یک داستان ملال انگیز | زندگی، مرگ، مرگ ، زندگی

اگر حال و حوصله این را داشتید که یک داستان کوتاه برای تامل بیشتر درباره جهان را بخوانید، بی شک داستان ملال انگیز چخوف یکی از بهترین گزینه هاست.
داستان پروفسوری سال خورده که هر جایزه ای که شما فکر می کنید را برده است و بسیار آدم مشهور و شناخته شده ای است و همه او را تکریم می کنند. حال اکنون او می داند که چند ماهی به پایان عمرش نمانده و شروع می کند به گفتگوی با شما در قالب این کتاب.
پیرمردی که در تمام عمر نحوه عملکرد مغز استخوان برایش مهمتر از چیستی و چرایی زندگی بوده است و حال در انتهای مسیر زندگی، دچار ترس و واهمه شده است. پیرمردی که می داند که نمی داند و گویی نمی خواهد که بداند. می ترسد و دوباره خود را به ندانستن می زند.
پیرمردی که با تجربه اش ، در دل تفکرات شخصیت های داستان نفوذ می کند و حالات ریاکارانه و تصنعی آنان را در دل تمسخر می کند. پیرمردی که دلش از تعارف های ساختگی و بی جا پر است‌‌.
داستان ملال انگیز حکایتی از ملال و بی خوابی های یک استاد دانشگاه است، حکایتی از جهان، علم، تئاتر و البته مرگ. و از گذر از مرگ به زندگی می رسد یا شاید بالعکس.
مردی که در انتهای عمر یک سوال اساسی ولش نمی کند....

پ.ن۱: بنظرم کتاب تکمیل کننده خوبی برای کتاب های اعتراف تولستوی و مرگ ایوان ایلیچ تولستوی هست.
پ.ن۲: نقد هایی هم به کتاب وارد هست که اگر کتاب را در آینده خواندید یا خوانده اید می توانیم با هم بحث کنیم?

#کتاب
#چخوف