معرفی کتاب| زن سی ساله اثر بالزاک


رمان زن سی ساله رمانی بسیار زیبا با توصیفات عالی است که در شما احساسات متفاوت و گاه متضادی را بر می‌انگیزد. اما در ابتدا می‌خواهم تکلیف یک چیز را مشخص کنم. این کتاب در مورد زن‌ها نیست. نویسنده تلاش خود را می‌کند و قطعا می‌خواهد یک ساختار روانشناسانه (هرچند آن زمان روانشناسی به معنای امروز باب نبوده است) از آنچه زنان می‌اندیشند، ارائه کند. اما امروز که به جلو رفته‌ایم، این ساختار بیشتر از آنکه جذاب و خواندنی به نظر برسد، مضحک می‌نماید. البته این نقدی به بالزاک نیست. بالزاک هم فرزند زمانه خودش است و اگر به عقب نگاه کنیم، متوجه می‌شویم تا چه حد بالزاک در آن زمان پیشرو بوده است اما برای زمانه ما تاکید بر این وجهه از رمان چندان محلی از اعراب ندارد.

همچنین وطن پرستی بالزاک استثنایی و غبطه‌انگیز است. وی بارها در رمان به روشنفکران هم دوره خودش (که البته امروز هم کم نیستند) می‌پردازد و آنها را از مواهب زیبایی که فرانسه به ارمغان آورده آگاه می‌کند. جالب است که هرچه بیشتر به رمان‌ها، فیلم‌ها و سایر محتوای فرهنگی ملل مختلف نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم که تا چه حد تمام مردم دنیا به کشورهای دیگر غبطه می‌خورند. انگار این یک اپیدمی است. فرانسوی‌ها به آلمانی‌ها و انگلستانی‌ها غبطه می‌خورند، انگلستانی‌ها به آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها، آمریکایی‌ها به آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها، خلاصه مردم (یا حداقل بخشی از مردم) در هر کشوری تصور می‌کنند که مردم در کشورهای دیگر خوشبخت‌تر، ثروتمندتر و بهروزتر هستند.

اما بازگردیم به داستان. بخش اول داستان فاصله زیادی تا کلمه «خوب» دارد. شخصیت‌پردازی‌ها ابدا قانع کننده نیست. یک ملودرام خسته کننده. این عدم قانع کننده بودن در بعضی دیگر از نقاط داستان به چشم می‌خورد. به عنوان مثال (اسپویل) جایی که زن و مرد قصد معاشقه دارند و ناگهان همسر زن به خانه می‌آید. یا زمانی که دختر با آن قاتل فرار می‌کند. یا از آن بدتر زمانی که کشتی ایگلمون را می‌گیرند و از قضا رئیس دزدان دریایی همان قاتل از آب در می‌آید. البته درک می‌کنم که در تراژدی چنین رخدادهایی طبیعی است، اما باید قانع کننده باشد.

«بند بالا را نمی‌خواستم به طور دقیق اسپویل کنم،‌ اما انگار طوری نوشتم که خواننده متوجه نمی‌شود. به هرحال اگر کتاب را بخوانید متوجه می‌شوید کدام قسمت‌ها را می‌گویم.»

نکته منفی بعدی داستان، جهش‌های آزار دهنده آن است. انگار بالزاک در انتهای داستان دیگر حوصله‌اش سررفته یا شاید دیگر آن ذوق ابتدا را نداشته است. یک دوئل رخ می‌دهد (کات)، قاتل به خانه ایگلمون می‌رود (کات)، قاتل با هلن آشنا می‌شود (کات)، هلن را برمیدارد و می‌رود (کات)، ایگلمون پاک باخته می‌شود (کات) به سرزمین‌های دوردست می‌رود و با تلاش و کوشش سرمایه‌ای به هم می‌زند. (کات)، در راه دزدان دریایی حمله می‌کنند که از قضا داماد خودش است (کات)، بعد نمی‌دانیم چه می‌شود که هلن هم می‌میرد.

انگار بالزاک گفته است:« خوب دیگر دست و پای قضیه را جمع کنید که حسابی پول لازمم. باید سریع‌تر این داستان را به ناشر برسانم تا یک پولی گیرم بیاید.»

البته جدای از این مشکلات، داستان واقعا یک داستان جذاب است. داستانی از حسادت‌ها، سختی‌ها، تراژدی‌ها و ناامیدی‌ها. بعید می‌دانم بتوان گفت این کتاب بهترین کتاب بالزاک است یا حتی جزو کتاب‌های خوب او است اما در نوع خود کتابی است که ارزش یکبار خواندن را دارد.

توصیفات کتاب استثنایی است. خصوصا بخشی که در مورد زنان سی‌ساله توضیحاتی ارائه می‌کند. در آنجا زنان را با دختران مقایسه می‌کند که به نظرم نقطه اوج توصیفات کتاب است و اگرچه همانطور که در ابتدا گفتم ارزش روانشناسی چندانی ندارد اما ارزش ادبی بالایی دارد. دلم می‌خواست آن بخش را بیاورم اما حوصله تایپ کردنش را نداشتم.

نکته پایانی که می‌توانم بگویم این است که بالزاک همچنان احترام خود به سلطنت را در این رمان نیز نشان می‌دهد. می‌گویند وقتی نظریات افراد از منظر جامعه، احمقانه و ناپذیرفتنی به نظر می‌رسد، آنها مجبور می‌شوند این نظریات را در قالب هنر عرضه کنند. بالزاک یک شیفته سلطنت است و قطعا در این نظر بسیار تنها است. هیچ عقل سلیمی به دنبال سلطنت‌طلبی نیست. (حداقل در فرانسه). اما به قول استاد جواد خیابانی این موضوع چیزی از ارزش‌های بالزاک کم نمی‌کند او در سیاست احمق و در نویسندگی استثنایی است.



https://virgool.io/@ahmadsobhani19/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D9%86-qjarnndbxbmn


می‌توانید به تلگرام من هم سر بزنید:

https://t.me/ahmadsobhani