همه چیز در پس ایلیاد و ادیسه

?از سوفوکلس، تراژدی‌نویس مشهور یونانی هفت اثر به جای مانده است. چهار تراژدی شاهکار این نویسنده در کتابی به نام الکترا با ترجمه محمد سعیدی از نشر علمی و فرهنگی منتشر شده است.
اگر ایلیاد و ادیسه هومر را خوانده باشید، با این چهار تراژدی ارتباط بهتری می‌گیرید اما اگر هم این دو اثر حماسی یونانی را نخوانده باشید، باز هم می‌توانید از خواندن این چهار تراژدی لذت ببرید. شخصیت های اصلی این تراژدی ها همان شخصیت های اصلی و نام‌آور حماسه‌های ذکر شده هستند که سوفوکلس با قلم توانایش داستان زندگی انسان‌ها و خدایان را به تصویر کشیده است.
این تراژدی‌ها، تقابلی شگفت از تقدیر نوشته شده به دست خدایان با تلاش انسان‌ها برای محقق نشدن سرنوشت از پیش تعیین شده‌شان است.

?️?️?️?️?️?️?️?️?️?️
1️⃣ تراژدی اول فیلوکتتس، داستانش بعد از داستان ایلیاد و قبل از جنگ تروا اتفاق می‌افتد. هراکلس قبل از مرگ تیر و کمان خود را به فیلوکتتس داده است و او در راه عزیمت به تروا، توسط ماری گزیده و زخمی می‌شود.
اودیسئوس او را در جزیره لمنوس رها می‌کند. فیلوکتتس سال‌ها در رنج و عذاب است و به سختی خوراک خود را با همان کمان از گوشت شکار پرندگان به دست می‌آورد. زمانی که اودیسئوس متوجه می‌شود بدون تیر و کمان هراکلس شکست دادن تروا ممکن نیست، تلاش می‌کند تا با نیرنگی کمان را از دست فیلوکتتس درمانده و رنجور بیرون بکشد.
این تراژدی مفاهیمی چون صداقت، شرافت و پایداری در عهد و پیمان را بازگو می‌کند.
در این تراژدی، خدایان با دخالت مستقیم‌شان، پایان آن را رقم می‌زنند. در همه‌ی این تراژدی‌ها و آثار حماسی یونانی، دخالت مستقیم خدایان وجود دارد، خدایانی که به شدت انسان‌گونه‌اند و گاهی فقط برای دل‌خواه خودشان انسانی را به زیر می‌کشند و از بین می‌برند. اما در این تراژدی خدایان به یکباره و بدون اینکه از ابتدا در داستان حضور داشته باشند، پیدایشان می‌شود و ورق را برمی‌گردانند.

?️?️?️?️?️?️?️?️?️?️
2️⃣زنان تراخیس یکی دیگر از شاهکارهای سوفوکلس است که دو سوم آن فضایی زنانه دارد و یک سوم انتهایی آن، شخصیت مرد، هراکلس معروف به هرکول، همسر دیانیرا، شخصیت اصلی زن داستان وارد می‌شود.
این تراژدی فوق العاده، شخصیت پردازی قوی‌ای دارد، درست مثل دیگر آثار این نویسنده. درد روحی شخصیت اصلی به قدری باورپذیر است که هر خواننده‌ای می‌تواند با او هم‌ذات‌پنداری کند.
کشش و تعلیق این تراژدی از بقیه‌ی تراژدی‌ها بیشتر است و خواننده را تا کلمات آخر به دنبال خود می‌کشاند.
مضمون اصلی این تراژدی، خیانت و وفاداری است.
زنان تراخیس، داستان زنی ساده‌دل و وفادار است که برای به دست آوردن دوباره‌ی قلب شوهرش، هراکلس که در غیاب او دل به زنی دیگر داده است، در دام حیله‌ی سانتور نسوس(موجودی افسانه‌ای با بالا تنهٔ انسان و پایین تنه اسب و یکی از سانتورهای اهالی تسالی بود که پس از مشارکت در جنگ لاپیت‌ها به میهن خود بازگشت و در انتها به دست هرکول کشته شد. نسوس برای نقشی که در ربودن دیانیرا همسر هرکول داشت، شناخته شده‌است.)
می‌افتد و...

