پیاده روی صلح

چرا باید یک کشور پیشرفته‌ترین مرکز تشخیص هویت را داشته باشد؟ جواب یک کلمه مرکب است: گورهای دسته جمعمی. جواب می‌تواند یک جمله هم باشد «اینجا روی سردی خاک نمی‌توان حساب کرد». جمله‌ای که بعد از خاتمه کتاب «به صرف قهوه و پیتا» تا چند روزی همراهی‌تان می‌کند. «به صرف قهوه و پیتا» از آن سفرنامه‌های بعضا بشاش قرن 21‌ای نیست که می‌خواهند زیبایی دنیای خارج از ایران را به رختان بکشند. این سفرنامه آمده است تا قصه‌ای ناگفته را بگوید.

فکر نمی‌کنم مارش میرا چندان شناخته شده باشد. با اینکه مانند پیاده‌روی اربعین ، هرساله از سراسر جهان در آن شرکت می‌کنند. داستان معصومه صفایی راد نیز، داستان مارش میراست. داستان دلخراشی‌ها، فریادها، فرارها، گورهای دسته جمعی، تجاوزها و همه آن‌چه که انسان‌ها در جعبه خشونت خود جا داده‌اند. مارش میرا هرسال در بوسنی و هرزگویین برگزار می‌شود. می‌گویم پیاده‌روی‌ نسبتا گمنام، زیرا درباره علت آن کمتر از هزار کلمه در ویکی‌پدیا پیدا می‌شود. چه برسد به سایت‌های دیگر.

این نوشته در ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران چاپ شده است
این نوشته در ضمیمه فرهنگی روزنامه ایران چاپ شده است


بوسنی یک تکه کوچک از اروپای شرقی را اشغال کرده است. کرواسی، صربستان و مونته‌نگرو هم دور و برش را گرفته‌اند. همین همسایه‌ها هم نگذاشتند بوسنی نفس راحتی بکشد و نسل کشی هشت هزار نفری راه انداخته‌اند. بعد از جنگ جهانی دوم، بزرگ‌ترین نسل کشی اروپا، در همین نیم‌وجب خاک اتفاق افتاد. بین سال‌های سیاه 1992 تا 1995. سال‌هایی که سردی خاک غمش را از بین نمی‌برد. اینکه چه می‌شود که بین صربستان و بوسنی جنگ شکل می‌گیرد یا چه می‌شود که همسایه به خون همسایه تشنه می‌شود، بماند. در مقدمه سفرنامه خانم صفایی راد، به اندازه درباره چرایی جنگ خواهید خواند. چیزی که اهمیت دارد اتفاق 11 جولای 1995 است. جنگ تقریبا بین مسلمان‌ها و صربستان و صربی‌های ساکن در بوسنی بود. سازمان ملل شهر سربرنیستا در بوسنی را منطقه امن اعلام می‌کند. مسلمانان به آن پناه می‌آورند. مردها در شهر مجبور می‌شوند اسلحه خود را تحویل بدهند. صرب‌ها شهر را محاصره می‌کنند. سازمان ملل خود را به کوچه چپ می‌زند. آن‌هایی که می‌فهمند داستان از چه قرار است، از «راه جنگلی» فرار می‌کنند.

غافل از اینکه «راه جنگلی» به «جاده مرگ» تبدیل می‌شود. مردهایی که در شهر می‌مانند هم دسته‌جمعی قتل‌عام می‌شوند. چند نسل از یک خانواده، یکجا از بین می‌روند. گورهای دسته جمعی! طبق آمار بین‌المللی حدود 8372 نفر در سه روز کشته می‌شوند. به زنان زیادی تجاوز می‌شود. حتی زنان معلول! فقط برای اینکه خون صرب‌ها اکثریت پیدا کند.

به همین دلیل است که خانم معصومه صفایی راد بوسنی و هرزگویین را برای سفر انتخاب می‌کند. مقصدی نادر و تلخ. کتاب خانم صفایی راد به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول به سه روز راهمپایی ایشان اختصاص دارد. در این بخش مفصل با داستان جنگ بوسنی و هرزگویین آشنا می‌شوید. با ایشان به مارش میرا می‌روید. داستان‌های ظالمانه را می‌شنوید. زیبایی راه جنگلی و بعد در کنار آن، گورهای دسته جمعی را می‌بینید. پاهای‌تان گز گز می‌کند از این همه سربالایی. آبنبات قیچی می‌خورید. در آخر، مانند همه گردهمایی‌های جهانی با آدم‌های مختلف آشنا می‌شوید. کسانی که زبانشان را می‌فهمید و کسانی که فقط با سر تکان دادن متوجه آه سینه‌های‌شان می‌شوید. از سال 2005 این راهپیمایی برپاست. «مارش» به معنی پیاده روی است. «میر» هم معنی صلح می‌دهد.

