاری استوری و بیوت )
این کتاب رو حتما بخونید بهتون دید بسیار بازتری نسبت به ملاصدرا میده
کتاب اخلاق در سیاست اگرچه سال 2006 نوشته شده اما یکی دو سال بیشتر نیست که منتشر شده. احتمالا واسه همین اسمشو نشنیدین
یه تصمیمی که گرفتم اینه که دیگه کتاب های پرفروش نیویورک تایمز رو نخونم
ممنون که وقت گذاشتین
من جز از کل رو چند بار خوندم و خیلی لذت بردم.
نمیدونم مشکل بعضی از آدما با اینکه یه کتابی ممکنه معروف باشه و در عین حال خوب باشه چیه!
انگاری که کتاب خوب حتما باید یک کتاب گمنام باشه و ما خیلی آدم خاصی هستیم که رفتیم اون کتاب رو خوندیم.
یا مشکل بعضی ها با معروف شدن یک کتاب تو دیجی کالا یا فیدیبو چی هست!
تجربه ی من میگه معمولا از کتاب ها و فیلم هایی که معروف شدن من هم لذت بردم و کلی چیز یاد گرفتم.
شما بیشتر از اینکه به دنبال نقد جز از کل باشید سعی در ابراز تنفر از کتاب و نویسنده ش داشتید!
این تکه پراکنی های گاه و بیگاه خیلی هاش ریشه در فلسفه ی تکاملی داره و به نظر من خیلی جالب بود.
البته نظر شما محترمه ولی از این به بعد سعی میکنم نقد فیلم یا کتابی رو از یه آدم مذهبی نخونم. نقد منصفانه ای نبود.
اول از همه نمیدونم اینکه من نقد کردم و مخالف نظرتون بوده چه ربطی به مذهبی بودن داشت؟
بنده در مورد مردی به نام اوه هم مطلبی نوشتم که از اون کتاب تعریف کردم. پس نمیتونید بگید میخواستم از این کتاب بد بگم چون یک کتاب بازاری بوده.
از طرفی کتاب گمنام خوب؟ من نشنیدم. کتاب ممکنه تخصصی باشه و عوام اسمش رو نشنیده باشن. مثلا هستی و زمان هایدگر. خوب خیلیا اسمش رو نشنیدن اما افراد متخصص میدونن دارن راجب چی حرف میزنن. اما کتاب خوب و گمنام من نشنیدم. رمان های خوب رو عموما مردم حداقل اسماشون رو شنیدن مثل برادران کارامازوف یا جنایت و مکافات یا آناکارنینا و خیلی کتاب های دیگه.
حقیقتش من از نویسنده کتاب طلبکار نبودم که مثلا الان طلبم رو نداده باشه بخوام ازش انتقام بگیرم. نظر خودم رو گفتم و گفتم که چرا فکر میکنم کتاب بدیه. شما هم میتونین بنویسین و بگین که چرا فکر میکنین کتاب خوبیه.
مثلا گفتین که تکه پراکنی هاش ریشه در فلسفه تکاملی داره. ابدا اینطور نیست. تکه هایی که مینداختن صرفا انزجار از ظواهر مدرنیته بوده. نویسنده کتاب یک انسان پست مدرنه که به دنبال نابودی تمام ظواهر مدرنیته است این ظواهر چیه؟ ملیت و وطن، زندگی ماشینی و شهری، نژاد، قانون، دولت و... یکبار دیگه با این دید بخون کتاب رو که نویسنده فقط دنبال تخطئه کردن این ظواهره بعد دوباره متن من رو بخون.
دلیلی هم که انسان امروزی با این کتاب ارتباط برقرار میکنه همینه. چون اتمسفر ما اتمسفر عبور از مدرنیته است. ما از تمام ظواهر مدرنیته بیزاریم. از مرزهایی که کشیده شده دورمون از زندگی کسل کننده و افسرده مون از قوانین و حتی از دولت ها و مسئولینی که بالای سرمون نشستن. از همه شون بیزاریم. پس به این کتاب پناه میبریم چون فکر میکنیم داره حرف دل ما رو میزنه. درحالیکه این حرفا رو این روزا همه جا میشنویم از مهران مدیری گرفته تا رامبد جوان تا چمیدونم کیتی پری و دیکاپریو همه دارن همینا رو میگن. پس فلسفی نیست.