?️?️?️?️?️?️?️?️?️?️
3️⃣الکترا، داستان دختر آگاممنون است که
پس از آن‌که کلوتایمسترا (مادرش) با هم‌دستی معشوق‌اش، پدرش را کشت، برادر خود اورستس را از خانه دور کرد تا جانش را نجات دهد و اینکه بتواند روزی به دست برادرش انتقام پدرش را از آنها بگیرد.
عقده الکترا در روانشناسی بر مبنای سرگذشت این شخصیت اسطوره‌ای، نام‌گذاری شده‌است هر چند به نظرم با توجه به مفهوم و مضمون داستان، نام‌گذاری اسم این نظریه کاملاً‌ بی‌ربط با داستان است.

?️?️?️?️?️?️?️?️?️?️

4️⃣آژاکس، تراژدی‌ای درباره‌ی آژاکس، دومین جنگجوی بزرگ پس از آشیل است. داستان از آنجایی شروع می‌شود که منلوس و آگاممنون برای تحقیر او زره آشیل را به اودیسئوس می‌دهند و او از این بی‌احترامی خشمگین می‌شود و تصمیم به انتقام می‌گیرد اما باز هم دخالت خدایان او را از این کار باز می‌دارد. آتنا خدای خرد و فرزانگی او را طلسم می‌کند و ...
?در همه‌ی تراژدی های سوفوکلس، اعتقاد به سرنوشت و تقدیرگرایی وجود دارد.
?با وجود گذشت زمان زیادی از عمر این تراژدی‌ها که نوشته می‌شدند تا اجرا شوند، ولی همچنان خواندنی و ستودنی هستند.
✔خوانندگان جدی ادبیات، خواندن این شاهکار ها را از دست ندهند.

تریلوژی یا سه‌گانه افسانه‌های تبای?
این سه تراژدی هم مانند چهار تراژدی‌ای قبل که از سوفوکلس معرفی کردم، تقابل بشر با تقدیر را نشان می‌دهند اما این بار در این تریلوژی پر رنگ‌تر!
ادیپوس یا ادیپ شاه(شهریار)، مردی خردمند و تواناست که به اراده خویش ایمان دارد اما دست تقدیر با قدرت بیشتری او را زمین می‌زند!
?️?️?️?️?️?️?️
️?پدر و مادر ادیپوس وقتی او به دنیا می‌آید از پیش‌گو می‌شنوند که این کودک وقتی بزرگ شود، پدر خود یعنی شاه تب را می‌کشد و با مادرش هم‌بستر می‌شود!
با دانستن این تقدیر شوم، پدر و مادرش، او را به دست چوپانی می‌سپارند تا او را در کوه رها کند تا بمیرد اما آن چوپان دل آن را نداشت که با کودکی معصوم و بی‌نوا، چنین ستم روا دارد برای همین او را به چوپانی دیگر می‌سپارد و آن چوپان، کودک را به شاه کشور خود می‌دهد.
ادیپوس در دربار بزرگ می‌شود و روزی از هاتفی، تقدیر شوم‌اش را می‌شنود و از رنج و اندوه شنیدن این خبر ناگوار به دل بیابان می‌زند و از مرد و زنی که می‌پندارد پدر و مادر واقعی‌اش هستند، دور می‌شود.
اما تقدیر همیشه یک قدم جلوتر از اراده انسانی پیش می‌رود، ادیپوس جوان، در خیال اینکه دیگر از تقدیر خود گریخته است، به راه خود ادامه می‌دهد اما بی‌خبر از همه‌چیز، پیرمردی را که از قضا پدرش هست، در راه می‌کشد و به دروازه‌ی شهر تب می‌رسد، به شهری که قرار است در آنجا با دستان خود تقدیر را پیروز این نبرد کند...

