پارادوکس انتخاب

حق انتخاب یعنی آزادی؟

تو سیستم و فرهنگ آمریکایی (که ما همه ازش تاثیر گرفتیم) باور عمومی این بوده که انتخاب بیشتر یعنی آزادی بیشتر و در نهایت سلامت و رفاه بیشتر.

حق انتخاب بیشتر، تصمیم گیری رو سخت تر میکنه و در نهایت برای فرد احساس غم و حسرت بجا میزاره.
حق انتخاب بیشتر، تصمیم گیری رو سخت تر میکنه و در نهایت برای فرد احساس غم و حسرت بجا میزاره.


ولی چجوریه که این باور شده یکی از مشکلات بزرگ زندگی‌ هم نسل‌های ما؟

بدیهیه که حق انتخاب باعث ارتقای کیفیت زندگی مردم میشه و خیلی از افراد ازش استقبال می‌کنند. ولی پدیده‌ای توی چند سال اخیر پیش اومد به اسم پارادوکس انتخاب:


پارادوکس انتخاب چیه؟

پارادوکس انتخاب میگه با بالا رفتن انتخاب‌های انسان‌، قدرت تصمیم‌گیری و آزادی عملش کاهش پیدا می‌کنه!

قضیه اینطوری شروع میشه که با افزایش انتخاب‌ها، برای فرد سخت‌تر میشه که انتخاب راحت‌تر و درست‌تر داشته باشه. و با این مدل تصمیم گیری افراد ناراحت‌تر میشن. اخرشم استرس و فشار عصبی‌ای که برای تصمیم گیری بهشون تحمیل میشه در قالب حسرت انتخاب بهتر، افسوس و یا خود سرزنشی بروز پیدا می‌کنه. افراد بر اساس ساختار مغز قبل از اینکه قدر داشته‌هاش رو بدونن حسرت نداشته‌هاشون رو می‌خورن.


در مورد این قضیه کتابی با نام پارادوکس انتخاب وجود داره ولی اینقدر توی کتاب مثال زده شده که گاهی از اصل ماجرا دور میشه و به نظرم توی سه صفحه میشد کل کتاب رو خلاصه کرد.


کتاب پارادوکس انتخاب نوشته بری شوارتز
کتاب پارادوکس انتخاب نوشته بری شوارتز


راه حل رهایی از پارادوکس انتخاب

یه راه حل محبوب برای برطرف کردن این مشکل معیار گذاریه. یعنی برای خودت معیار خاصی بزاری که هر گزینه‌ای که اون معیار رو قبول شد رو انتخاب کنی و از خیر بررسی بقیه گزینه‌ها بگذری.

این ذات مغزمونه که توی هر شرایطی که بهش فشار وارد میکنیم ناخود آگاه میره سراغ عادات مخرب (بخوانید سریع‌ترین راه خل) مثل کمالگرایی یا بهترین بودن، در صورتی که اغلب اوقات کافی بودن خیلی خیلی بهتره.

این معیارها یعنی واسه زندگی‌مون محدودیت بزاریم که البته باعث میشه متمرکزتر و موثرتر عمل کنیم. به عنوان مثال شما با هر معیار برای انتخاب شریک زندگی، کلی گزینه رو از زندگی و آینده‌ات حذف می‌کنی. آیا این کار حسرت آور هست؟ برای ذهن نابالغ که همه چیز رو میخواد آره. ولی فایده‌اش اینه که تمرکزت رو میزاری روی کسی که میخوای پیدا کنی و مطمئنا سریع‌تر پیداش میکنی و زندگی عمیق‌تری کنارش خواهی داشت.

اگه درست بفهمی که از رابطه و زندگیت چی میخوای دیگه روابط و آدمای مختلف براحتی نمی‌تونن حسادتت رو برانگیزن.


تو هر چی بخوای می‌تونی بشی - بدون هیچ محدودیتی
تو هر چی بخوای می‌تونی بشی - بدون هیچ محدودیتی


این تصویر گویای این حرفاست. این ماهی کوچیک اگه حرف ماهی بزرگه رو باور کنه ممکنه سریع خودشو به کشتن بده. ولی اگه متوجه بشه که محدودیت‌هاش کجاست مطمئنا کارهای تاثیرگذاری تری خواهد کرد.


همه چیز به درد همه کس نمی‌خوره.

هر چی زودتر چیزایی که نیاز نداری رو از اطرافت حذف کنی جا باز میشه برای چیزای لازم و با ارزش زندگیت.

ضمنا ما هیچوقت به همه چیز نمیرسیم. پس توی این بازی دو سر باخت وارد نشید.


انرژی محدود مغز برای تصمیم گیری

به بحث دیگه هم باز کنم. مغز انرژی و تمرکز محدودی توی روز واسه تصمیمات و انتخابات داره. اگه این انرژی رو صرف موارد جزئی کنید مطمئنا انرژی زیادی براتون نمی‌مونه که باهاش تصمیمات مهم و راهبردی بگیرید.

این شد مقدمه‌ای از اینکه چرا این کتاب لازم و مفیده: ضرورت گرایی


کتاب ضرورت‌گرایی نوشته گرگ مک کاون
کتاب ضرورت‌گرایی نوشته گرگ مک کاون


کتاب ضرورت‌گرایی نوشته گرگ مکر توان انرژی برات می‌مونه که با خلاقیت و تلاش مسیر آرزوها و رویاهات رو هموار کنی. و یا بالغ‌تر شی و باورها و رویاهایی که تو رو اسیر خودشون کردن کنار بزاری.


این کتاب رو توی دو نسخه epub و mobi می‌تونید در کانال تلگرام سجاد مهیایی پیدا کنید.

همراه این صفحه باشید تا خلاصه‌ای جذاب از این کتاب براتون ارائه بدم.