دسته بندی مطالب https://vrgl.ir/0nQrs | هیچ ابن هیچ ابن هیچ
نقد رمان پیامبر بیمعجزه محمد علی رکنی
کتاب پیامبر بیمعجزه که به تازگی از نشر صاد منتشر شده روایت آخوند سیدی است به نام سید حمید نبوی که در سیستان گیر اشرار میافتد. این آقا سید، زنی به نام لعیا دارد که او هم همراهش در ماشین اسیر میشود. لعیا صدای خوبی هم در خوانندگی دارد و برای آقا سیدشان در خلوت میخواند.
محمدعلی رکنی که داستاننویسی را با او آموختم و استاد داستاننویسیام بود حق پدری بر من دارد اما چون بحث تخصصی است و خودش نیز در کلاس گفته بود که با نقد است که آثار بهتر میشوند، سعی میکنیم اثر استاد را نقد کنیم.
اسامی داستان
اسمگذاری در داستان خیلی مهم است، به طور مثال بار عاطفی و زنانگی و حتی جنسی در اسامی زنانه اهمیت دارند، اسمی مثل غزل با اسمی مثل حبیبه برای زن خیلی فرق میکند. پنداری که حبیبه همان مرد سبیل کلفتی است که آوردهاند نقش زنانه بهش دادهاند.
کتاب قبلی جناب رکنی، به نام سنگی که نیفتاد شخصیت زنش حبیبه نام داشت که اسم اصلا خوبی نبود، اسامی بدون شخصیتپردازی باز معنایی خاصی را به ذهن متبادر میکنند، نام حبیبه جهت ارتباط آن با امامزاده حبیب داستان انتخاب شده بود.
اسامی انتخاب شده رمان پیامبر بیمعجزه شعاری بودند. شعار در جای خودش بد نیست، نام سید حمید نبوی نمادی از پیامبر اکرم بود و خود شخصیت او هم در واقع پیامبر اکرم در زمان امروز را به تصویر میکشید.
بهترین کار برای انتخاب اسم این است که اسمی انتخاب کنیم که زیاد آشنا نباشد، به طور مثال ما اگر اسم شخصیتمان را فاطمه بگذاریم، ذهن مخاطب همان اول کار میرود سمت اولین فاطمهای که میشناسد. اسم سید حمید نبوی بد انتخاب شده بود، طبق تجربه خودم حمید پیش پا افتادهترین و اولین اسمی است که به ذهن میرسد. هم سید بود، هم حمید که از ریشه ح م پ آمده و محمد نیز از آن است، فامیلیاش هم نبوی بود که اشاره به نبی بودن پیامبر دارد.
قالب روایت
زاویه دید داستان دانای کل محدود بود، یعنی با شخصیت اصلی حرکت میکرد ولی از همه چیز آگاه بود. این داستان مثل داستان سنگی که نیفتاد با یک ماجرای اصلی و فلشبکهای متعدد نوشته شده بود، یعنی یک ماجرای اصلی در حال اتفاق بود که همان گرفتاری سید حمید نبوی در دست اشرار بلوچ بود و دائم چیزهایی که میدید باعث میشد خاطراتی در ذهنش بیاید، خاطراتی از خودش و همسرش لعیا که دقیقا بدترین کار ممکن بود، چون هی وسط ماجرا که پیگیر بودیم بالاخره این سید حمید را میکشند یا نمیکشند یاد خاطرات حجره و لعیا و عشق و عاشقی میافتاد. این سبک برای سنگی که نیفتاد به جا بود، چون ماجرای اصلی سنگی که نیفتاد آن چنان سوال برانگیز نبود که فلش بکها مانع پیشیرد داستان باشند، برعکس اصل داستان در این فلش بکها شکل میگرفت. این سبک شبیه سبک سریال لاست است که در پیامبر بیمعجزه کار بیجایی بود و هیجان و پیگیری را کم میکرد.
توصیفات داستانی
سبک نوشتن استاد محمدعلی رکنی به این شکل است که در توصیفات از تشبیه و استعاره و آرایههای ادبی استفاده میکنند و این دستانداز دومی است که در داستان تعبیه شده بود. در داستان مخاطب دنبال پیگیری ماجراست و اگر خلاقیتی هم داریم بهتر است در ماجرا پیاده کنیم نه در زیباییهای ادبی، به هر حال این سبکی است که شاید برخی بپسندند اما مانع روان خواندن داستان میشود.
