گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
کتابهایی که در سال 1401 خواندم
وقتی حرف کتاب خواندن،گسترش فرهنگ کتاب خواندن و سرانهی مطالعهی و این حرفها پیش بیاد یک " که چی بشه " بزرگ تو ذهنم شکل میگیره. کتاب بخونیم که چی بشه؟
شاید شما پاسخ روشنی داشته باشید ولی برای من بین هزار تا دلیل در برابر این " که چی بشه" فقط یک دلیل کافیه و اون هم اینکه در حین کتاب خواندن از دنیای اطرافم کنده میشم. درست مثل آدمهای معتاد که همون دم که کام میگیرن براشون به اندازهی بقیهی روز ارزش داره.
امسال خوشحالم که نسبت به سال گذشته مطالعهی بیشتری داشتم و البته خوشبختانه سرعت و زمانی که در نیمه ی اول سال برای این موضوع گذاشتم بر سیاهی و رخوت نیمهی دوم سال اثر گذاشت.
به امید روزهای بهتر بریم سراغ کتابها:
پشت درهای تیمارستان چه خبره؟
دیوانگی و دیوانهها، تیمارستان و دنیایش همیشه یکی از موضوعات مورد علاقهی جامعه بوده و بخصوص اهل ادبیات و سینما را به خودش جذب کرده است. شاید چون وقتی اوضاع( آب و هوا البته) خراب باشد ، حرف زدن از زبان یک عدد دیوانه کم خطرتر است و البته تا جایی به اهالی این دو سرزمین مربوطه هوا اغلب اوقات ابری، همراه گرد و غبار و نه چندان ملایم گزارش میشود.
در لیست کتابهای امسال سه کتاب مستقیماً به دیوانگی مربوط است. کتابهایی که به شدت عالی هستند.
" دارالمجانین" اثر محمدعلی جمالزاده تاثیر عمیقی روی من گذاشت. خواندنش را به خصوص به کسانی که دوست دارند داستان بنویسند توصیه میکنم. شاهکار نویسندگی جمالزاده در این اثر نحوهی القای حس درماندگی به خواننده است و شاید بدانید که انتشار این کتاب در زمان خودش برای جمالزاده حاشیههای به همراه داشته.
" بیمارخاموش" داستانی جنایی که در محیط بیمارستان روانی اتفاق میافتد.در مورد این کتاب یک پست جداگانه نوشتم که لینکش در انتهای یادداشت هست.
" ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" به پای پادشاهی به نام کیمیاگر اثر دیگر پائولو کوئیلو نمیرسد .( اگر مورد شماتت قرار نگیرم باید به نظر من حاجی پائولو حتماً قبلش دارالمجانین را مطالعه کرده. J)
هنوز که بحث دیوانه ها داغه داغه دلم میخواد از دو تا شاهکار اسم ببرم:
" دائی جان ناپلئون" از کینگ ایرج پزشکزاد که اصلاً نگم. اگر یک درصد احتمالش هست که مطالعه نفرمودید حتما این کار را بکنید. (اصلاً آدم بعد خواندنش دوست داره پر در بیاره بره سانفرانسیسکو ) شخصیت پردازی کتاب عالیست، طوری که هرکدام از شخصیتها را کاملاً درک شدنی هستند و احتمالاً تا تمام کتاب را نخوانی دوست نداری زمین بگذاریش و این یعنی یک هفته روزی سه چهار ساعتی درگیرش خواهی بود.
" دن کیشوت" هرچند دور و اطراف ما زیاد داریم و اگر طرفدار شبکهی خبر باشید روزی یکی یا دوتا دن کیشوت پیدا میکنید ولی خواندنش لذتی عجیب دارد که نصیب اهل کتاب خواهد شد. من ترجمه ذبیحاله منصوری را مطالعه کردم.
جا داره از " پیرمرد و دریا" اسم ببرم یا زوده؟
کسی شبیه قهرمان این داستان به این راحتی دور و اطراف _من که_ پیدا نمیشود. این داستان از آن دستهای است که بیشتر شبیه یک نمایشنامه به نظر میرسد. توصیف حالات درونی و گفتگوهای پیرمرد با خودش بسیار عالی و بینظیر است.
در مورد " بوف کور" تردید دارم. چی بگم؟ اصلاً شما بگید. دنیای نویسنده را درک نکردم. اگر فقط یک جمله بخواهم بنویسم باید بگم : داستان آدمی است که به معنی واقعی کلمه" رَد داده" بنابرین بد نیست در همین جا از آن یاد کنیم.
خوب فکر کنم وقت آنست که از عمو جورجی( جورج اورول) رو نمایی کنیم. این یعنی چه بخواهی و چه نخواهی باید به دنیای فقر و شهرهایی سیاه و خاکستری سفر کنی.
" آس و پاس در پاریس و لندن" خواندن دارد. در نظر اول کمی حوصله سربر است ولی به هر حال در عین ناباوری خودت رو در حالی که کتاب رو یک نفس تا آخر خوندی، کثیف، شپش زده و گرسنه روی یک کناپهی زهوار در رفته پیدا میکنی. رویه ای که در مورد کتاب " سیگار یا کتاب" تا حدود زیادی تکرار میشود و آرزو میکنی کاش این عمو جورجی هم مثل قهرمان داستان " سالتو" شانس میآورد. قهرمانی که از دل فقر مطلق سربرمیآورد و رشد میکند و درختی قطور میشود. (میوه هم دارد یا نه؟ این رو دیگه خودتون زحمتش رو بکشید.)
