روز کتاب و کتاب‌خوانی در مهبانگ

روز کتاب و کتاب‌خوانی در مهبانگ
روز کتاب و کتاب‌خوانی در مهبانگ


در کنار آتش می‌نشینم و می‌اندیشم

که جهان چگونه خواهد بود

و زمستانی خواهد آمد که بهاری از پی آن نباشد

و من آن را هرگز نخواهم دید

در کنار آتش می‌نشینم و می‌اندیشم

به مردمان گذشته‌ی دور

و مردمان آینده که جهانی را خواهند دید

که من هرگز آن را درک نخواهم کرد

می‌دانم که هنوز چیزهای زیادی است که من ندیده‌ام

زیرا که در هر بهار و در هر درخت سایه‌ی متفاوتی از سبزی وجود دارد

Bilbo's song - J.R.R.Tolkien

انسان امروزی همواره در معرض تجربه شدید وقایعی است که این تلاطم هرروزه در طول زندگی پیشینان وجود نداشته است. بروندادهای صنعت سرگرمی در عصر نوین برای ایجاد هیجان و اشتیاق مضاعف با یکدیگر در رقابت هستند و هر بار با بالابردن انتظارات مخاطبان و ارایه فشرده‌تر تجارب هنری، ذره‌ای از گستره توجه ما می‌کاهند و به همین ترتیب محتواهای فشرده و کپسولی مورد اقبال قرار گرفته‌اند. قطعات موسیقی سه دقیقه‌ای، پادکست‌های خلاصه داستان و اقتباس‌های سینماییِ کتاب‌های کمیک با قصه‌های چندخطی.

شاید بهتر است در این عصر، کمی آهسته‌تر تجربه و عمیق‌تر درک کنیم. دانسته‌های خود را به بینش تبدیل کرده و در لابلای سطرهای به نظر کند و ملال‌آور کتاب‌ها قدری از شوق به انتها رسیدن در خود کاسته و از تک تک معانی و مفاهیم و به صورت کلی از کلمات لذت ببریم.

24 آبان، روز کتاب و کتاب‌خوانی است. به همین مناسبت مهبانگی‌ها خلاصه کتاب مورد علاقه‌شان را با همکارانشان به اشتراک گذاشتند. در ادامه به سراغ این خلاصه‌ها می‌رویم:

نام کتاب: صحرای محشر

نویسنده: محمدعلی جمالزاده

متن از محمد نوری

صحرای محشر
صحرای محشر
«هزاران سال بدون دردسر و دغدغه، آسوده و راحت در بستر بی شریک و معارض قبر تخت و تبارک آرمیده بودم که ناگهان صدای شیپور «حاضر باش» اسرافیل چرتم را در هم درید و سراسیمه با مردگان از گور بیرون جستم».

در این رستاخیز است که صحرای محشر زاده می‌شود. جمالزاده در این کتاب راوی داستان سفرش پس از بیدار شدن از مرگ است. صحرایی بی انتها، مملو از مردگان زنده شده که سرگردان به دنبال از دست رفته‌ای می‌گردند که خود هم نمی‌دانند چیست. در بین این سرگردانی و تشویش است که اسرافیل گوش فلک را دوباره با صور خود کر می‌کند. این فقط به یک معناست: "همه به دادگاه الهی احضار شده‌اند."جمالزاده با بیان شیوا و طنازانه خود به مانند ژورنالیستی زبردست، به دنبال سوژه‌های این محکمه افتاده و برای ما داستان‌هایی از زندگی این آدم‌ها گلچین می‌کند. داستان‌هایی که خواننده مسحور شده را با خود به آن صحرا می‌برد و در سرگردانیِ سوالاتی اساسی رها می‌کند. خوب چیست؟ بد کیست؟ حقیقت کجاست؟ خواننده که به خود می‌آید می‌بیند در این صحرا احاطه شده است با پرسش‌هایی که تعصباتش را چون بچه‌ای سرریز از نجاست در حیاط مدرسه به سخره گرفته‌اند. همه این‌ها را عرض کردم تا بگویم این کتاب در رابطه با زندگی ‌است. در پی آن پرسش «چرایی» همیشگی بشری است که از لحظه تولد به دنبالش بود. در عین حال تلاش نمی‌کند تا شما را قانع کند.

با شما بحث نمی‌کند، استدلال نمی‌آورد. جمالزاده صرفا دارد در مردنش زندگی می‌کند و این مرگ چه شیرین است.

ما از این هستی ده روزه بجان آمده‌ایم

وای بر خضر که زندانی عمر ابد است

نام کتاب: آن مادران این دختران

نویسنده: بلقیس سلیمانی

متن از ماندانا علوی

آن مادران این دختران
آن مادران این دختران


بلقیس سلیمانی کتاب‌های پرتیراژی در زمینه رویدادهای اجتماعی دهه شصت نوشته و محور اصلی همه داستان‌ها هم زنان هستند. سلیمانی فارغ‌التحصیل فلسفه است و آخرین کتابش "آن مادران این دختران" هم کتابی با تمرکز بر زنان با موضوع سیاسی-اجتماعی است.

