یایید کتاب بخوانیم و برقصیم این دو هیچگاه ضرری به کسی نخواهند رساند...
پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو
تا به حال پیش امده در جاده ای با سکوت مطلق پیاده روی کنید اولین حسی که بهتون دست میده چی هست به شخصه برای من در ابتدا ترس ، ترس از عدم امنیت ، ترس از تنهایی و...... حس بعدی برای من بیقراری هست نمیدونم ولی احساس میکنم که چیزی اشتباهه و به سرعت میخوام شرایط عوض کنم اما تجربه بهم ثابت کرده اگر از پس تمام این احساسات بربیام و در سکوت مطلق فقط راه برم ، زمانی میرسه که در یک لحظه احساس میکنی بدون اینکه به چیزی فکر کنی زمان گذشته و تو در یک خلاء قرارداشتی، احساس سبکی و رهایی بهت دست میده کم کم میتونی صداهایی رو که اغلب نمی شنیدی دوباره بشنوی و به چیزهای دقت کنی که به صورت عادی کم پیش میامد بهشون توجه کنی ، تجربه ای خاص که باعث میشه دوبار احساس سرزندگی داشته باشید.
کتاب پیادهروی؛ و سکوت در زمانهی هیاهو نوشته ارلینگ کاگه درباره همین موضوع هست ، به شخصه کتاب هایی را که ریشه در واقعیت داردند و یا حاصل تجربه خود نویسنده هستند بیشتر به دلم می نشیند ، جناب آقای کاگه که خودشون در نروژ صاحب انتشارتی هستند این تجربه سکوت رو با سفرهایی به قطب شمال و جنوب به دست آوردند به نظر آقای کاگه ما انسان های عصر جدید یادمون رفته چقدر به سکوت احتیاج داریم و اون رو به طور کامل از زندگی هامون حذف کردیم فراموش کردیم مغز ما احتیاج داره زمانی رو کاملا خاموش باشه تا بتونه خودش رو دوباره احیا کنه ، ما به هیچ وجه در کل روز به معنی کامل تنها نیستیم حتی در صورت تنهایی فیزیکی باز به وسیله شبکه های اجتماعی و تلویزیون و حتی موسیقی سکوت رو از بین میبریم ، البته منکر این نمیشیم که انسان موجود اجتماعی هست و تنهایی سکوت در عصر مدرن باعث می شود که زندگی عادی ما دچار مشکل بشود منظور کاگه این هست که در بین این همه تلاطم و سرعت و .... حداقل زمان کوتاهی رو در روز به سکوت کامل اختصاص بدهیم و همینطور پیاده روی ، از نظر ایشون طی مسیر کمک شایانی به ما میکنه تا خودمون به شرایط جدید وفق بدیم این برای من نوعی که تمام سعیم میکردم مسیر ها و زمان های پرت رو رو تو زندگیم کم کنم ایده عجیبی بود به طور مثال ایشون توضیح میدن زمانی که صرف میشه تا شما از خونه به محل کار یا بالعکس رو طی کنید باعث میشه از نظر ذهنی آماده ورود به محل جدید باشید .
آسمان پرستاره «واقعیترین دوستِ آدم است. از وقتی برای اولین بار با آن آشنا میشوید، دیگر همیشه آنجاست، همیشه در آرامش، و همیشه به یادتان میآورد که بیقراریها، تردیدها، و رنجهایتان همه و همه امور جزئیِ زودگذرند. گیتی استوار است و میماند. مِنحیثالمجموع، عقاید و کشمکشها و رنجهایمان آنقدرها هم مهم و بیهمتا نیستند.» بیشترِ آدمهایی که زمان زیادی را بیرون از خانه در حیاتوحش گذراندهاند اندیشههای فریتیوف نانسنِ جهانگرد را تأیید میکنند که میگوید چیزهایی هست که تنها در سیاهیِ شب میفهمیم. این را هم بگویم که این محدود نمیشود به زمانی که بیرون هستید. آسمان پرستاره بالای سرمان و اصول اخلاقیِ درونمان از نظر ایمانوئل کانت دو رکن مهماند. چشمها نمیتوانند به خود و درونِ آدمی خیره شوند، اما میتوانید آن را به واسطه تماشای سپهر و ستارگان ببینید: آنچه در ستارگان میبینید همان خود شماست.
در جایی خوندم که این کتاب تلفیق از دو کتاب ارلینگ کاگه هست که توسط ناشردر ایران به صورت یک کتاب منتشر شده ، که به نظرم ایده ای جالب و کاربردی حداقل برای من به عنوان یک خواننده بود
آنچه آشکارا میان دو نفر رخ میدهد عموماً تنها بخش کوچکی از داستان است. چیز دیگری زیر پوست آن در جریان است. اگر این ارتعاشات ثبت میشد، فکر میکنم صدا آنقدر زیاد میبود که برای یک ارکستر سازهای برنجی اهل صربستان هم کفایت میکرد. اغلب میفهمم چیزی در جریان است، اما بهندرت از آن سر درمیآورم. وقتی به ژاپن سفر میکنم، حس میکنم این درک بیشتر میشود. زبان ژاپنی بلد نیستم، اما این اقبال را داشتهام که کنار آدمهایی باشم که استادش بودهاند. ما نروژیها سکوتِ در میانه گفتوگوها را به منزله انقطاع باز میشناسیم روزنامهنگارِ خوب میداند که بهترین جای مصاحبه اغلب تازه وقتی آغاز میشود که لپتاپها یا رکوردرها را زمین میگذارند و بخش رسمیِ مصاحبه را تمام میکنند سکوت در ژاپن بخش مهمی از مکالمه است. وقتی دو نفر را میبینم که مدتی طولانی با هم ژاپنی حرف میزنند، به این فکر میکنم که چقدر مکثهای کوتاه و بلند به اندازه یافتنِ کلمه درست دشوار است. سکوت بهنظر همانقدر در مایه غنیست که کلمه
این پست برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 151، 152، 153 و 154
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوگانهی ساختگیِ خاطرات مادربزرگ و کتابهای تاریخی
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب پارسیان و من