فضای حاکم بر داستان
جوی که بر داستان حاکم بود جو خسته افسردهای بود که از فضای ذهنی خود آقای رکنی منشأ میگیرد و در کتاب قبلی که سنگی نیفتاد بود این فضا خیلی گرفتهتر هم بود، درست است که انتهای داستان به خوبی تمام میشود و شخصیت موفق میشود اما باز هم فضای ناامیدی با داستان امیدبخش آن وصله ناجوری در آمده بود.
محتوای داستانی
(خطر لو رفتن داستان)
سید حمید نبوی شخصیت بیجربزه و ترسویی است که برای زنده ماندن شصت پای کبود رئیس اشرار را میبوسد و برای پاچهخواری بر جنازه مرده پسر اشرار که اعدام شده نیز نماز میخواند(که هیچ وجهی ندارد) و حتی باهاشان خوب رفتار میکند. هر چند درست است که در شرایط تقیه و برای حفظ جان کار درستی کرده است اما جلوتر که میرویم به وظیفهاش عمل نمیکند و به دلیل یک قول یا عهد با اشرار لویشان نمیدهد و حتی رئیس اشرار متحول هم میشود.
رئیس اشرار میگوید که باید به پیامبر اکرم قسم بخوری که اگر جایی رفتی از ما حرف زدی و هرجا هم که ما را دیدی بگویی نمیشناسی تا آزادت کنیم. از قضا شرایطی پیش میآید و در آن شرایط در پاسگاه پلیس میگوید که رئیس اشرار را نمیشناسد! در حالی که اگر وظیفهای هم هست باید بگوید و لو بدهد و رئیس اشرار قصاص شود. فرض کنید افرادی جلوی زن و بچه مردم را وسط جاده میگیرند و ماشینهایشان را میدزدند و یحتمل آدمکشی و تجاوز هم برایشان آسان است، بعد اینها را لو ندهی. البته در داستان نه تجاوزی بود و نه آدمکشی ولی دیدگاه مخاطب نسبت به اشرار مرز چگونه میشود؟ در شرایط مشابه کسی که این رمان را خوانده باشد و اسیر اشرار شود چه کار میکند؟ اشرار این قدر هم دوستداشتنی و دلرحم نیستند، رجوع کنید به فاجعه تاسوگی عبدالمالک ریگی که چه جنایتی در واقعیت کردند.
از این حیث، بخشش آخوند بیجربزه داستان جناب رکنی دقیقا کاری کرده که اصغر فرهادی در فیلم فروشندهاش انجام داده، اصلا رحم کردن آن هم به چنین اشراری کار اشتباهی است، بخش انتهایی داستان هم پیرنگش مشکل دارد و میلنگد، اگر قرار است اشرار را اعدام کنند آیا فقط رئیس را اعدام میکنند یا همه را؟ خب قطعا شخص محارب طبق قوانین جمهوری اسلامی حکمش اعدام است چه رئیس باشد چه یکی از اعضای عادی.
هر چند سید حمید نبوی نمادی از پیامبر اکرم است اما در شرایط مشابه مطمئن باشید پیامبر اکرم هم حکم به قصاص و اعدام راهزنها خواهد داد. همان طور که طبق فقه اسلامی شورشیان و محاربان اعدام میشوند.
در کل پیامبر معجزه کتاب بدکی نیست، تلاش آقای رکنی در نوشتن داستانی دینی بسیار ستودنی است، فن نگارش کتاب قوی است ولی ماجرای داستان نیاز به تأمل دارد تا در ورطه اسلام رحمانی نیفتد، بخشی که درباره تشرف امام زمان است دوستداشتنی و عمیق است هر چند کلیشه است اما کلیشهای است که لازم است و حتی دل انسان را میلرزاند، استفاده از مفاهیم دینی و عرفانی در طول داستان آموزنده است و طوری گنجانده شده که اثر هنری بودن خودش را حفظ کند و رمان پیامبر بیمعجزه اثری شعار زده نشود. در کل پیشنهاد میشود یک بار مطالعه کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جای درست من کجاست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایرانیها؛ احمقترین مردم دنیا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابی که دوست می نویسد، خواندنی نیست، خوردنی است!