اگه دوست دارید قهرمان فقیر داستان در آخر رستگار بشود و هم اینکه راجع به نویسندگی چند درس درست و حسابی آن هم از "استفین کینگ" یاد بگیرید بدون شک " راز نوشتن" بهترین انتخاب است. نویسنده در ابتدای کتاب خلاصهای از زندگی و اینکه چطور تبدیل به یکی از موفقترین نویسندگان جهان شده است را ذکر میکند و بعد درسهایی کاملاً تخصصی دربارهی داستان نویسی دارد.
فقر چیز بدی است. شاید اگر داستان " ن و القلم" جلال آل احمد طور دیگری رقم میخورد الان خیلی از ما فقر را فقط از طریق کتابها درک میکردیم ولی خوب جلال خان همراهی نکردند. بنابرین "سلام من یک فقیر هستم". (دقت کنید این اسم کتاب نیست این یک واقعیت جدیده) این کتاب کمی جنبهی تاریخی دارد و داستان در دورهی صفویان رقم میخورد. خواندنش خالی از لطف نیست.
چه کنیم، به نظر از فقر و بیماری در این دنیا فراری نیست.
مگر اینکه کتاب " راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زنها" را پیدا کنیم و از زمین که نه، بلکه از کهکشان فرار کنیم. البته منتظر یک شاهکار ادبی نباشید. کتابی هست که بیشتر به درد یک بعدازظهر کسالت بار میخورد. خلاصه اگه بدون بدست آوردن این کتاب فکر فرار به سرتان زد، ممکن است اشتباهی سوار "پرواز شبانه" بشوید. چرا اشتباه؟ چون ممکنه از این کتاب هم انتظاری شبیه تجربه " شازده کوچولو" داشته باشید. کتابی که آن هم داستان یک سفر است. چه سفری، چه عظمتی چه شاهکاری ... (باید اعتراف کنم امسال برای اولین بار این کتاب رو خوندم اونهم چهار بار).
حالا اگر گفتید وقتی حرف از فقر میشود چی پشت سرش با دو سرعتی میاد؟ بله، آفرین . بیماری.
دنیای تیمارستان را دیدید؟ حالا بریم بیمارستان؟ (البته برای ملاقات و از آن بیمارستان با کلاسهاش نه از آنهایی که عمو جورجی رفته.)
چه در داستان کتاب " اشتباه در ستارههای بخت ما" و چه در داستان " پنج قدم فاصله" بعد از خواندن و یا حتی در حین آن نفس کشیدن برایت سخت میشود. حتی اگر آدم سرسختی هم باشی باز هم تحت تاثیر قرار خواهید گرفت (و با خودت میگی : " هی ".)
اگر میخواهید گذر شما به بیمارستان و البته تیمارستان نکشد باید ورزش را در سرلوحه کار خود قرار دهید. بهترین آنها هم دویدن است( چه با کلاس)
برای انگیزه پیدا کردن یک پیشنهاد خوب دارم :
" از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم" لابد از " دختری که رهایش کردی" یا شایدم از " دختری که ماه را نوشید" ( چه با نمک گفتم!)
از این پیشنهاد خوب ما خیلی انتظار شاهکار نداشته باشید. کتاب موراکامی بیشتر در خصوص تجریبات شخصی خودش است .
دختری که رهایش کردی، بد نیست. ( کتابش البته) صحنه پردازی و مکالمات و فضای دلنشین داستان بخصوص در مورد بخشی که مربوط به گذشته است دوست داشتنی است.
درمورد دختری که ماه را نوشید یک سوال بزرگ برای من پیش آمد: چرا هرچی پادآرمان شهر تو داستان ها هست، برای خیلیها قصست ولی برای ما خاطره؟
این کتاب در رده سنی نوجوان معرفی شده بود ولی خواندنش برای همه لذت بخش خواهد بود.
همه حتی " پادشاه گلها" که یک نمایشنامه است. محبوب من نبود.
خوب اگر از بیپولی و محبوب نبودن و یا ترس رنج میبرید حتما کتاب " تسلی بخشیهای فلسفه" برای شما مناسب است. (در مورد این کتاب دو پست جداگانه دارم که در انتهای یادداشت لینک آنها را گذاشتهام.)
کتابی ارزشمند از آلن دوباتن که باعث شد سراغ کتاب دیگر این نویسنده هم بروم." جستارهایی دربارهی عشق" که البته به خوبی تسلی ... نبود ولی میشود گفت برای اهلش خوب است. کتاب را برای کسانی که در زمینهی عشق بیتجربه هستند و یا در مورد آن شک به دلشان افتاده توصیه میکنم.
لیست کتابهای سوشیانت بدون چند تا قند و نبات از فردریک بکمن واقعاً ناقص است. معلوم نیست این بنده خدا چون همسر ایرانی دارد اینقدر خوب است یا چون اینقدر خوب بوده لایق همسری ایرانی بوده.
خلاصه برید کنار فردریک خان آمد:
" مردی به نام اوه"
" مادر بزرگ سلام رساند و گفت متاسف است"
"شهر خرس"
" مردم مشوش"
" تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند"
" و من دوستت دارم"
در پایان چند مجموعه داستان کوتاه هم هست که برای علاقه مندان به داستان کوتاه بد نیست، هرچند عالی هم نیست:
" عاشق وفادار" اثر ماسیمو تم پلی
" از نیستان و دیگرستان" اثر مهدی شجاعی
" کافه پاریس" مجموعه نویسندگان
پ. ن: پست های مرتبط
2.در سال 1400 چه کتابهایی خواندم
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب زنده باد کاتالونیا| مهم اما ناامید کننده
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور جلوی تلف کردن وقتمان را در اینترنت بگیریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب "مَنگی" | روایتی از یک زندگی دردناک!