کرج حمله می‌کند!

سال‌های سال بنا به دلایل مختلفی از ادبیات ایران دور بودم و به ندرت توی لیست خوندنی‌هام عناوین ایرانی پیدا می‌شد. این‌بار شاید جلب شدن چندباره‌ی توجهم به اسم "کرج" و بعد از اون هم، مواجه شدنِ اتفاقی با اکانت توییتر نویسنده، ترکیب برنده‌ی من برای خریدن کرج حمله میکند بود. علاوه بر این، بعد از مدت‌ها رمان و داستان بلند خوندن، دیگه وقتش بود که یه مجموعه داستان کوتاه بخونم و جور دیگه‌ای از کنار هم قرار گرفتن کلمات لذت ببرم.
داستان اول به تنهایی برای شگفت‌زده شدنم کافی بود. روش هنرمندانه و کمی غیرمتعارف معرفی شخصیت‌ها، طوری که انگار وسط خانواده‌ی ایرانیت نشستی و یه خاطره مربوط به سال‌ها پیش رو میشنوی؛ توضیح بی‌ کم و کاست فضای حاکم، در جهت تصویرسازی بهتر و استفاده‌ی درست و بی‌واسطه از اصطلاحات و ادبیات عامه و در نهایت هم، پرداختن به موضوعی که هیچوقت قرار نیست کهنه بشه: کشمکش تاریخی زن بودن با آزادی. به همه‌ی اینها چاشنی رئالیسم جادویی رو هم اضافه کنید:

"سیل خون از زیر در خانه بیرون زد و کل حسام‌السطنه و شانزده متری امیری را تا قلعه‌مرغی و رودخانه از این‌ور و تا سر پل امامزاده معصوم و هفت‌چنار از آن‌ور، خون گرفت."

در طی خوندن داستان سوم، "کشیدن پای از ما بهتران، به کارِ کاتبِ کُتبِ کودک در کیش" (واج‌آرایی رو بنازم) ناخودآگاه یاد رضا قاسمی و همنوایی شبانه ارکستر چوبها افتادم. البته که متین ایزدی در زمینه شیطنت و شوخی با شخصیت‌هاش در نهایت حتی هیجان‌انگیزتر عمل میکنه.

قبل از این که دست به سرچ کردن در مورد کتاب جدیدم ببرم، با خودم فکر کردم که این داستان‌ها پتانسیل تبدیل شدن به نمایشنامه و یا حتی فیلم کوتاه دارن، و این‌طور که معلومه نویسنده قبل از من به این‌ها فکر کرده بوده و در نهایت این قالب رو برای روایت‌ها پسندیده، اما خب این من رو منع نمی‌کنه که خوندن #کرج_حمله_میکند رو به طور ویژه به رفقای سینمایی و تئاتری پیشنهاد بدم، مخصوصن که می‌تونید باهاش تا جنوب و قلعه جنی برید و اصلا با شخصیت اصلی داستان و برای پیدا کردن نسرین، زنش، هم‌صحبت "جن‌گیر میدون حُر" بشید.