هیچ مدیری از آسمان نیامده است !

یک مدیر ممکن است

گاهی راست نگوید و گزارش دروغ بدهد،

گاهی برای بالادست چاپلوسی کند،

گاهی به زیردست خشم گیرد و ستم کند،

گاهی که منافعش ایجاب می‌کند سکوت کند و گاهی فریاد بزند،

گاهی شجاعت و فروتنی عذرخواهی نداشته باشد،

گاهی گنده‌کاری را لاپوشانی کند،

گاهی در انجام کار مردم تنبلی کند،

گاهی با زدوبند پول مردم را بالا بکشد،

گاهی از دادگاه سر در بیاورد و گاهی از کانادا،

گاهی عوام‌فریبی کند و کار دیگری را به حساب خود بنویسد،

گاهی کار ناکرده‌ی خود را به فردایی نامعلوم وعده دهد.

گاهی برای فرار از مسئولیت، فرافکنی کند،

گاهی و بیشتر از گاهی در جلسه باشد !

گاهی خودرأی و مستبد باشد و بر منتقد بتازد،

گاهی از تملق خوشش بیاید و «مگسان دور شیرینی» را بنوازد،

گاهی کم‌سواد باشد و کم‌اطلاع و از دنیا بی‌خبر،

گاهی لج‌بازی کند و زیر بار هیچ حرف حقی نرود،

گاهی دیگران و زیردستان را تمسخر و تحقیر کند،

گاهی حسود باشد و چشم دیدن هیچ‌کس را نداشته باشد،

گاهی استعدادها را نیست و نابود کند،

گاهی ریاکار باشد و چندچهره،

گاهی کم‌ظرفیت باشد و هیچ نقد و نصیحتی را برنتابد،

گاهی متحجر و خشک‌مغز با هر نوآوری مخالفت کند،

گاهی خودپسند باشد و متکبر و دیگران را به هیچ حساب نکند،

گاهی شیفته‌ی شاسی و تشریفات و دفتر و دستک باشد،

گاهی با پول مردم دکور و مبلمان عوض کند،

گاهی و بیشتر از گاهی به سفرهای «ضروری» خارجی برود،

گاهی هوای گردن کلفت‌ها و شکم‌گنده‌ها را داشته باشد،

گاهی با وجود دیابت به «شیرینی» علاقه داشته باشد،

گاهی نیم‌نگاهی به منافع دوستان و بستگان داشته باشد،

گاهی نه علم مدیریت داشته باشد و نه استعداد آن را،

گاهی جز منافع شخصی چیزی برایش مهم نباشد؛

و گاهی با همه‌ی وجود برای «خدمت خلق» شب و روز نشناسد.

به هر حال او یک انسان است و منصوب مدیری دیگر که اتفاقاً او هم یک انسان است !

و من و تو هم که در برابر زشتی‌ها و زیبایی‌های دوروبرمان خم به ابرو نمی‌آوریم و بی‌اعتنا می‌گذریم، انسانیم !

هیچ‌یک از آسمان نیامده‌ایم !