معرفی کتاب «فرار از اردوگاه 14»

در ادامه عنوان کتاب : فرار اودیسه وار مردی از کره شمالی به سوی آزادی

نوشته «بلین هاردن» و ترجمه «مسعود یوسف حصیرچین»

این کتاب سرگذشت یک شهروند کره شمالی است -البته بهتر است نگویم شهروند، چون چنین هویتی نداشته و حتی در کشور خودش هم خیلی وجود نداشته است- به نام شین که موفق می‌شود از اردوگاه زندانیان سیاسی به سختی فرار کند، کاری تقریبا غیرممکن و بسیار خطرناک.

وقتی این کتاب را بخوانید متوجه می‌شوید که رفتارهای عادی انسانها، همه و همه به خاطر شرایط پیرامون آنهاست. اگر بچه‌ای در جنگل رها شود، با این فرض که به صورت استثنایی زنده بماند، هر چقدر که بزرگتر شود، بیشتر و بیشتر رفتار حیوانات پیرامونش را تقلید می‌کند و تنها تفاوتش غریزه باهوش‌تر و تاحدودی توانایی حل مسئله است. اما در نهایت قرار نیست بداند که برای آب خوردن میتواند از لیوان استفاده کند و زمان تشنگی، به نزدیکترین رود یا دریاچه می‌رود و با خم شدن به سمت آب و کمک گرفتن از زبانش عطش خود را برطرف خواهد کرد.

حال تصور کنید که کودکی در محیطی ایزوله بزرگ می‌شود. در آنجا قوانین همه چیز هستند. در آنجا هرچه آدمهای قویتر بگویند درست است و لاغیر. در کنار اینها استبداد و ارعاب و شکنجه و کشته شدن را قرار دهید. آیا سخت است که مفاهیم ضدارزشی مثل خبرچینی و زیرآب‌زدن در نظر یک بچه کار درستی باشد؟

محیطی که شین در آنجا رشد کرده، فضایی کثیف، چه جسمی و چه روحی، با خفقانی بسیار شدید بوده است. خبرچینی ارزش و خیانت و عدم اعتماد عادی بوده است. شاید فکر کنید که ذات انسان کار بد و کار خوب را تا حدی تشخیص می‌دهد، باید بگویم بله، درست است؛ اما به شرطی که اینقدر گرسنه و خسته نباشی که توانی برای فکر کردن برایت باقی نمانده باشد. ضمن اینکه، برای تشخیص، خوراک ذهنی کافی هم مهم است. بدی وقتی معنا پیدا می‌کند که خوبی هم وجود داشته باشد. شاید شنیده باشید که خیلی چیزها با ضدشان تعریف می‌شوند. تاریکی به معنای عدم حضور نور است، اما اگر کلا نوری در کار نباشد، معنای تاریکی دقیقا چیست؟

این فضایی است که شین در آن بزرگ می‌شود. او در تاریکی غوطه‌ور بود تا زمانی که 13 سال داشت و طی اتفاقات واقعا دردناکی با وجود نور در زندان آشنا می‌شود. این اولین جرقه برای این بود که شین بداند اصلا جای دیگری هم به غیر از اردوگاه وجود دارد.

اتفاقاتی که برای شین افتاده به قدری مهلک است که باور وجود چنین چیزی در قرن 21 سخت است. وقتی کتاب را میخوانید، بخشی از وجودتان می‌خواهد که این اتفاقات بافته تخیل نویسنده باشد، اما چنین نیست. «هاردن» نویسنده و ژورنالیست است و به نظر می‌آید صرفا به وقایعی که شین تعریف کرده رنگ داستانی بخشیده تا خواندنش گیراتر باشد، نه اینکه اغراق کرده باشد. همین موضوع قلب آدمی را به درد می‌آورد. بخصوص که این فجایع صرفا برای شین اتفاق نیفتاده‌‎اند، بلکه این رفتار غیرانسانی و وحشیانه، به گفته این کتاب، برای تعداد زیادی از انسانها بوده و هست.

« زندانیان باید به طور مرتب در جلسات مباحثه ایدئولوژیک شرکت کنند و باید خودشان و دیگران را به شدت سرزنش کنند.»

این یکی از قوانین زندان و البته یکی از نرم‌ترین آن هاست. باور کردنی نیست که همچین قانونی وجود دارد. البته میتواند نوعی سیاست باشد، وجود آدم‌های ذلیلی که از ترس و گرسنگی کار کنند بی ‌آنکه بتوانند به مفاهیمی مثل برابری و آزادی فکر کنند...

اما بهرحال دست سرنوشت، شین را از وجود دنیای بیرون آگاه می‌کند و او انگیزه فرار می‌گیرد، که این بیشتر برای غذاست. چیزی که تنها موضوع لذت‌بخش در اردوگاه بود که آن هم خیلی اوقات از او و سایر افراد دریغ می‌شد.

خواندن این کتاب را به کسانی که در مورد کره شمالی کنجکاو هستند، توصیه میکنم. در انتهای کتاب منابع دیگری در همین زمینه معرفی شده که به نظرم جای کتاب «نیم‌دانگ پیونگ یانگ» اثر رضا امیرخانی در این لیست خالی است.