می نویسم پس هستم" فکر می کنم پیوند های عمیقی بین فیزیک و روانشناسی برقرار است سعی می کنم ارتباط بین مفاهیم در چارچوب فیزیکی و چارچوب روانی را با کمک ذهنم و تجربه ی زیستی ام کاوش کنم.
چگونه کمالگرا نباشیم؟
کمالگراییمن باعث میشد راجع به کتاب تاثیرگذار « چگونه کمالگرا نباشیم» ننویسم.
این کتاب، کتابزیستهی من است.
اصطلاح زیبای « کتابزیسته» را اولین بار در «وبینارهای رایگان اهلخواندن» خانم ناهید عبدی شنیدم.
«کمالگرایی» جزئی از هویت من بود و هست.
بهمفهوم آب برای ماهی، وقتی به ماهی میگویم: آب چیست؟
حدس میزنم آنرا نمیشناسد.
درحالیکه هرروز و هر لحظه در آن شنا میکند.
در زمانی که کودکی من گذشت.
خانواده، مدرسه و رسانه همگی « اصالت کمالگرایی» را به من القا میکردند.
آنقدر در تار و پودم تنیده شدهبود که آنرا نمیدیدم.
سالهاااااا گذشت...
در آستانهی ورود به سال ۱۴۰۰ بودیم که برای دوستانم یک پیامک فرستادم.
لطفن دو ویژگی مثبت و منفی مرا بفرمایید؟
در پاسخ، دوست عزیزم خانم گلسا غریب نواز مرا با «کمالگرایی» و کتاب استفان گایز آشنا کردند.
در طی چندین ماه، هر روز کمی از کتاب را می خواندم.
من هم «آ.د.م» هستم
این کتاب مرا با طبیعتخودم آشتی داد.
«کمی نقص داشتن هر چیز» را برایم طبیعی نشانداد.
«مفهوم معمولی بودن» را برایم معمولی کرد.
«اشتباهکردن» را راهی برای آموختن معرفی میکرد.
باعث شد «ماسک خوب بودن» را از چهره ام بردارم و بخواهم معمولی باشم،«کمی لبپر داشتن» مثل همه چیز در طبیعت.
راههای نرفته را برایم زندگی نزیسته جلوه داد.
گره ی زندگی بستهی مرا در سایهی «آزادی معمولگرایی» باز کرد.
«نیاز به تایید شدن» را از بالای هرم ارزشی ام به پایین کشید.
ترس از شکست
«ترس از شکست» مرا از زندگی کردن باز میداشت.
اجازه ی خود بودن را از من می گرفت.
با خواندن این کتاب توانستم از «ناحیه امن خودم» که در واقع «حصار من» بود، خارج شوم.
تئوری کتاب، تردیدهایم را راجع به انجام کارها، پذیرفت.
خردکردن کارهای بزرگ به کارهای کوچک، که انجامدادنشان راحتتر است را به من آموخت.
کتاب زیستهی شما چیست؟
با سپاس
شادی صفوی
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر دو در نهایت می میرند
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوباره فکر کن (قدرت دانستن چيزهایی كه نمیدانيم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره کتاب «صبح شام»