?️?️?️?️?️?️?️
?در حماسه‌های یونانی برخلاف حماسه‌های ایرانی، اراده انسانی پوچ و بی‌ارزش است و تقدیر، قدرت مطلق است. خدایان انسان‌گونه مقدس نیستند و گاه برای پیروزی دست به هر کاری می‌زنند...
در تراژدی ادیپوس شاه هم که شخصیت اصلی مردی خردمند است، از خدایان و تقدیرش شکست می‌خورد.
اما باز هم اختیار دارد...
ادیپوس چشمان خود را از خویش می‌گیرد تا نبیند نادانسته چه بر سر خود و زندگی‌اش آورده است و دوباره به دل بیابان می‌زند و ...

دومین تراژدی از این سه‌گانه، داستان ادیپوس پیر و دخترانش، آنتیگونه و ایسمنه را روایت می‌کند و جنگ بر سر قدرت، میان پسران ادیپوس و دایی‌اش، کرئن.
برای یونانیان قبر مردگان ارزش زیادی داشته است و اعتقاد داشتند اگر جسد شخصی، قبری در شهرشان نداشته باشد، خشم خدایان را برمی‌انگیزند...
ادیپوس از آخرین مهره اختیارش استفاده می‌کند و جسد خود را از مردم شهرش دریغ می‌دارد تا آن‌ها در نبود قبر ادیپوس شاه رنج ببرند...

در سومین تراژدی هم، داستان دختر جسور ادیپوس، آنتیگونه روایت می‌شود. زنی که تا پای جان، راسخ بر اعتقادش می‌ایستد و شجاعانه از جسد برادر خود محافظت می‌‌کند اما کرئن شخصیت مثبت تراژدی اول، در این تراژدی شاه شده است و نافرمانی آنتیگونه را برنمی‌تابد و کاملاً دگرگون می‌شود و تصمیم به مجازات آنتیگونه می‌گیرد...
این تریلوژی، داستان اختیار و جبر، وفاداری و شجاعت است، داستان ایمان به خود و باور‌های خود و جنگیدن با تقدیر برای رسیدن به آنچه که شخصیت ها لایق‌اش هستند.
فروید، عقده ادیپ را از روی همین تراژدی نام گذاری کرد. هرچند باز هم مانند "عقده الکترا" ‌که در پست قبل گفتم، معتقدم از لحاظ معنایی چندان ارتباطی با هم ندارند.

?️مجسمه ابوالهول در مصر
ابوالهول غول افسانه‌ای است که از مردم معمایی می‌پرسید و وقتی آنان در پاسخ دادن عاجز می‌ماندند، طعمهٔ مرگ می‌شدند.
در یونانی به او، اسفنکس(Sphinx) اهریمنِ تباهی و بلا می‌گویند، او یکی از خدایانِ اسطوره‌های یونانی بود. شیری بود بال‌دار با سر زن و در کوه‌های شهر تب (Theben) در یونان زندگی می‌کرد. تمام مسافرانی که از کنار مامن او رد می‌شدند، باید به معمایی که او طرح می‌کرد، پاسخ می‌گفتند. در غیر این‌صورت اسفنکس آن‌ها را خفه می‌کرد. معمایش این بود: «آن چیست که صبح‌ها چهارپا دارد، ظهرها دو پا و شب‌ها سه پا ؟» ادیپوس جواب معمای او را گفت: «انسان» چرا که در کودکی چهار دست و پا راه می‌رود، وقتی بزرگ شد روی دو پا و در پیری عصا را به کمک می‌گیرد. وقتی ایدیپ معما را حل کرد، ابوالهول را کشت و به پایین پرتاب کرد و بعد تب آزاد شد اما سرنوشتِ تراژیکِ ایدیپ تازه آغاز شده بود.
در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب می‌شد. مجسمه‌های زیادی از این موجود ساخته شده است و معروفترین آن‌ها ابوالهول بزرگ است که در مصر قرار دارد.

?️?️?️?️?️?️?️?️?️?️

و یکی دیگر از تراژدی‌نویسان بزرگ، آیسخولوس

اورستیا، سه‌گانه‌ای از آیسخولوس یا همان آشیل است.
سه‌گانه‌ای از معروف‌ترین تراژدی‌های یونانی.
تراژدی‌های این سه‌گانه آگاممنون، نیازآوران و الاهگان انتقام هستند.

