مقاله ای بی مانند از استاد شریعتی درباره پیامبر

۱. بنابر خاطره‌ای که در کتاب "سه یار خراسانی" از قول مرحوم استاد حکیمی نقل شده ، استاد شریعتی مقاله سیمای محمد را به سفارش استاد شهید مطهری در جواب به کتاب علی دشتی ( که با فهم ناقص علیه پیامبر کتابی نوشته بودند) نوشته‌اند. مرحوم حکیمی با توجه به سابقه‌ی کدورت شهید مطهری از دکتر شریعتی می‌پرسند: دکتر شریعتی؟ شهید مطهری در جواب می‌گویند "بله قلم او می‌تواند جواب این کتاب را بنویسد". البته شهید مطهری چهار نفر دیگر را هم برای نوشتن کتاب درباره پیامبر در نظر می‌گیرند.

۲. به شهادت این کتاب شهید مطهری گفته است که من مقاله سیمای محمد را سه بار خوانده‌ام. با توجه به شناخت نسبی از شهید مطهری و روحیات ایشان در حساسیت به متن‌های تاریخی و مذهبی، حدس می‌زنم که چون استاد شریعتی در این مقاله سیمایی را ترسیم می‌کند که به حقیقت مستند تاریخی از پیامبر بسیار نزدیک است، شهید مطهری از آن خوشش می‌آید.

دکتر شریعتی در پی آن نیست که پیامبر تازه‌ای معرفی کند؛ تمام تلاش استاد شریعتی بر اینست که دستش را به سوی حقیقت دراز کند و آنچه را دقیق می‌یابد به مخاطب منتقل کند!

۳.استاد شریعتی در این مقاله نمی‌خواهد بگوید این پیامبری است که من فهمیدم! او دارد تلاش می‌کند با علومی که آموخته و دانشی که یافته، حقیقت محمد را بشناساند؛ بدون آنکه از خود چیزی بر آن بیفزاید. این با این مساله که این روزها بعضی از هنرمندان و نویسندگان سعی می‌کنند از شخصیت های تاریخی چیزی را بفهمانند که درک خود آنها از آن شخصیت است و به واقعیت آن شخصیت نزدیک نیست، خیلی فرق می‌کند. آقای شریعتی و امثال او تمام تلاششان در نوشتن، رسیدن به ادبیات ازجنس حضور است. یعنی نه تنها به دنبال آنند که خود به حقیقت آن شخص راه یابند که می‌خواهند دست مخاطب را بگیرند و با خود به حضور آن حقیقت برسانند!

اما متاسفانه چون نویسندگان ما اهل تتبع و پژوهش‌های فراوان برای رسيدن به واقعیت شخصیت و زمانه‌ی او نیستند، اغلب در پی شناساندن آن حقیقت با فهم ناقصِ خودشان هستند و این مساله همان خطریست که رمان‌های تاریخی ما را تهدید می‌کند. نکته اینکه این مساله در ساختِ شخصیتِ مثبت و منفی فرق نمی‌کند؛ مثلا شخصیت معاویه هم آنگونه نیست که واقعیت معاویه بود بلکه آن چیزی است که به اصطلاح نویسنده خلق کرده است! معاویه‌ی قرن ۱۴ هجری در فلان رمان آنی نیست که در قرن اول هجری بوده است! این معاویه زاییده ذهن نویسنده است و قس علی هذا...

البته این شاید به تفاوت زمانه‌ ما با زمانه شریعتی هم برگردد. در آن زمان به خاطر واقعیت‌های جامعه و عدم شناخت فکری دقیق از تاریخ تمام تلاش نویسندگانی چون شریعتی، مطهری، شهیدی و حتی خود استاد حکیمی رساندن حقیقت تاریخ بود اما امروز گویا دیگر نان در حقیقت تاریخ نیست. بلکه باید شخصیت‌های تاریخی را آنگونه بپردازیم که جامعه دوست دارد آنها را آنگونه ببینید!

هر چند در واقعیت بسیار متفاوت از آن باشد که ما برساخته‌ایم...!

در آخر نکته ای مهم

سیمای محمد در کتاب سه یار خراسانی با اصلاحات استاد حکیمی کمی مختصر شده است. گویا مرحوم حکیمی تا آخر عمر خویش در پی آن بودند که به همین صورت که در این مقاله انجام داده‌اند، نوشته‌های دیگر دکتر شریعتی را اصلاح کنند؛ البته بنابر وصیتی که خود دکتر به آقای حکیمی کرده بودند؛ اما حسرتش ماند...

روح هر سه استاد و یار خراسانی در این شب‌ها مهمانِ پیامبر اعظم ان شاءالله تعالی.