{کتاب} | خاطرات 100٪‌ واقعی یک سرخپوست پاره وقت !

توجه : این بررسی هیچگونه داستانی از کتاب را لو نمی دهد. خلاصه خیالتان از بابت اسپویل راحت!

در زمانی زندگی میکنیم که سینمای هالیوود و VOD ها از هر زمانی بیشتر به تبعیض های نژادی و جنسیتی میپردازد. کتابی که قصد معرفی اش را دارم اما کمی فرق میکند. شرمن الکسی جوری به زندگی یک سرخپوست می پردازد که شما اصلا نمی دانید چگونه مفاهیم به شما منتقل می شوند. بی طرفی خاصی که نه به سمت سفید پوستان آمریکایی و نه کاملا به سمت زندگی سرخپوستی. این کتاب داستان یک سرخپوست ساختار شکن است که میخواهد از جامعه ی خود فراتر رود.

شرمن جوزف الکسی جونیور (زاده‌ی هفتم اکتبر ۱۹۶۶) معروف به شرمن الکسی، نویسنده، شاعر، فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس معاصر آمریکایی است. او از سرخ‌پوست‌های اسْپوکِین یا اسپوکَن ـ دومین شهر بزرگ ایالت واشنگتن ـ است. او در جایی به این جمله‌ی تولستوی اعتراض دارد که گفته است: «در همه جای دنیا خوشبخت‌ها شبیه هم هستند، اما بدبخت‌ها هر کدام بدبختی خود را دارند.» شرمن الکسی می‌گوید که آقای تولستوی! اینطور نیست، نود درصد سرخ‌پوستان به خاطر مصرف الکل می‌میرند بنابراین بدبختی همه‌ی آن‌ها یکی است.»

این رمان مخصوص قشر خاصی از کتابخوان ها نیست. تقریبا چون درامی دلنشین را روایت میکند مخاطب را با خود همراه میکند. فقط می شود گفت رمان هیجانی نیست و خب طبیعت داستان این است. قیافه نوجوانانه ای دارد؛ اما اصلا مخصوص نوجوانان نیست. وقتی صفحات این رمان را ورق میزنی به جملاتی بر میخوری که پر از معنا هستند. نمونه ای از آنها :

یک بند کاریکاتور می‌کشم.
کاریکاتور پدر و مادرم؛ خواهرم و مادربزرگم؛ بهترین دوستم راودی؛ و هر کسی که توی قرارگاه هست.
می‌کشم چون کلمات خیلی بوقلمون صفت‌اند.
می‌کشم چون کلمات خیلی‌خیلی محدودند.
اگر به انگلیسی یا اسپانیایی یا چینی یا هر زبان دیگری حرف بزنید و بنویسید، فقط درصد معینی از آدم‌ها منظورتان را می‌فهمند.
اما وقتی تصویری می‌کشید، همه می‌توانند منظورتان را بفهمند. اگر کاریکاتور گلی را بکشم، هر مرد و زن و کودکی توی دنیا نگاهش می‌کند، می‌گوید: "این گُله"
پس تصویر می‌کشم چون می‌خواهم با مردم دنیا حرف بزنم. و می‌خواهم مردم دنیا به حرفم توجه کنند.
وقتی قلم توی دستم است احساس می‌کنم آدم مهمی هستم. احساس می‌کنم وقتی بزرگ شدم شاید آدم بزرگی بشوم. مثلا یک هنرمند مشهور. شاید هم یک هنرمند ثروتمند.
برای من این تنها راه ثروتمند شدن و مشهور شدن است.
یک نگاه به دنیا بیندازید. تقریبا تمام آدم‌هایی که پوست تیره دارند هنرمندند. خواننده و هنرپیشه و نویسنده و رقصنده و کارگردان و شاعرند.
پس می‌کشم چون یک جورهایی احساس می‌کنم این کار تنها راه نجات من از قرارگاه است.
خیال می‌کنم جهان مجموعه‌ای از سیلاب‌ها وسدهای شکسته است، و کاریکاتورهای من قایق‌های کوچک نجات‌اند.

و بی راه نیست که کتاب پر از کاریکاتور های زیبا و پرمعنا است. گاهی دردآور است و گاهی خنده دار. بنابرین ممکن است در جایی بغضتان بگیرد و جایی چنان بخندید که اطرافیانتان به رفتار شما شک کنند!


 نمونه ای از صدها کاریکاتور کتاب ( که البته در نسخه ترجمه شده کاملا ترجمه شدند)
نمونه ای از صدها کاریکاتور کتاب ( که البته در نسخه ترجمه شده کاملا ترجمه شدند)


همانطور که گفتم، نویسنده دوباره قصد ندارد فاصله بین رنگین پوست و سفید پوست را نشان دهد و به طور کاملا نمادین، بگوید هیچ فرقی ندارند. بلکه دیدگاه خودش را در قالب تجربه ای که داشته و در قامت یک شخصیت به ما می فهماند :

قبلنا فکر می‌کردم دنیا از رو قبیله‌ها تقسیم می‌شه. قبیله‌ی سیاها و قبیله‌ی سفیدا. قبیله‌ی سرخ‌پوستا و قبیله‌ی سفیدپوستا. ولی حالا می‌فهمم درست نیس. دنیا فقط به دو تا قبیله تقسیم می‌شه: قبیله‌ی آدمایی که بی‌شعورن و قبیله‌ی آدمایی که بی‌شعور نیستن.

در آخر بگم که میتونین ترجمه ی این کتاب توسط آقای رضی هیرمندی رو از نشر افق تهیه کنید. واقعا هم ترجمه روان و دلنشینی هست.

مرسی که میخونین!

فعلا ارادتمند شما ! ?

پست دیگر من در این مورد :

https://ketabaz.ir/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84-xe3jpid6lyrk