? از هفت تراژدی باقی‌مانده از سوفوکلس گفتم و حالا می‌خواهم از هفت تراژدی بازمانده از آیسخولوس بگویم.
گفتم که تراژدی الکترا، داستان گرفتن انتقام‌ فرزندان آگاممنون از مادرشان است، حال در این سه گانه، آیسخولوس داستان این خانواده انتقام‌جو را کامل‌تر و از زوایای دیگر به تصویر می‌کشد.
?️باید توجه کنیم که آیسخولوس از لحاظ زمانی مقدم بر سوفوکلس بوده است و در واقع اولین تراژدی‌نویس یونانی بوده که باعث تکامل زبان تراژدی شده است.
کمی عقب‌تر برویم تا بدانیم داستان این تراژدی ها از کجا سرچشمه می‌گیرد.
هومر حماسه‌سرای یونانی، با ایلیاد و ادیسه‌اش قلم بسیاری از نویسندگان بعد از خودش را به جوش و خروش درآورد. شخصیت‌ها در ایلیاد و ادیسه چنان زنده‌ و واقعی‌اند که دل شنوندگان داستان‌شان را به تب و تاب می‌اندازند.
?️جنگ بین تروا و یونان در ذهن نویسندگان و خوانندگان پایانی ندارد.
این جنگ که در حماسه های یونانی نقش پر‌رنگی دارد از چه روی رخ داد؟!
? همه‌چیز از هلن شروع شد!

پاریس، شاهزاده‌ی زیبای تروا دل باخته‌ی هلن، همسر منلائوس شد و با او فرار کرد.
این گناه بزرگ، آغازگر جنگی ده ساله شد.
آگاممنون پادشاه آرگوس، برادر منلائوس این خیانت و گستاخی را برنتابید پس لشکری آماده ساخت و از همه‌ی پهلوانان یونانی دعوت کرد تا به فرماندهی او به تروآ حمله کنند.

???
?️خدایان بازیچه‌یِ جنگ آدمیان یا آدمیان بازیچه‌یِ جنگ خدایان؟!
همان‌طور که پیش‌تر گفتم، تقدیر در حماسه‌های یونانی نقش پر‌رنگی دارد و به معنای سهم فرد از زندگی است. خدایان چون لعبت بازانی بر زندگی افراد تسلط دارند و او را از هر گونه آزادی محروم می‌کنند.
خدایان در این ده سال، هم با هم‌رتبه‌گان خودشان به مبارزه پرداختند و هم با آدمیان. شخصیت ها در این جنگ از اختلافات خدایان با هم، صدمه می‌بینند و به دستور بعضی از آن‌ها به یکدیگر لطمه وارد می‌کنند.
? آگاممنون و لشکرش سوار بر کشتی های خود بودند اما الهه شکار یا آرتمیس به او خشم می‌گیرد و نفرینش می‌کند و این نفرین جز با قربانی کردن دختر کوچک آگاممنون شکسته نمی‌شود.
آگاممنون با قلبی سرشار از اندوه برای نجات سربازانش، ایفیگنیا را به آب می‌اندازد و به ضجه ها و التماس های آن کودک توجه‌‌ای نمی‌کند.
حال برگردیم به داستان تراژدیِ اول اورستیا✅

