یک کتابخوان حرفهای
من خوابهای مریم را به خواب دیدم
خودنگاری مریم برزگر از تجربه نوشتن کتاب عمود 878
تا به حال شده در حسرت چیزی بمانی؟ یا آنقدر امروز و فردا کنی برایش تا دیگر فرصتش تمام شود؟ برای من اتفاق افتاده. من کربلا رفتهام. به پابوسیاش مفتخرم و همیشه نوکریاش را کردهام (باشد که مقبول افتد). اما حسرت پیادهروی اربعین به دلم مانده. هروقت به آن فکر میکنم یا عکسی از آن میبینم، به حال کسانی که این راه را طریقت کردهاند، حسرت میخورم. شاید تنها چیزی باشد که ته دلم به آنانی که دل به این سفر دادهاند و عاشقیها کردهاند آنجا، حتی حسادت هم کرده باشم. یکسال عزم سفر کردم گفتند نمیشود و اذنم ندادند، سال بعدش نوزادی یک ماهه در آغوش داشتم و گفتند نمیشود. سال بعدش کودکی یکساله داشتم و گفتند سخت است، بیمار میشود و همین منوال گذشت. سال گذشته دو طفل داشتم و اصلا نمیشد و امسال هم که دیگر تمام اوضاع بر وفق مرادم شده بود و میتوانستم بروم، دیگر نشد. تعلل و کوتاهی خودم باعث شد که آرزو به دلم بماند و با هر کلمهای که در عمود 878 نوشتم یا اشکم جاری شود یا بغضی راه گلویم را ببندد. من تجربه پیادهروی اربعین برای زیارت حضرت یار را نداشتهام (باشد که روزی نصیب شود) اما آنقدر عکس و فیلم دیدم و راجع بهش خواندم و گوش دادم تا بتوانم فصل دو کتابم را خوب دربیاورم. میگویند برای اینکه بتوانی حسی را در داستان خوب دربیاوری باید خودت را در آن حس قرار دهی و من در تمام کتابم هر روز و هر ساعت به جای کسی بودم. چه شبهایی که نخوابیدم و به اکبر فکر کردم. چه ساعتهایی که جای پریوش بودم و در زندان زایمان کردم و چه ساعتهای زیادی که مریم بودم. خیلی روزها بانو بودم و خیلی جاها صابر. و حالا نمیدانم کدامم. من مریم برزگرم که با شخصیتهای داستانم زندگی کردم. برای بانو اشکها ریختم و با مریم زندگیها کردم و حتی خوابهای مریم را به خواب دیدم. هم پدر بودهام و هم مادر و هم فرزند. پدری داشتهام که با تمام وجود دوستش داشتم و پدری داشتهام که از او متنفر بودهام. دوست داشتم که عشقم را به پدرم و همه پدرهای خوب دنیا نشان دهم. امیدوارم که از عهدهاش بر آمده باشم.
داستان کوتاهی دارم به اسم سیزده آبان که در جشنواره ایران 1404 برگزیده داستان کوتاه شد. آنجا دختری بودم که در روز شهادت پدرش به دنیا آمده.
من همیشه خودم شخصیت داستانهایم هستم. نه اینکه داستان زندگی خودم را بنویسم، نه، من زندگی شخصیتهای داستانم را زندگی میکنم.
از صفحه نشرصاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب خشکسالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بند 128
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب| شهید و سس خرسی!