معرفی کتاب سهم دیگری

#معرفی_کتاب

"من کارم را به چاپخانه سپردم. یادداشتی در بطری را به دریا سپردم. چه کسی مرا خواهد خواند؟ چه کسی من را خواهد فهمید؟ چه کسی پاسخم خواهد داد؟"

آخرین جملات "اریک امانوئل اشمیت" در یادداشت‌های پایانیِ کتابِ "سهم دیگری"

❇️دوست دارم به عنوان یکی از مخاطب‌های این اثر کمی بنویسم. نه لزوما درباره اثر. بلکه مشتاقم با خود نویسنده هم حرف بزنم، با دنیایی که در این کتاب خلق کرده است.

❇️تجربه خواندن این کتاب؛ تجربه‌‌ی لذت‌بخشی بود که باعث شد بعد از مدت‌ها دوباره راندمان مطالعه‌ام در روز به بیش از چهار ساعت برسد و همچنان ولع داشته باشم بخوانم. و از هر فرصت اندک فراغتی در خانه و تاکسی و سر کار برای نه تنها خواندن کتاب که رفتن در دنیای دیگری، استفاده کنم و تازگی‌اش را حس کنم.

❇️اریک امانوئل اشمیت طوری می‌نویسد که حس‌های مخاطب به زیبایی درگیر می‌شوند. یک بار حس شنوایی، یک بار بینایی و ... نکته مهم اینکه تو در لحظه شاید متوجه نباشی که نویسنده کدام حست را مهمان دنیایش کرده اما به آن مفهومی که او می‌خواهد می‌رسی. از حس شنوایی تو را به فضای رعب‌آور جنگ می‌رساند. از حس بینایی تو را به لذت دوست داشتن نزدیک می‌کند و تو وقتی به مقصد می‌رسی از خودت نمی‌پرسی چطور به اینجا رسیدم بلکه در لذت آفرینش نویسنده غرق می‌شوی. تن می‌شویی در این آب زلالی که جاری شده، تنت را سوار خود کرده و با خود برده تا دریایی شفاف، آبی، بزرگ...



❇️اریک امانوئل اشمیت! پیش‌تر اجرای بازیگران ایرانی از نمایش ملاقات‌کننده‌ات را دیده بودم. و بارها به تو آفرین گفتم. آنجا هنوز نمی‌شناختمت. فقط به حساب توصیه‌ی دوستی عزیز به دیدن آن تله‌تئاتر نشسته بودم. اوایلِ نمایش منتقدانه و بی‌صبرانه پردازش فروید را از جانب نویسنده زیر سوال می‌بردم. فروید غولی سفیدوسیاه که ما فعالان عرصه‌ی روان چه بخواهیم چه نه بخشی از هویتمان را دربرگرفته است. اما هر چه نمایش پیش‌تر رفت مقهور توانمندی‌ات در خلق شخصیت شدم و بیشتر لذت بردم از اینکه نویسنده چنین ریسکی کرده و چنین متن تمیزی نوشته از یک شب زندگی فروید که به ترک شهر وین و هجرت به آمریکا منجر می‌شود. و به این بهانه افکار و دنیای فروید را شخم زده است.

❇️بیشتر برایت کف زدم وقتی در همین رمان "سهم دیگری" باز هم یقه‌ی فروید را گرفتی و نشاندی‌اش تا آدولف.ه به دامان او پناه ببرد. ابتدا این چینش را باور نکردم. رفتم و سن و سال فروید و هیتلر را بررسی کردم. دیدم درست در همان حدودِ نوزده سالگی هیتلر، دوران بالندگی و حوالی پنجاه سالگی فروید است. هیچ چیز را روی هوا نچیده بودی. و هر کاراکتر تاریخی‌ای را هم که وارد کرده‌ای به قدر نیاز داستان بوده و خودت را از وسوسه‌ی پرگویی مصون کرده‌ای.

❇️در پایان این یادداشت کوتاه دلی، یک چیز دیگر هم بگویم. همه کتاب یک طرف، یادداشت‌های تو اریک ِ نویسنده، در پایان کتاب سمتی دیگر. خواندن حال و روز توی نویسنده در روزهای نوشتن رمان از همان آغاز تا پایان، برایم به غایت لذت‌بخش و آموزنده بود. دوست دارم همه‌ی کسانی که دوستشان دارم این کتاب را بخوانند تا تلاش یک نویسنده‌ را برای تبیین این مفهوم که شر، ذاتیِ هیچ انسانی نیست، درک کنند. اینکه حتی هیتلر با تمام وجوه شری که برای او تراشیده‌اند یک انسان معمولی بوده که در گذار زندگی و انتخاب‌ها و اتفاق‌ها به سمتی پیش رفته که جز دالان سیاه پایان و مرگ در دخمه ای با شلیک مرگ به سمت خود نبوده است.

❇️اشمیت با تصویر دو هیتلر، یکی آدولف.ه که در مدرسه عالی هنر قبول می‌شود و دیگری هيتلری که رد می‌شود در مسیر پانصد صفحه‌ای رمان، عرق می‌ریزد و جان می‌دهد تا بتواند این ایده‌ی ذهنی‌اش را گسترش دهد که انسان صرفا یک انسان است نه شر مطلق نه خیر مطلق.
دست مریزاد اریک!
پایان
#میثم_باجور

@mah_dar_a?