1️⃣ به وقت انتقام!
کلوتمنتسرا همسر آگاممنون، از مرگ دخترش باخبر شده است و با معشوقه‌اش که خود داستان مفصلی دارد، طرح انتقام می‌ریزد.
کلوتمنتسرا در لباس نیرنگ از همسرش که با غنیمت‌های بسیار برگشته است، استقبال می‌کند و برای پیروزی‌اش جشن می‌‌گیرد اما شب‌هنگام در پارچه‌ای ارغوانی بدنش را سلاخی‌ می‌کند.
2️⃣ مادرکشی!
حال وقت انتقام است. گویی این خاندان قصد ندارند دستان‌شان را از خون بیالایند.
الکترا دختر آگاممنون به انتظار برادر، اورستس نشسته است تا انتقام خون پدر را از مادر بگیرد.
این داستان هم در تراژدی سوفوکل تحت عنوان الکترا روایت شده است اما از لحاظ ساختاری تفاوت های زیادی با هم دارند. اولین آن‌ها نقش همسرایان است که در تراژدی های اولیه، بسیار زياد بوده است ولی سوفو‌کلس این نقش را کمتر می‌کند و به جایش شخصیت‌های سوم را وارد تراژدی هایش می‌کند. گرچه آیسخولوس هم در تراژدی‌های متأخرش نقش همسرایان را کمتر می‌کند.
تراژدی های سوفوکلس تصویری‌تر هستند و طبیعتاً با نقش کم همسرایان، گفتگوی بیشتری بین شخصیت ها درمی‌گیرد اما در تراژدی‌های آیسخولوس بار بیش‌تر داستان بر دوش همسرایان است.
درست است که در ادبیات کلاسیک، شعر و داستان جدای از یکدیگر نیستند و زبان همه‌ی این تراژدی ها شاعرانگی نیز دارد اما تراژدی های آیسخولوس زبانی‌ شاعرانه‌تر و احساسی‌تر از سوفوکلس دارد.

3️⃣پایان عدالت تک‌نفره!
در آخرین تراژدی از این سه‌گانه، الاهگان انتقام به دنبال اورستس هستند تا برای گناه مادر‌کشی مجازاتش کنند.
این تراژدی، داستان جدیدی دارد و تعلیق بیشتری.
و البته نوآوری و خلاقیت نویسنده، این تراژدی را خاص کرده است.
آیسخولوس در الاهگان انتقام، حرف‌های جدیدی را می‌زند. عدالت فردی که همه به دنبالش بودند را نقض می‌کند و از عدالت جمعی می‌گوید، از تقدیر و قضاوت الاهگان در تراژدی‌ها فاصله می‌گیرد و حرف از دادرسی آدمیان و دموکراسی می‌زند.
آپولون خدای پیش‌گویی اورستس را مجبور کرده تا خون مادر خود را به کین پدرش بریزد و حال که او به خشم الاهگان دچار شده است، رهایش نمی‌کند و از هیچ راهی برای کمک به او کوتاهی نمی‌کند. او از آتنا می‌خواهد تا آن‌ها را یاری کند.
آتنا، الاهگان را آرام می‌کند و دادگاهی را ایجاد می‌کند تا برای اولین بار آدمی را در آن محاکمه کنند.
تأسیس دادگاه، دادرسی عمومی به جای خون‌خواهی شخصی، فکری نو در این تراژدی است.
آتنا بعد از شنیدن سخنان طرفین، از همه می‌خواهد تا با سنگریزه رأی خود را اعلام کنند...
آپولون سعی می‌کند دادگاه را متقاعد کند که در ازدواج و تشکیل خانواده، مقام پدر والاتر از مقام مادر است تا خون‌خواهی اورستس و به قتل رساندن مادر را به انگیزه گرفتن انتقام خون پدر توجیه کند: «مادر زندگی‌بخش فرزندی نیست که از آن اویش می‌خوانند. او همچون پرستار دانه‌ای است که مردان در او می‌نشانند. زن بسا چون بیگانه‌ای باشد که مرد جوانه‌ای را به او می‌سپارد». و برای اثبات سخنش چگونگی تولد آتنا را دلیل می‌آورد که تنها از پدرش زئوس و بدون مادر زاده شده‌است: «شاهدی اگر می‌خواهی هم‌اکنون پیش چشم دارم و بانوی بزرگوار آتنا را به شهادت می‌آورم. این زادهٔ زئوس، که هرگز ظلمت زهدان ندیده است و همچون گلی از تارک پدر روییده است»
یکی از نوآوری های دیگر در این تراژدی، حضور روح کلوتمنسترا، مادر اورستس و الکتراست.
شخصیت‌پردازی و توصیفات در هر سه تراژدی قوی است.‌ اندیشه‌ی تأمل‌انگیز این سه‌گانه از مهم‌ترین حسن‌های آن است از جمله، پایان کین‌خواهی و انتقام‌جویی، تحقق دموکراسی و مطلق نبودن قدرت تقدیر.

