معرفی یک مشت کتاب (۴)

چهارمین مجموعه چندگانه از کتاب‌هایی که معرفی می‌کنم. از این که لحن نوشتار حین معرفی کتاب‌ها تغییر می‌کنه معذرت خواهی می‌کنم چون این معرفی‌ها اول در کانال تلگرام منتشر شدن و اینجا بازنشرشون می‌کنم. بنابراین با توجه به حس و حالی که داشتم، لحن رو انتخاب کردم. در پایان کتاب میتونید بگید آیا معرفی کتاب به این صورت رو دوست دارید؟ یا تغییری ایجاد کنم؟ اگر پیشنهادی هم داشتید من در خدمتم.



کتاب?: یکی مثل همه

موضوع: رمان

نویسنده✍?: استفان راس

تعداد صفحات : ۱۵۰

معرفی این کتاب به صورت صوتی هست و می‌توانید به صورت صوتی گوش کنید.



کتاب?: آئورا

موضوع: رمان

نویسنده✍?: کارلوس فوئنتس

تعداد صفحات : 94


دفعه اول که داستان را خواندم، هیچ چیز از داستان متوجه نشدم. با خود گفتم شاید مشکل از کندذهنی و حماقت من است که توانایی درک چنین شاهکاری را ندارم. اما بعد که ریویوها را خواندم متوجه شدم آقای فوئنتس در این کتاب از توصیفات اروتیک استفاده کرده که تیغ ارشاد مانع ترجمه آن بوده است. در نتیجه با خواندن کتاب به سختی متوجه موضوع آن می‌شوید. البته مترجم تلاش کرده است که با تکنیک‌های ترجمه تا حد امکان داستان را تمام و کمال به دست خواننده برساند.


البته کتاب به طور کلی سخت خوان هست. ترکیب رئالیسم جادویی با قلم تغزلی فوئنتس ترکیبی وهم آلود ایجاد کرده است که خواننده را برای درک آن به زحمت زیادی می‌اندازد.


داستان در مورد مردی است که در فرانسه تاریخ می‌خوانده. وی در یک کافه در حال خواندن روزنامه است که توجهش به یک آگهی جلب می‌شود. یک پیرزن برای نوشتن خاطرات همسر درگذشته اش به دنبال یک تاریخ‌دان است که فرانسه بداند. سپس وی به خانه نفرین شده ای پا می‌گذارد که در آن آینده، گذشته و حال در هم می‌آمیزد.


برای خواندن ادامه ماجرا به خود کتاب رجوع کنید. با این حال، اگر من بودم این کتاب را نمی‌خواندم یا متن انگلیسی آن را می‌خواندم.



کتاب?: نان و شراب

دانه زیر برف

موضوع: رمان

نویسنده✍?: اینیاتسیو سیلونه

تعداد صفحات ۸۰۰ صفحه


کتاب نان و شراب و دنباله آن کتاب دانه زیر برف از ایگناسیو سیلونه، یکی از کتاب های معروف در ادبیات ایتالیا است. کتاب از این منظر که بسیاری از رسم و رسومات ایتالیایی ها را عنوان می‌کند و با نگرش مذهبی مردم این کشور در کمتر از ۱۰۰ سال پیش ما را آشنا می‌کند، بسیار کتاب مهم و جالبی است اما هنگامی که نوبت به جذابیت نوشتار می رسد، تبدیل به یک کتاب کسل کننده و شعارزده می شود.

توصیفات و شعارهای نویسنده آنقدر زیاد است که گاهی ریتم داستان کاملا افت می کند به طوری که به سختی می توان برای ادامه داستان ترغیب شد. همچنین از آنجایی که دیالوگ ها به گویش های مختلف عنوان شده، مترجم ترجیح داده تمام دیالوگ ها را به زبان فارسی معیار ترجمه کند که این مساله باز هم منجر به افت کیفیت نوشتار شده است.

اما در مورد محتوا. داستان در مورد یک جوان آزادی خواه است که پس از سرگردانی در کشورهای اروپایی به کشور خود باز می گردد تا با حکومت فاشیستی مبارزه کند. اما حکومت از وجود وی باخبر شده و ماموران حکومتی برای دستگیری اش به تعقیب وی می پردازند. جوان برای فرار از دست ماموران به کوه های یخ زده آلپ پناه می برد. معشوقه جوان که دلباخته اش شده به دنبال او می رود اما گرگ ها دخترک را دوره کرده و از هم می درند. (اسپویلر آلرت) این جا کتاب نان و شراب تمام می شود.

