چالش طاقچه، خاطرات مادرایران
به نام خدای بخشنده و مهربان
چالش این ماه طاقچه در مورد کتابی بود که از نگاه یک زن به دنیا نگاه کرده باشد. رفتم توی فکر، که اگر قرار باشد نام چند زن بزرگ زندگی ات را بنویسی از چه کسی نام میبری؟ دوست داری فردا روزی که به دنیای ابدی سفر کرده بودی افراد چه طور تو را یاد کنند...
توی همین فکرها بودم که چیزی مثل لذت خوراکی که یادت رفته بود خریدی یا پولی که توی جیب لباسی که ماه ها قبل آخرین بار پوشیدی پیدا کردی از دلم گذشت.
یاد خاطرات مادر ایران افتادم، زنی که نامش را گذاشته ام *بانوی سبز انگشتی*!
کتاب را که از طاقچه خریدم. با اینکه میدانستم pdf است و فونت ریز چشمانم را اذیت می کند. اما روایت کتاب آنقدر شیرین و دلچسب بود که حسابی همراهش میشدی.
ابتدای کتاب دستنوشته ای از خانوم احمدیان را میبینیم:
"اینجانب عصمت احمدیان
دلی دارم پر از درد و پر از غم
اگر دستش زنم می پاشد از هم
شماخوانندگان عزیز صبوری بفرمائید."
کتاب از کودکی خانم عصمت احمدیان در خانه پدری و یکی از روستاهای اصفهان آغاز میشد و با ازدواج او به خوزستان می رسید.
زندگی از دید ایشان دویدن است و مادری کردن و مادری کردن...
از مادری برای بابا در خردسالی تا مادری برای جوانان کم سرمایه یا حتی زوج های دلگیری که قراربود از هم جدا شوند در میانسالی و پیری!
حسی که خواندن کتاب در من بر می انگیخت، حس زیبای مادری برای همه بود، حسی که بی شک در انتخاب نام کتاب که به زیبایی انتخاب شده بود بی تاثیر نبوده است. از نظر من زن ها مادر متولد می شوند ، حالا چه ازدواج بکنند و فرزندی داشته باشند،چه ازدواج نکنند و فرزندی نداشته باشند.مادری هدیه ایست که خدا در وجود هر زنی از بدو تولد به ودیعه گذاشته تا او، کم کم آن را حس کند و درک کند و باور کند و سپس مهرش را مثل اشعه های زیبای آفتاب بر اطراف خود بپاشد و آنان را سیراب کند و خود نیز از مهرِ مهربانی کردن سیراب شود.
علاوه بر این کتاب یک بُعد پررنگ دیگر هم دارد، به دنیا آمدن فرزندان، به خصوص اسماعیل و ابراهیم، اسماعیلی که عصمت را در ۱۲ سالگی مادر میکند و می شود دوستی برای لحظه های پراز تلاش و دغدغه مادر.
اسماعیلی که در طول خواندن کتاب با اون بزرگ می شویم و کم کم او پرواز میکند و دنیا و همه تعلق هایش را می گذارد و میرود...
تصور این هجم از درد و غمِ روزگار و دوباره برخاستن و دویدن خیلی دل من را پر امید میکرد به گونه ای که هرگاه از سختی های روزگار و زمانه می بُرم، به سراغ خاطرات عصمت بانو میروم و غرق در کارهای بزرگ و دل دریاییش دوباره جوانه های امید را در قلبم احساس میکنم.
راجع به این کتاب خیلی حرف برای گفتن دارم، از تحولات روحی بواسطه پیروزی انقلاب تا بارور شدن امید در سایه گذشت و فداکاری در سالهای جنگ تحمیلی با همه سختی هایش...اما این مفاهیم زیبا را بیش از این نمیتوانم در قالب کلمات جا دهم، پس چه بهتر که شما هم به سراغ کتاب زیبای خاطرات مادر ایران نشر راهیار بروید و غرق در خاطرات بانوی سبز انگشتی، امید و حرکت و ما می توانیم را زندگی کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
درسِ معنای زندگی؛ روزهای سهشنبه با استاد موری
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زیبا صدایم کن: کتابی که زیباست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
قمارباز