چهار تراژدی دیگر از آیسخولوس?

?️شکست در لحظه‌ای که فکر می‌کنیم برنده‌ایم، غروری که زمین‌مان می‌زند.
1️⃣پارسیان: آیسخولوس، اولین تراژدی‌نویس یونانی در نبرد دریایی سالامیس، بین ایران و یونان حضور داشت و خود شاهد شکست ایرانیان بود. او تراژدی پارسیان را با تأثیر از همین جنگ نوشت.
در زمان حکومت خشایارشاه، پس از نبرد‌های پی‌در‌پی و شکست یونانیان در طی سال‌ها، ایرانیان در سالامیس شکست خوردند. ایرانیان به دنبال نابود کردن یونانیان وارد خلیج سالامیس شدند اما به علت تعداد زیاد و بزرگی کشتی‌هایشان در آنجا گیر افتادند و بخش زیادی از کشتی ها به هم برخورد کردند و تلفات زیادی دادند و بعد از آن، تهاجم ایرانیان به یونان تمام می‌شود.

آیسخولوس در این تراژدی با بزرگ‌منشی و در نهایت احترام از ایرانیان یاد می‌کند و در تمام قسمت‌های نمایشنامه ایرانیان را بزرگ و قدرتمند به تصویر می‌کشد. این مسئله بسیار دارای اهمیت است که نویسنده‌ای بدون جانب‌داری و حتی کوچک کردن سرزمین مهاجم داستانش را روایت کند.
آیسخولوس در نوشتن تراژدی‌هایش از رویداد‌های زمان خودش غافل نبوده و از آنها در جهت روایت داستان‌هایش بهره می‌برده است.
پارسیان، نخستین اثر مهم آیسخولوس و نخستین تراژدی مهم عصر طلایی آتن و کهن‌ترین نمایشنامه تاریخ بشر است که تا امروز باقی مانده است.
این تراژدی، لشگرکشی خودخواهانه‌‌ی خشایارشاه را که کینه‌ی خدایان را بهانه کرده است به تصویر می‌کشد.
فقط بخشی از تراژدی ریشه در واقعیت تاریخی دارد اما بخش زیادی از آن، تخیل نویسنده است.
داستان از کاخ ایرانیان در شوش آغاز می‌شود. آتوسا مادر خشایار شاه و همسر داریوش، نگران و منتظر است که پیکی خسته از راه می‌رسد و از شکست خشایارشاه و نابودی ناوگان های ایرانیان برایش می‌گوید.
آتوسا روح داریوش بزرگ را به کمک کدخدایان فرا می‌خواند. روح داریوش شاه، تصمیم مغرورانه‌‌ی پسرش را سرزنش می‌کند.
در این تراژدی شرح مختصر تاریخ ماد و پارس را از زبان شبح داریوش می‌‌خوانیم.
جدای از اصل ماجرا که روایتی واقعی است، درون‌مایه‌ی این تراژدی بسیار قابل تأمل است، ایرانیان در شرایطی شکست خوردند که فکر می‌کردند پیروز نبرد هستند‌. کشتی های عظیم و زیاد راه به جایی نمی‌برد و اتفاقاً همین بزرگی و زیادی کشتی‌ها، شکست آن‌ها را فراهم می‌آورد.

?️ناجی انسان‌ها
2️⃣پرومتئوس در بند
پرومته در اسطوره‌های یونانی، خدای آتش است، دوست‌دار و یاری دهنده انسان‌ها
زئوس در عصر آفرینش انسان‌ها، پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش را، اما او آتش را در نی‌‌ای می‌گذارد و به انسان می‌دهد. وقتی زئوس باخبر می‌شود، پرومته را در کوه قاف به زنجیر می‌کشد.
پرومتئوس که عاشق انسان‌هاست و نمی‌تواند رنج انسان‌ها را ببیند، دانش را به آن‌ها می‌آموزد و سرچشمه‌ی دانش، آتش را.
پرومته نماد ایستادگی و مقاومت است، او از موضعش پایین نمی‌آید و همین زئوس را خشمگین‌تر می‌کند.