در کتاب دانه زیر برف ما خانواده اشرافی همان جوان را میبینیم. پدر جوان یک سروان ایتالیایی در جنگ با وحشی های جنوبی (لیبیایی ها) بوده و یکی از فئودال های ایتالیایی بوده است. مادربزرگ مالک فعلی املاک خانواده است. در این کتاب ما به خوبی گذار ایتالیا از فئودالیسم به سمت یک حکومت مدرن را مشاهده می کنیم. طوری که ارباب ها به تدریج بی قدرت شده و جای آنها را ماموران حکومتی می گیرند. املاک اربابی توسط دولت مصادره شده و دیگر حتی مقام اربابی (دون، دوک، کنت و...) در حال برچیده شدن است. برچیده شدنی که بر خلاف تصور عموم چندان هم با حمایت مردم نبوده است. در جایی دونا ماریا وینچنزا، مادر بزرگ شخصیت اصلی برای ارائه شهادت به ژاندارمری می رود و باید در کنار رعیت ها بنشیند. خود دنا ماریا وینچنزا این اجبار را نوعی امتحان الهی می داند که باید از آن سربلند بیرون بیاید (که این گونه هم می شود) اما برای سایر رعایا بسیار عجیب است که چگونه یک اشراف زاده کنار رعیت ها برای ادای شهادت حاضر می شود. یکی از افراد می گوید. «این همان عدالتی است که فاشیست ها از آن دم می زنند. چون نمی توانند همه را اشراف زاده کنند، باید اشراف زاده ها هم رعیت شوند»

مشابه چنین مساله ای در زمان اصلاحات ارضی در ایران نیز رخ داد. رعیت ها از اقدام شاه برای توزیع زمین های تحت مالکیت خوانین نه تنها استقبال نکردند بلکه دستاویزی شد علیه خود حکومت شاه.

در پایان کتاب نان و شراب و دانه زیر برف اگرچه کتاب های خسته کننده و سخت خوانی هستند اما می توانند به ما در داشتن دیدی بهتر نسبت به کشور ایتالیا و همینطور تحولات سیاسی- اجتماعی این کشور در اوایل قرن بیستم کمک کند.


کتاب?: مستاجر وایلدفل هال

موضوع: رمان

نویسنده✍?: آن برونته

تعداد صفحات 600 صفحه


کتاب مستاجر وایلدفل هال از آن رمان های سبک رمانتیسم است. رمان هایی که امروز به عنوان رمان های زرد و بازاری شناخته می شود اما در زمانه‌ای که در حال بحث در مورد آن هستیم، دارای تفکری بسیار ریشه دار بود.


کتاب یک کتاب عاشقانه است، اما نه از آن عاشقانه‌های بازاری. وجه تمایز این گونه آثار را نه در محتوای آن بلکه در دوره و زمانه‌ای باید یافت که داستان در آن نقل می‌شود.


انقلاب صنعتی اروپا در سال ۱۷۶۰ شروع و تا اواسط قرن ۱۹ ادامه پیدا می‌کند. در این زمانه است که بسیاری از نویسندگان به رمانتیسیسم علاقه پیدا می‌کنند. از جمله معروف‌ترین نویسندگان رمانتیک خواهران برونته، ژول ورن، روسو، و بسیاری دیگر اشاره کرد.


بنابراین وقتی در مورد کتاب‌هایی این چنینی بحث می‌کنیم و آنها را می‌خوانیم باید حواسمان باشد که آن ها را با کتاب‌های بازاری امروزی مقایسه نکنیم. اگرچه ممکن است محتوا تا حدود زیادی نزدیک باشد.


کتاب مستاجر وایلدفل هال ماجرای بیوه زنی است که به عمارت اربابی وایلدفل هال مهاجرت کرده است. ما این کتاب را در خلال نامه‌هایی که گیلبرت مارکهام به دوستش می‌خوانیم.


انتخاب روش نامه نگاری بسیار هوشمندانه بود. چرا که نویسنده می‌توانست ما را با خود همراه کند و در واقع به گونه‌ای به نظر می‌رسد که انگار خطاب به خود ما این کتاب نوشته شده است. در حالی که روش دوم شخصی که امروزه در برخی کتاب‌ها مشاهده می‌کنیم، اغلب با استقبال مخاطب همراه نمی‌شود. چرا که اینطور به نظر می‌رسد که نویسنده می‌خواهد مطالب را حقنه کند.


همچنین کتاب اگرچه مملو از استعارات و تشبیهات متعدد است اما هرگز خسته کننده نمی‌شود. نثر روان خانم برونته آنقدر گیرا است که علی رغم طولانی بودن کتاب، نمی‌توان آن را کنار گذاشت.


در پایان اگر خواهان خوانش یک کتاب خوب و استثنایی هستید که هم اوقات فراغت شما پر شود و هم بعد از خواندن آن یک ماجرای رمانتیک را پشت سر گذاشته باشید این کتاب را به شما توصیه می‌کنم.



‍ کتاب?: عامه پسند

موضوع: رمان

نویسنده✍?: چارلز بوکوفسکی

تعداد صفحات 200 صفحه


از آنجایی که کتاب کوتاه و البته بسیار خواندنی است، توصیه می‌کنم اگر کتاب را نخوانده اید، این متن را نخوانید.


عامه پسند. چرا چنین عنوانی برای این کتاب انتخاب شده است؟ از همین نقطه پساساختارگرایی آغاز می‌شود. یعنی خود عنوان کتاب ساختارشکن است. عنوان کتاب داد می‌زند که شما با یک کتاب عامه پسند مواجه هستید. کتاب عامه پسند به کتاب‌های زردی گفته می‌شود که از نظر کیفیت ضعیف هستند و تنها برای افرادی نوشته شده‌اند که ذوق هنری پایینی دارند.