ممنون که وقت گذاشتی
شما اشاره کردی به سیر غیر منطقی داستان که چطور تری ممکنه بعد این همه سال زنده باشه و یا مثال های دیگه.
این کتاب وجه تمایزش این بود داستان هاش فانتزی طور بود.
وگرنه به نظرم اکثر قسمت های داستان فانتزی بود. از بیماری مارتین و صندوق پیشنهادات و خونه ای که ساخته بودند. داستان این کتاب سبک ریالیسم نبود و متعجبم که همچین نقدی داشتید.
یا اون مسابقه ای که مارتین برای کل استرالیا گذاشته بود.
دوم :
اشاره کردید به اینکه فلسفه ی تو کتاب چیزی نبود جز همین جملات کلیشه ای که تو فضای مجازی میبینیم و زیرش نوشتن نیچه حالا این دفعه مینویسن جز از کل!
این رمان یک رمان فلسفی نبود. بلکه شخصیت هایی داشت که فلسفی حرف میزدن. به نظرم بیشتر سرگرم کننده بود تا اینکه بخوای نگاه فلسفی بهش داشته باشی. برا همین نمیشه از نظر فلسفی نقدش کرد.
سوم :
راجع به کتاب معروف و غیر معروف در واکنش به یکی از کامنت های زیر پستتون بود که نوشته بودن از همون اول که این کتاب تو فیدیبو اومد بالا... میخواستم بگم من با این حرفشون موافق نیستم.
در مورد این داستان هم همینه. شما میتونی داستان های فانتزی قرار بدی اما نمیتونی از مقتضیات عقلانی که در چارچوب داستان وجود داره فراتر بری مگر اینکه اون مقتضیات رو آماده کرده باشی. در مورد جعبه پیشنهادات این اتفاق افتاد. توصیفات خوب بودن و خواننده میتونست باور کنه. اما در مورد فرار تری از زندان و زن ادی اصلا اینطوری نبود. فقط یارو گفت تو زن داری؟ اره زن دارم. خوب چطوری؟ این زنه چطوری 25 سال بدون تو زندگی کرده؟ ایا بهش سرمیزدی یا نه؟ کی بهش سر میزدی؟ چرا به کسی نگفتی راجبش؟ چرا اصلا زنت مونده؟ چرا اصلا زن گرفتی؟ اینها رو نمیگه. و همین غیرمنطقی میکنه داستان رو.
در مورد فرار از زندان تری هم همینطور. وقتی سلول اونقدر داغش شده که حتی نمیتونی دست بزنی به در و دیوار یعنی اتیش رسیده پشت در. حالا یکی اومده نجاتت میده به جای اینکه فرار کنی به فکر این هستی که مرگ خودت رو واقعی جلوه بدی؟ بعد اتیش پشت دره تو وقت میکنی که این همه کار بکنی؟ لباسای طرف رو در بیاری بندازیش تو سلول؟
ما توی داستان ها ادگار الن پو هم همچین فانتزیهایی داریم اما هیچکدوم غیرمنطقی به نظر نمیاد اما توی این کتاب غیرمنطقی هست. البته اینها همگی متعلق به نیمه دوم کتابه. که عمده نقد من به همون نیمه است.
اما در مورد فلسفی بودن هم موافقم این کتاب فلسفی نیست. اما نویسنده قصد داشته با طرح مباحثی کمی اعتبار کتاب رو بالا ببره اما به شدت ناموفق بوده.
این کتاب در نهایت یک رمان سرگرم کننده بود و به دنبال بیان گزاره های فلسفی نبود. یک کتاب تخصصی که نبود. پس قاعدتا اینی که جزو پرفروش ها باشه نشونه ی خوبیه.
چهارم :
اشاره کردید به اینکه این حرفا رو سلبریتی ها و تو فضای مجازی هم میشنویم. فارغ از اینکه بیایم راجع به محتوای حرف نویسنده صحبت کنیم. اینکه فکر میکنید لزوما حرفی که سلبریتی میگه نمیتونه عمیق یا بر اساس مطالعه باشه برای من قابل قبول نیست.
منم مثل شما حس خوبی به تی وی یا شبکه های اجتماعی ندارم. ولی مثل شما همچین تعمیمی رو درست نمیدونم.