در رسانه‌ها چندان به جنگ بوسنی هرزگویین نپرداخته‌اند. اگر هم چیزی هست، چندان مفصل و فاخر نیست. فیلم‌های زیادی هم در این باره ساخته نشده است. سینمای خود بوسنی هم چندان رونق ندارد و کم به این داستان دل‌آزار سر می‌زند. انگار مردم بوسنی به اندازه کافی داغدارند و نیازی نیست بیشتر از این به دل آزرده‌شان چنگ زده شود. البته به جز فیلم سینمایی به «نام سرزمین هیچ کس». کارگردان این فیلم اهل بوسنی است. «سرزمین هیچ کس» برنده اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی زبان سال 2009 است.

همچنین در بخش اول، درباره موقعیت سیاسی فعلی بوسنی و هرزگویین اطلاعات خوبی به دست می‌آورید. مثلا اینکه بوسنی بعد از صلح دیگر رئیس جمهور ندارد. شورای ریاست جمهوری است که این کشور را اداره می‌کند. شورای ریاست جمهوری از سه نفر صرب، کروات و مسلمان تشکیل شده است. قدرت نیز هر هشت ماه بین این سه رئیس جمهوری منتقل می‌شود. از این دست اطلاعات عمومی درباره بوسنی و هرزگویین زیاد در این سفرنامه پیدا می‌کنید.

مسافران این کتاب در قبل از شروع راهپیمایی، در شهری به نام سارایوو ساکن‌اند. معنی اسم این شهر چیزی است در مایه‌های دشت اطرف قصر. در این سفرنامه مفصل درباره ساریوو می‌خوانید. شهری با دو زندگی. سارایوو مسجد، کلیسای کاتولیک، کلیسای ارتودکس و کنیسه دارد. برای همین است که لقب بیت‌المقدس اروپا یا بیت‌المقدس بالکان را دارد. در بخش دوم کتاب، صفایی راد بیشتر به شهرگردی مشغول است. بازار سنتی، مکان‌های دیدنی مانند مسجدها، کلیساها و کتابخانه‌هایی با داستان‌های جالب چیزهایی است که در بخش دوم کتاب درباره آن می‌خوانید. نکته جالب اینکه در این شهر هم مانند خوزستان ما، آثار جنگ همچنان باقیست. مانند داغ روی پیشانی.

باید بگویم روایت بخش اول بسیار جذاب‌تر از بخش دوم است. احتمالا به خاطر موضوع متفاوتش. انگار غریب بودن این جنگ، با قلم نویسنده هم بازی کرده و کاری کرده که نویسنده این بخش را دلنشین‌تر تعریف کند. البته که خانم صفایی راد برای شرکت در این راهپیمایی رفته‌اند و مسلما با حس بیشتری درباره این قسمت از سفر خود نوشته‌اند. پس اگر می‌خواهید صرفا سر از مارش میرا در بیاورید و بدانید داستان این جنگ خونین از چه قرار است، خواندن بخش اول کتاب کفایت می‌کند.

این بخش پر است از قصه‌های سرگرم کننده. قصه‌هایی به جز داستان میرا و مخلفاتش. در این بخش درباره رهبرهای مختلف یا حتی خیابان‌ها، داستان‎های جذابی می‌خوانید. قصه‌گویی معصومه صفایی راد در بخش اول کتاب به دلتان می‌نشیند. داستان‌ها بعضا لطیف‌اند. با پیش رفتن سفرنامه، داستان‌ها هم زمخت‌تر می‌شوند. خانم راد به زیبایی خواننده را برای غم اصلی کتاب آماده می‌کند. البته که از همان اول، با خواندن مقدمه، کاملا متوجه اصل داستان و چرایی این سفر می‌شوید.

اما قصه‌گویی بخش دوم کتاب متفاوت است. نمی‌گویم جذاب نیست؛ اما حس و حال بخش اول را ندارد. انگار برای این آورده شده است که مستندات این سفر کامل باشند. در حالی که سنگینی داستان مارش و جزئیات بی‌حد و اندازه‌اش برای تکمیل روایت این سفر کافی بود. بخش دوم کتاب شکل و شمایل قصه‌گویی ندارد. بیشتر بوی مستندسازی می‌دهد.

البته که بخش دوم هم پر است داستان‌های غافلگیرانه و آدم‌هایی که با شناختنشان فکر می‌کنید جای‌شان هرجای دنیا است، غیر از بوسنی. اما در مقابل بخش اول کتاب، کم می‌آورد. ناب نیست.