با این حال و با اینکه کتاب واقعا عامه پسند است، اما هرگز ضعیف نیست. ما در کتاب با فردی مواجه هستیم که به معنای واقعی کلمه هیچ چیز برایش اهمیت ندارد. تنش‌های فردی شخص آنقدر عمیق است که گویی خود ما هستیم.


بوکوفسکی تلاش نمی‌کند تا خود را در میان ظرافت‌های سخن پنهان کند با این حال، زمختی کلماتش هنگامی که به روح ما می‌رسد آنقدر ضربات مهلکی می‌زند که با خود می‌گوییم:«این دیگر چه بود؟»


نقدهای بسیار زیادی در مورد این کتاب خواندم که در بهترین حالت بی رحمانه بود. با این حال، چنین خشمی نشان می‌دهد که بوکوفسکی اتفاقا به جای درستی ضربه زده است. کتاب بوکوفسکی یک کتاب سوررئال است که اِلِمان‌های بسیار زیادی از مرگ و روان‌رنجوری بشر دارد.


مساله مرگ آنقدر در کتاب بوکوفسکی پررنگ است که نویسنده مجبور می‌شود خود مرگ را در قامت زنی زیبا و باوقار در بیاورد. نویسنده با بی رحمی کاراکترهای داستان خود را می‌کشد و این نشان می‌دهد که تا چه میزان این مساله وی را درگیر کرده است.


مساله اول بوکوفسکی نیستی و فنا است. اما در پس این فنا چیزی در نمی‌یابد مگر گنجشک قرمز را. آن چیزی که در کل داستان در پی آن بود. بانوی مرگ می‌گوید گنجشک قرمز همیشه همان جا بوده است (درست مانند خود بانوی مرگ که همیشه حاضر است) اما کمتر کسی می‌تواند آن را ببیند و بلان (کاراکتر اصلی داستان) در آخرین لحظات آن را می‌بیند.


در واقع خود بوکوفسکی‌ هم علی‌رغم اینکه می‌خواهد باور کند پس از مرگ چیزی نیست باز هم متوجه می‌شود اگر اینگونه داستان تمام شود، داستان چیزی کم خواهد داشت. در واقع اگر پس از مرگ نیستی باشد‌، داستان همچنان ناتمام است. داستان، داستان نمی‌شود مگر پس از مرگ چیزی باشد.


این کتاب عامه پسند است اما مطمئنا عامه مردم اگر واقعا بدانند بوکوفسکی چه می‌گوید، آن را نخواهند پسندید.


کتاب?: فلسفه شوخی

موضوع: فلسفی

نویسنده✍?: جان ماریال

تعداد صفحات 80 صفحه


شوخی از اون چیزهایی هست که احتمالا کمتر کسی به اون فکر میکنه چه برسه به اینکه بخواد ببینه آیا فلسفه ای هم پشتش هست یا نه؟


چرا انسان شوخی میکنه؟ تا حالا این سوال رو از خودتون پرسیدید؟ سوال مهم تر آیا شوخی و خنده اخلاقی هست یا نه؟


شاید براتون جالب باشه که تا مدت ها شوخی و خنده از نظر اخلاقی مذموم بوده. چون در هنگام خنده آدم از خود بی خود میشده، کار سبکی بوده. هنوز هم این مساله تا حدودی هست. انسانی که بیش از حد شوخی میکنه جدی گرفته نمیشه و از کاریزماش کاسته میشه.


سوال بعدی. چه چیز باعث میشه که ما به شوخی بخندیم؟


کتاب کوچیک فلسفه شوخی به این مسائل که ممکنه در زندگی عادی به اونها فکر نکنیم پرداخته و از دیدگاه فلاسفه بزرگ بهش نگاه کرده. البته فلاسفه عمدتا به شوخی نگاه جدی نداشتن. تنها هابز، کانت، افلاطون و چند فیلسوف ناشناس به فلسفه شوخی پرداختن. اما همین ها هم نکات جذابی گفتن.


مثلا هابز معتقد هست که شوخی از نظر اخلاقی شایسته نیست چون ما هنگام خندیدن به شوخی داریم به نقصی می خندیم که فکر میکنیم خودمون اون رو نداریم.


کانت اما این نظر رو رد میکنه و میگه لزوما ما هنگام خندیدن به شوخی خودمون رو در برتر حس نمیکنیم.


در مجموع کتاب یک کتاب خوب هست اما در حد رسالت خودش باقی میمونه. رسالت کتاب این هست که به کسانی که فلسفه زیاد نخوندن مطالب فلسفی رو تا حد امکان ساده آموزش بده. با این حال کتاب اطلاعات مفید (اگرچه کمی) به شما میده. به نظرم ارزش یکبار خوندن داره.



https://virgool.io/@ahmadsobhani19/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D9%86-qjarnndbxbmn

می‌توانید به تلگرام من هم سر بزنید:

https://t.me/ahmadsobhani