پنجم :
نمیدونم چقدر با فلسفه ی تکاملی آشنایی دارید ولی همینقدر که میفرمایید ابدا اینطور نیست و به راحتی یک گزاره قطعی در بحث فلسفی رو مینویسید نشون میده با مباحث فلسفی آشنایی اندکی دارید.
یا بقیه ی نتیجه گیری هاتون عجیبه. اینکه چون دیکاپریو میگه پس فلسفی نیست!
در نهایت اینکه منم گفتم شما نظرتون محترمه و منم نظر خودم رو بیان کردم. البته نظر من اینه نوشته های شما بیشتر ناشی از حب و بغض نسبت به اشخاص و پدیده ها بود تا اینکه یک مبنای فکری براش داشته باشید. مرسی از شما
خوب شما چندتا برداشت اشتباه از حرف های من داشتین. اینکه من گفتم این حرف ها رو دیکاپریو یا فلانی زده پس فلسفی نیست ناظر به این قضیه است که فلسفیدن در هر امری نیازمند جد و جهد در راستای سوالهای شخصیه. بله دیکاپریو هم میتونه بگه دولت بد است. یا مدیری بگه همه شون مثل همن. یا رامبد جوان بگه وطن خوب است. اینها گزاره های فلسفی نیست. چون کنه قضیه رو برای ما باز نمیکنه. گزاره ای فلسفیه که ما رو به فکر فرو ببره و باعث بشه قدری در موردش صحبت کنیم. اینکه وطن خوبه. خب خوبه. میگی چیکار کنم؟ یا زمین داره گرم میشه. خوب گرم بشه چیکار کنم؟ یا دولت ها مثل همن. خوب باشن میگی چیکار کنم؟ اینها فلسفی نیستن یک سری گزاره های عام هستن که همه میگن. منم میگم شما هم میگی بقیه هم میگن البته دلیل نمیشه که ریشه در فلسفه نداشته باشن. مفهوم وطن خودش یک بحث مفصل در فلسفه سیاسی رو شامل میشه که هنوز از مباحث داغ دنیاست. اما این گزاره مشخص که وطن خوب است یا وطن بد است این گزاره فلسفی نیست. مبحث واضح بود ولی گفتم توضیح بیشتری بدم تا روشن بشه.
در مورد سلبریتی ها من پدرکشتگی با اونها هم ندارم اما معتقدم هرکس باید حد و رسمی داشته باشه. ولی خوب متاسفانه ما از سلبریتی ها همه چیز میخوایم هم صحبت در مورد اقتصاد هم سیاست هم هنر هم فرهنگ و... خوب ممکنه طرف مطالعه هم داشته باشه. اما باید ببینیم واسه چی این ادم رو دنبال کردیم. واسه این که فیلم از رقصیدنش بذاره یا واسه اینکه بیاد واسمون راجب فلسفه وجود بحث کنه.
گزاره قطعی در فلسفه زیاد داریم. مگه اینکه شما دیوید هیوم باشید کهحتی هیوم هم در نهایت مجبور شد به اصل تناقض اعتقاد پیدا کنه. اتفاقا این که تصور میکنید در فلسفه هیچ گزاره قطعی ای وجود نداره این اشتباهه. اما ما اینجا در مورد فلسفه بحث نمیکردیم در مورد تطبیق فلسفه بحث میکردیم. این حرف مثل این میمونه که یک نفر داره به سبک رئالیستی مینویسه بعد بگیم نه این سبکش فانتزیه یا رمانتیکه. خوب این که مشخصه مولفه های رئالیسم و رمانتیسیسم همه مشخصه میتونیم تطبیق بدیم بعد طرف بیاد بگه نه توی سبک های ادبی همه چیز نسبیه. یک بخشیش از رئالیسم داره یک بخشیش رمانتیسیسم. این به نظرم درست نمیاد.
در مورد حب و بغض هم که خوب نیت خوانی کردید وگرنه من نه حبی به کتابی دارم نه بغضی اگر روند معرفی کتاب های من رو دیده باشید من از کتاب معروفی مثل وداع با اسلحه خوشم نیومده و نقد منفی براش نوشتم. از بعضی کتاب هام که خوشم اومده نقد مثبت نوشتم برام هیچ فرقی نمیکنه
من کامنت های بقیه ی دوستان رو هم خوندم.
به نظرم شما اگر میگفتید من از این کتاب متنفرم خیلی بهتر و خلاصه تر منظورتون رو میرسوندید.
