معرفی کتاب| جنس ضعیف: یک مانیفست ضعیف


این کتاب بیشتر از اینکه یک سفرنامه واقع‌بینانه باشد، یک نگاه یک سویه و ایدئولوژیک به مساله زن بوده است. نویسنده به هرکجا که رفت گفت نه این آن «ارزش واقعی زن» نیست.

در کراچی پاکستان زن‌ها را «در پوشش‌های سیاه کلاغ مانند» دید. به طور کاملا اتفاقی با یک عروسی مواجه شد که باز هم به طور کاملا اتفاقی داماد ثروتمند بود باز هم به طور کاملا اتفاقی خانواده عروس از خانواده‌ای با فرهنگ خاص بودند و در پایان نتیجه می‌گیریم که این مشاهده که کاملا اتفاقی رخ داده است را می‌توان به کل جامعه پاکستان تعمیم داد. (شاید هم واقعا بتوان)

نکته جالب توجه اینجاست که نویسنده هرکجا که می‌رود مردها بی مقدمه یک جمله را تکرار می‌کنند: «زن‌ها هیچ ارزشی ندارند». باربر، راننده، مسئول چک کردن بلیت و... همه بی مقدمه این جمله را تکرار می‌کنند. تصور کنید در یک کشور غریبه سوار تاکسی شده‌اید، راننده برمی‌گردد و می‌گوید سلام به کشور ما خوش اومدید، راستی اینجا زن‌ها هیچ ارزشی ندارند.

در هند زن‌ها برای انقلاب جنگیدند اما جنگ آنها هیچ ارزشی ندارد. تنها چیزی که ارزشمند بود جلوگیری از افزایش موالید بود که خوب می‌دانیم چندان موفق نبوده است.

در جنوب شرقی آسیا با مادرسالاران روبرو می‌شود. اینجاست که لطیفه جالب‌تر شروع می‌شود. مادرسالاران زنهایی بودند که زمین داشتند، این زمین را به دختران خود منتقل می‌کردند، هرزمان به مردها احتیاج داشتند آن ها را به خانه راه میدادند و وقتی احتیاجشان برآورده می‌شد آنها را بیرون می‌کردند و... نویسنده ادعا می‌کنند بعضی از این زنها اتفاقا متجدد هستند و خواندن نوشتن بلدند اما نکته خنده‌دار این است که وقتی متوجه می‌شوند در خارج از آن محیط بسته مردان حکومت می‌کنند خنده‌شان می‌گیرد. عجب!!

قضیه وقتی مضحک‌تر می‌شود که بعدا متوجه می‌شویم این زنها رای نمی‌دهند چون معتقدند نباید به یک مرد رای داد تا بر زنها حکومت کند. از این گزاره می‌توان متوجه شد آنها با دنیای خارج چندان هم غریبه نیستند. به هرحال تناقض آشکاری در این حرف‌ها وجود داشت. در پایان هم به مردی برمیخوریم که به تمسخر این مادرسالاران می‌پردازد و نویسنده هم جوابش را می‌دهد.

چین. در چین زنها اوضاعشان بسیار بهتر از پیش از انقلاب کمونیستی است اما این بهبود وضعیت هیچ ارتباطی به کمونیسم ندارد. حتی یک لحظه شک نکنید برچیده شدن فاحشه‌خانه‌ها، دادن کار مفید و تولیدی به زنان آن هم با حقوقی برابر با مردان ربطی به کمونیسم دارد. این مواهب به واسطه پاره شدن آسمان بر سر زنان چینی فرود آمده. گور پدر مائو

در ژاپن. این زن‌های بدبخت مجبورند سیگار مردها را روشن کنند حال آنکه در نیویورک کاملا برعکس است. مشخص است که نویسنده هیچ آگاهی حتی ضمنی با فرهنگ ژاپنی نداشته است. اگرچه خودش هم اعتراف می‌کند اما برای منی که فرهنگ ژاپنی را مطالعه کرده‌ام بسیار سخت آمد که اینچنین احمقانه با مقوله گیشا برخورد شود. گیشاها در مقابل استریپرهایی که در شیکاگو و نیویورک به کار مشغولند مانند مدیرعامل یک شرکت و نظافت‌چی هستند. متاسفانه نویسنده حتی به خود زحمت کمی تحقیق نداده است.

در هاوایی زمانی زنان لخت و عور کنار ساحل لم می‌دادند، در مراسماتی شوهرانشان را با همدیگر عوض می‌کردند و... اما صد افسوس که این فرهنگ غنی! دیگر وجود ندارد و مجبورند لباس‌های زشت بپوشند.

در نیویورک زنان فرمان‌روا هستند. زنان نیویورکی تمام خصایص مثبت تمام زنان تاریخ بشریت را دارا هستند. (این شیدایی نویسنده در مقابل آمریکا چندجای دیگر کتاب نیز دیده می‌شود حتی حاضر است برای این شیدایی کشور خودش را نیز قربانی کند) زن نیویورکی خیلی خوب است تنها یک اشکال دارد و آن این است که آنقدر مستقل شده است که مردها کلا حذف شده‌اند. زن نیویورکی پول و استقلال و آزادی دارد اما دیگر مردی حاضر نیست برای طولانی مدت با او بماند.

در مجموع این کتاب بیشتر از آنکه یک سفرنامه باشد، شرحی از فرهنگی مختصر از بعضی نقاط جهان است. برای منی که در قرن ۲۱ زندگی می‌کنم و با استفاده از ارتباطات وسیع توانایی مشاهده و تحقیق در مورد فرهنگ‌های مختلف را دارم این کتاب بیشتر از آنکه کتابی روشنگرانه باشد بیشتر شبیه جزوه‌ای است که حزب متبوع به من داده است تا با مواضع حزب آشنا شوم. بیشتر از اینکه مرا آگاه کند، دیدی یک جانبه به من می‌دهد. نویسنده به جای اینکه تفاوت‌ها را بپذیرد (اگرچه در بعضی نقاط پذیرفتنی نیستند) تمام زنان و فرهنگ‌هایشان را تحقیر می‌کند. به جای اینکه قدرت زنان چینی را ببیند، تنها به پاهایشان که در یک کفش محصور شده‌اند پرداخته است. بیشتر از اینکه حمایت زنان پاکستانی از همسرانشان را ببیند، به گریه‌های یک دختر نوعروس پرداخته است. به جای اینکه خیزش زنان هندی را ببیند، به تضاد آنها میان سنت و مدرنیته می‌پردازد. به جای آنکه احترام به زن ژاپنی را ببیند، کارهای آنها را مضحک می‌پندارد.

این آن چیزی است که من را در سراسر کتاب آزار داد.