و هر روز عقابی می‌آید و جگر او را می‌خورد و شب جگر از نو می‌روید.
او به زئوس می‌گوید: روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و کسی بر تخت تو تکیه زند.
زئوس که خود خدای پیش‌گویی است ولی می‌داند که پیش‌گویی‌های پرومته به حقیقت می‌پیوندد پس سعی می‌کند به هر طریقی سرانجام کار را بفهمد اما پرومته چیزی نمی‌گوید و او را بیشتر عذاب می‌دهد.

این تراژدی اولین تراژدی از سه‌گانه‌‌ای است که متأسفانه ادامه‌ی آن در دسترس نیست.
این تراژدی هم یکی از شاهکارهای آیسخولوس است که قدرت و مقام انسان را نشان می‌دهد. انسانی که با آتش دنیا را تغییر می‌دهد و قدرتمند می‌شود.
پرومتئوس اسطوره‌ای که نجات‌دهنده‌ی انسان‌هاست در تصمیم خود راسخ می‌ماند و پا پس نمی‌کشد.

?️برادرکشی
3️⃣ هفت دشمن تبس
داستان هفت قهرمان که شهر تب را محاصره کرده‌اند.
و یکی از آنها پسر ادیپوس و برادر اتئوکلس است.
این تراژدی هم بخشی از یک تریلوژی بوده است.
تریلوژی‌ای درباره‌ی نفرین یک خاندان.
این تراژدی، داستان پهلوانی است و در ادامه‌ی ماجرای فرزندان ادیپوس.
زبان این تراژدی خشک و جدی است. و یکی از تراژدی هایی بود که جذابیتی برای من نداشت شاید به این دلیل که روند روایت داستان را دوست نداشتم و شاید اگر نبرد دو برادر به طور مستقیم به تصویر کشیده می‌شد، تراژدی جذابیت بیشتری می‌داشت.

?️پنجاه دختر دانائوس
4️⃣پناه‌جویان

زبان این تراژدی شاعرانگی خیلی بیشتری نسبت به تراژدی های دیگر دارد.
داستان درباره‌ی پنجاه دختر دانائوس است که نمی‌خواهند به ازدواج پنجاه پسر آیگوپتوس(پسرعمو‌هایشان) دربیایند.
آن‌ها به کمک پدر خود که از سرانجام این ازدواج شوم در هراس است، به آرگوس وطن خود، پناه می‌برند.
پس از درگرفتن جنگی، دانائوس برای پیشگیری از ویرانی شهر، دخترانش را تسلیم برادرش می‌کند.
دانائوس به دخترانش می‌آموزد که شوهرانشان را با خنجری در بستر بکشند.
همه‌ی دخترها از فرمان پدر اطاعت می‌کنند جز یکی از آن‌ها که دل به همسر خود بسته است.
او مانند آنتیگونه، استقلال فکری دارد و از قضاوت ها نمی‌هراسد و اخلاق را بر هر چیز مقدم می دارد.
در این تراژدی شخصیت اصلی، گروه همسرایان هستند، به همین دلیل شاید جذابیت و هیجان کمتری نسبت به دیگر تراژدی ها داشته باشد. اما با این وجود، این نمایشنامه از زیباترین سروده‌های آیسخولوس است و همین موضوع این نمایش را خواندنی و جذاب می‌کند.

درباره‌ی این تراژدی‌ها می‌توان بسیار نوشت، سعی کردم تا آنجایی که می‌‌توانم از این تراژدی‌های شاهکار بگویم تا عاشقان ادبیات، خواندنشان را از دست ندهند.
#مریم_جعفری_تفرشی
?کپی با ذکر منبع✔

کتاب‌هایی که از این تراژدی‌ها چاپ شده است. به ترتیبی که معرفی کردم.??