اینکه خلط مبحث انجام بدیم و تمام نفرتمان را در قالب کلمات بریزیم و اسمش رو بذاریم نقد!!!
من از جملات شما چند تا چیز فهمیدم .
از جز از کل بدتون میاد. از استیوتولتز بدتون میاد. فلسفه ی تکاملی رو هم یه موضوع قدیمی میدونید. نویسنده هم موفق نبوده و چیزی حالیش نبوده و سعی در جذاب کردن کتابش با تیکه پراکنی های فلسفی داشته و موفق نبوده.
که خب البته چیزی که آمار میگه یه چیز دیگه ست.
صرفا یه داستان بامزه بود که کلی هم با استقبال روبرو شد
در مورد نقد اگر مسئله ای دارید مطرح کنید. بنده کتاب و مسائل رو نقد کردم اما شما خود بنده رو نقد میکنید و میگید که من از فلانی بدم میاد من از فلان چیز متنفرم. اگر به حرف هام ایرادی وارد میدونید و به نقدم نقدی دارید من در خدمتم اما اگر منظورتون نقد و قضاوت شخص بنده است که مذهبیم یا نیست. یا نیتم از نقد کتاب این بوده یا اون بوده. متاسفانه نمیتونه جوابی در این زمینه بدم.
موفق باشید
هدفتون چیه ؟
چیزی که من میبینم یه رمان سرگرم کننده ی فان ( از نظر من البته ) بوده و به دوستام هم پیشنهادش میکنم.
ولی کتاب دوم این نویسنده رو دوس نداشتم و به نظرم جذابیتی نداشت. ماها که نقاد های سایت نیویورک تایمز نیستیم! لازم نیست اونقد پیش بریم که بگیم کتاب رو اصلا اتیش بزن و نویسنده ش چیزی حالیش نبوده.
یه جا دیگه تو کامنت ها دیدم نوشتید بتمن فیلم چرتی بود!
من میگم این نقد نیست! اگر از فیلمی یا کتابی خوشم نمیاد همینکه بگم خوشم نمیاد کافی باشه. لازم نیست کتاب و نویسنده ش رو با خاک یکسان کنم و طرفداراش رو ناراحت!
من نمیدونم معیارهاتون برای ارزش داوری راجع به فیلم ها و کتاب ها چیه که یه کتاب میشه فوق العاده و یه کتاب میشه چرت!
گاهی وقتا مردم یه فیلم رو میبینن که لحظات خوشی رو سپری کنن. کتاب میخونن سرگرم بشن.
در مورد بتمن علیه سوپرمن هم بنده میتونم نقد کنم و بگم چرا فیلم چرتی بود و این نقد رو نه بر اساس فیلم های شاخص دنیا بلکه بر اساس فیلم های کمیک بوکی انجام میدم تا نزدیکتر به انصاف باشه.
گفتین طرفداری. حقیقتش طرفداری رو متوجه نمیشم. ینی چی که ما طرفدار یک کتاب یا یک فیلم یا یک تیم فوتبال باشیم. این چیزیه که درک نکردم و شاید به خاطر همین درک پایین من ناراحت شدید.
در مورد نق هم که خوب همونطور که گفتم مولفه ها مشخصه و هرکس میتونه با مولفه های خاص خودش فیلم رو نقد کنه.
با اینکه 4 ماه از گذاشتن این پست گذشته بازهم ترجیح میدم کامنت رو بذارم/:
در هر صورت
متشکرم بابت معرفی دقیقتون..
با اینکه در کتاب مردی در تبعید ابدی به تعبیر شما "نادر ابراهیمی گویا قصد گنجاندن بحری در کوزه ای داشته"
در کتاب سه دیدار جبران کرده و کتاب پرباری تحویل جامعه ی کتاب خوان و کتاب نخوان داده.
ایام به کام.
ممنون از وقتی که گذاشتید.
حتما کتاب سه دیدار رو هم میخونم تا ببینم چیکار کرده :))
موفق باشید
نبود! به همین راحتی!
ولی خب من جلد دوم این کتاب رو با اتکا به ضرب المثل(جوینده یابنده است) توی کتابخانه ی تاریخی مدرسمون که سالها و ماهها کسی بهش سرنزده پیدا کردم و خوندم..
لطفا اگر سایتی رو پیدا کردید که سه جلد این کتاب رو دارن بی زحمت اطلاع بدید.
ممنونم.