کتابی که تجربه دنیای جدیدی را به شما می دهد

در پست مسمومیت مدارس دخترانه بود که گفتم کتاب پنج قدم فاصله را از یکی از دوستانم قرض گرفتم چند روزی میشه که به اتمام رسید و به طور خلاصه در این هفته که واقعا سرشار از استرس و خستگی بود، من را برای یک ربع یا نیم ساعت از این افکار و خستگی دور می کرد به دنیای دیگری می برد.
کمتر کسی هست که فیلم این کتاب را ندیده باشد ( بین نوجوان ها و کسانی که فیلم عاشقانه تماشا می کنند ) ولی جالب اینکه عده کمی می دانستند که این فیلم از یک کتاب ساخته شده ... بگذریم میرم سراغ موضوع کتاب و آنچه که از خواندن این کتاب به من آموخته شد بهتر است بگویم برایم یادآوری و شفاف تر شد.
ماجرا از دختری به نام استلا شروع می شود که به دلیل بیماری فیبروز کیستیک مجبور می شود بیمارستان را به جای تعطیلات انتخاب کند اما در ادامه کتاب اتفاق هایی رخ می دهد که زندگی استلا را دگرگون می کند یا شاید احساساتش را، استلا در بیمارستان با پسری به نام ویل آشنا می شود که ابتدا استلا، از او تصویر بدی در ذهنش ساخته بود اما مدت زیادی نگذشت که ویل واقعی را شناخت اما یک موضوع خیلی درد داشت اینکه آن دو به دلیل بیماری که داشتند، باید ۶ قدم فاصله را رعایت می کردند نکته جالب این است که استلا و ویل فاصله خود را به ۵ قدم فاصله می رسانند و به قول استلا فیبروز کیستیک خیلی چیز ها را از من دزید حالا وقتش است که من یک چیزی را از او بدزدم، یک قدم را
من در هر صفحه کتاب احساسات گوناگونی را تجربه کردم و با شخصیت ها همراه شدم که این قدرت قلم نویسنده را نشان می دهد. فکر نکنید مثل عاشقانه های الکی آخر همه چیز به خوبی و خوشی به اتمام می رسد!
این کتاب به شما یاد می دهد قدر تک تک آغوش ها دست گرفتن ها را بدانید قدر آنکه می توانید دوستانتان را بغل کنید بدون هیچ نگرانی و استرسی
از استلا یاد می آموزید که قوی باشید و تسلیم نشوید همیشه دلایلی برای زندگی و جنگیدن برای زنده ماندن وجود دارد
ویل به شما یاد می دهد گاهی باید آنچه را که دوست داری رها کنی و به پذیرش این برسید که گاهی زندگی تلخه
خواهر استلا به شما ثابت می کند که مهربانی ها در ذهن ها حک می شود و هرگز از خاطر نمی روند
و در آخر احساسات خود را لای تک تک صفحات کتاب به جا می گذارید :)
زمان تماشای فیلم:
اشک هایی که ناخودآگاه سرازیر می شوند اشک هایی که نشان از غم و محبت و زندگی هستند اشک هایی که می پذیرید همیشه هم بد نیستند :)
توصیه می شود برای:
همه انسان هایی که هنوز زندگی می کنند، درک می کنند، می بینند، می شنوند و احساس می کنند ...

بریده:


من از زندگی کردن بدون اینکه واقعا زندگی کنم خسته شده ام، از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدم.


شاد باش استلا، زندگی همینه قبل از اینکه بفهمیم تموم میشه


حس امنیت، ایمنی، آرامش همگی در یک نوازش آرام یک انگشت یا بوسه ای بر روی گونه، منتقل میشه