حالا چرا اسم کتاب شده است به «صرف قهوه و پیتا»؟ قهوه آنقدر در فرهنگ بوسنی و هرزگویین جا خوش کرده است که حتی در ضرب‌المثل‌های‌شان هم درباره آن می‌شنوید. یکی از سوغات اصلی این کشور، قهوه است. کافه‌ها و قهوه‌خوری‌های متعدد هم در خیابان‌های این کشور پیدا می‌کنید. اما پیتا چیست؟

معصومه صفایی راد درباره پیتا می‌نویسند:«پیتا برای بوسنیایی‌ها حکم پیتزا را برای ایتالیایی‌ها دارد. هر جای بوسنی که بروی، در نقش و طعم متفاوت، جلویت سبز می‌شود. چیزی نزدیک به پیراشکی است با نان نازک‌تر که تویش با گوشت چرخ کرده، سبزیجات، یا هرچیزی دیگری پر شده. از سس و این چیزها هم خبری نیست. بوسنیایی‌ها به طور ویژه پیتای گوشت را بورک می‌گویند. بعضی هم البته نام پیتا را فقط شایسته پیتای گوشت می‌دانند و بقیه را هم سرگرمی!» از قرار معلوم، آنقدر خانم صفایی در این سفر پیتا و قهوه می‌خورد که تصمیم می‌گیرد نام کتابش را بگذارد «به صرف قهوه و پیتا». اسم بسیار مناسبی است. حتی در آخر کتاب هم، توشه راه برگشت سفر راهپیمایان ایرانی، همین پیتا است. پیتایی که همسر بوسنیایی میزبان ایرانی آن‌ها، برای‌شان تدارک دیده است. خانواده بوسنی-ایرانی که میزبان خانم صفایی راد و همراهانش‌اند هم قصه جالبی دارد. کلا خانواده‌های دو ملیتی در بوسنی زیاد یافت می‎شوند.

باید بگویم فقط متن‌ها نیستند که این سفرنامه را شکل می‌دهند. عکس‌های بسیاری نیز از بوسنی و مارش میرا در این کتاب آمده‎اند که عکاسشان خود خانم نویسنده است. البته همه عکس‌ها سیاه و سفیدند. اینجاست که خانم صفایی راد لطف کرده‌اند و عکس‌ها را در فضایی مجازی بارگذاری کردند. با اسکن کردن بارکد اول سفرنامه، می‌توانید همه عکس‌ها را به صورت رنگی ببینید. اینطوری بوسنی را واقعی‌تر لمس خواهید کرد.

طبق گفته‌های خانم راد، بوسنی با ایران رابطه‌ برادرگونه‌ای دارد. اینطور که بعضی از دلاوران ایرانی هم برای نجات بوسنی به آنجا رفته‌اند. نه تنها جنگیدند، کارهای فرهنگی بسیاری هم انجام داده‌اند. آنقدر که در بوسنی خیابانی به اسم شهیدان و دلاوران ایرانی وجود دارد. این که چه شهیدی نامش در بوسنی ماندگار است و چرا، داستانیست که باید از نوشته‌های خود خانم نویسنده بشنوید.

تبادل‌های فرهنگی ایران و بوسنی آنقدر زیاد است که در جایی از کتاب درباره آهنگی مخصوص عزاداری می‌خوانیم: «صدای موسیقی بلند می‌شود. دو آهنگ دارند که در این چند روز زیاد می‌شنویم و به دل هم می‌نشیند. اولی آهنگ شهید است که از روی ملودی « کجایید ای شهیدان خدایی؟» ما ساخته شده و معنایش هم کم‌وبیش همین است. با شنیدش، یک حس ایرانی-بوسنیایی خوبی به آدم دست می‌دهد.»

در آخر باید بگویم کتاب «به صرف قهوه و پیتا» قرار نیست همه چیز را درباره بوسنی به شما بگوید. اگر می‌خواهید قصه‌های مارش میرا و عذاب جنگ را بشنوید، در عین حال کمی درباره تاریخ بوسنی و اتفاق‌های مهم آن بدانید، انتخاب این کتاب برای مطالعه درست است. اما مانند بیشتر سفرنامه‌ها نمی‌توانید از «به صرف قهوه و پیتا» انتظار مستندهای ریز و اتفاق‌های تاریخی دقیق داشته باشید. البته که در بخش دوم، با جاذبه‌های دیدنی بوسنی بیشتر آشنا می‌شوید و از حال و هوای غمگین سفر بیرون می‌آیید. اگر چند وقتی است که هوای به سفر به بوسنی به سرتان زده، خواندن سفرنامه خانم صفایی‌راد را به شما توصیه می‌کنم. به خصوص اگر با مارش میرا آشنایی دارید و می‌خواهید کمی نزدیک‌تر و آشنا‌تر آن را تجربه کنید. لازم به ذکر است که خانم صفایی راد خود درباره چگونگی آشنایی‌اش با این پیاده‌روی صحبت می‎کند. از کتاب‌ها و فیلم‌هایی می‌گوید که برای آشنایی بیشتر با بوسنی خوانده و دیده است. با خواندن این کتاب‌ها هم می‌توانید اطلاعات خود را درباره بوسنی تکمیل کنید و بعد در 11ام جولای بعدی، دل به مارش میرا و بوسنی بزنید.