گه جور میشود خود آن بیمقدمه / گه با دو صد مقدمه ناجور میشود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست / گاهی تمام شهر گدای تو میشوند
هر رفتنی، رفتن نیست
چند دقیقهای با کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»
انقلاب ها همیشه سوژه های جذاب و محبوبی برایم بودهاند. هر وقت از خودم میپرسم چرا؟این جواب ها به ذهنم میرسد؛ چون انقلاب جوش و خروش دارد، قهرمان و قهرمان سازی دارد، پرشور و پرهیجان است، تعقیب و گریز دارد، اتحاد و همبستگی دارد، ترس و امید را توأمان دارد. انقلاب روحیه میخواهد و روحیه میسازد. بزدلها که به درد انقلاب نمیخورند!
اما این کتاب دقیقا بخشی از باورهایم را نشانه گرفت! چه طور؟ نشان داد که قسمتهای خسته کننده و غم انگیز انقلابها، کف اتاقهای مونتاژ استودیوهای تلویزیونی سراسر دنیا جدا میشوند. آنچه مردم دنیا میبینند و میشنوند فقط پرشورترین و نمادینترین صحنهها است. نه اینکه حقیقت ندارند، اما تمام حقیقت هم نیستند.
«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» درباره چگونگی زندگی مردم در طول ۴۵ سال جنگ سرد و سلطه کمونیسم بر کشورهای اروپای شرقی است. اسلاونکا دراکولیچ خودش متولد کرواسی و بزرگ شده یوگسلاوی است و به خوبی با تاثیرات کمونیسم بر زندگی مردم آن منطقه آشنا است اما برای نشان دادن وجوه مختلف این تاثیرات، سراغ نمایندگان پارلمان و بزرگان حزب نمیرود. او نگاهی از پایین به این ساختار قدرت دارد و از میان افرادی که تحت حکومتهای کمونیستی زندگی میکنند، زنان را انتخاب میکند؛ زنانی که اگرچه دستشان از قدرت کوتاه است، اما شرح اتفاقات زندگیشان بهتر از تحلیلهای کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میتواند روزگار سیاه و سفید اروپای شرقی را نشان بدهد.
او در این کتاب نشان میدهد کمونیسم به دلیل مواضع سیاسی و ایدئولوژیکیاش شکست نخورد بلکه عدم تواناییاش در تامین سادهترین و اولیهترین نیازهای مردمانش و مهمتر از اینها تلاشش برای از بین بردن «فردیت» آدمها، باعث سقوطش شد.
دراکولیچ در ابتدای کتاب، از اولین انتخابات آزادشان بعد از جنگ جهانی دوم میگوید و از خیال خامی که بیشتر مردم کشورهای کمونیستی از فروپاشی کمونیسم داشتند. کمونیسم ظاهراً رفته اما هنوز به جای خود باقی است. کمونیسم هنوز در رفتار مردم، حالت چهره و طرز فکرشان هست و به این راحتیها هم پاک نمیشود! درواقع هنوز تا پایان کمونیسم راه زیادی مانده چون کمونیسم بیش و پیش از آنکه یک ایدئولوژی سیاسی یا روش حکومت باشد، یک موقعیت ذهنی است که یک شبه تغییر نمیکند.
در بخشی از کتاب آمده است:
«یکباره متوجه شدم که دارم به میوه فکر میکنم و به اینکه چطور هیچ چیز عوض نشده. پیش خودمان خیال میکردیم هلوهای بعد از انقلاب فرق میکنند؛ بزرگتر، شیرین تر، رسیدهتر و خوش آب و رنگتر میشوند، اما یک روز که در بازار میوه، جلوی پیشخوانی در صف ایستاده بودم متوجه شدم که هلوها هنوز به همان سبزی، ریزی و سفتی قدیمند، میشد گفت یک جورهایی پیشا-انقلابی.
چیزی که مشخصاً عوض شده بود، چهره سیاستمدارها در تلویزیون بود و اسم خیابانها و میدانهای اصلی، پرچمها، سرودهای ملی و میهنی، بناها و نشانههای یادبود.»
پایان
مطلبی دیگر از این انتشارات
نکات سخنرانی استاد پناهیان درمورد «چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه دوباره «مردی در تبعید ابدی» را بخوانم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پروانه ای روی شانه