این کتاب به اتفاقات دو نسل از زنان ایران می‌پردازد که یکی تجربه حوادث تاریخی مختلفی را پشت سر گذاشته و دیگری در شرایط دیگری بزرگ شده و از ارزش‌های نسل مادرش به دور است.

کتاب قضاوت و برتری به نسلی نمی‌دهد و هر نسلی تجربه‌های خودش را دارد. داستان بیشتر به شکاف این دو نسل اشاره می‌کند که دختران، مادران را نمی‌پذیرند و مادران، دختران را نمی‌شناسند و در این میان عدم درکی اتفاق می‌افتد که نتایج خوبی در پی ندارد. داستان در مورد ثریا و دخترش آناست. زنی بیوه اهل گوران که هنگام بارداری، شوهر شمالی‌اش را از دست می‌دهد و در تهران با شغل معلمی دخترش را به سختی بزرگ می‌کند. مادر و دختری که هر دو شوهرانشان را از دست داده‌اند؛ یکی بوسیله مرگ، دیگری با طلاق. در این کتاب آنا از مادرش دلخور است که شیوه زیستنش را تنها شیوه درست زندگی می‌داند و ثریا از آنا دلخور است چرا که رنج‌های خودش و نسلش را نمی‌بیند. نسلی که در کوران حوادث و در رنج‌ها و کمبودها بزرگ شده است. این نسل (نسل مادران) نمی‌خواهد از این رنج‌ها جدا شود و آن‌ها را سرمایه خویش تلقی می‌کند. تجربه عشق و قدرت در درون‌مایه داستان، بیانگر تجارب شخصی نویسنده است.

خطوط داستانی با پس زمینه سیاسی-اجتماعی پررنگ خود و کنشگری شخصیت‌ها از نقاط قوت این کتاب است.

نام کتاب: زمین انسان‌ها

نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری

متن از امیر زارع

زمین انسان‌ها
زمین انسان‌ها


کتاب زمین انسان‌ها، یک نوع اتوبیوگرافی است که نویسنده بخشی از خاطرات خود پس از نجات معجزه آسا از سقوط هواپیما در مصر را روایت می‌کند. در این کتاب ردپایی از شازده کوچولو را هم می‌توان یافت. در این کتاب با نگاه نویسنده به مفاهیمی مثل دوستی، مرگ و جستجو برای معنای زندگی آشنا می‌شویم. یکی از جمله‌های زیبای کتاب از نظر من این است:

"تجربه نشان می‌دهد که دوست داشتن به هیچ وجه در نگاه کردن به یکدیگر نیست، بلکه دسته جمعی به یک سو نگریستن است."

در قسمتی از کتاب می خوانیم:

ای کهنه کارمند کاغذباز، ای رفیقی که در کنار منی، هیچکس هرگز تو را به گریز، راهبر نبوده است و گناه از تو نیست. تو همچون موریانگان، راحتِ خود را با کور کردن روزنه های رو به نور زندانت پرداخته ای.
تو خود را در ایمنی شهر بندگی، در کارهای همیشه یکسان و آداب خفه کننده زندگی شهرستانیت فرو پیچیده و پیله ای بر گرد خود تنیده ای. تو این حصار حقیر را در برابر بادها و جزر و مد و ستارگان بالا برده ای. تو هیچ نمی‌خواهی آسودگی خود را با مسائل خطیر پریشان سازی. تو به قدر کفایت به خود رنج داده ای که سرنوشت انسانیت را از یاد ببری. تو دیگر ساکن سیاره ای سرگردان نیستی. تو هیچ پرسش بی جوابی از خود نمی‌کنی. تو یکی از جا خوش کردگان حقیر شهر تولوزی.
هنگامی که هنوز فرصتی باقی بود، کسی شانه هایت را نگرفت و تکانت نداد.
اکنون گِلی که تو را سرشته، خشکیده و سخت شده است و از این پس هیچ چیز در وجود تو نخواهد توانست آهنگساز خفته یا شاعر یا کیهان شناسی را که چه بسا زمانی در تو بود، بیدار کند.

در قسمتی دیگر آمده است:

و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی‌توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه‌ی خاطرات مشترک، این همه رنج‌ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی‌ها و هیجان‌های تند همسنگ نیست. این دوستی‌ها تکرار نمی‌شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می‌‌نشاند که به زودی در سایه‌اش بنشیند، خیالی خام می پرورد!

نام کتاب: صراحت تمام عیار

نویسنده: کیم اسکات

متن از حمیدرضا حسنی

صراحت تمام عیار
صراحت تمام عیار

کیم اسکات که سابقه فعالیت در شرکت‌هایی همچون گوگل و اپل را در کارنامه خودش دارد، تصمیم می‌گیرد شرکت خودش را تاسیس کند. شرکتی که در آن آدم‌ها عاشق محل کار و مدیرشان باشند. اما در نهایت برای اینکه همکارانش، از او ناراحت نباشند به آنها بازخورد نمی‌داد و در نهایت مجبور می‌شود یکی از آن‌ها را بدون ارائه بازخورد قبلی، اخراج کند.

پس از این اتفاق این سوالات در ذهن او بوجود می‌آید:

چگونه می‌توان هم هوای افراد سازمان را داشت و هم از آن‌ها انتقاد کرد؟ چطور می‌توان هم اعضای تیم را به چالش کشید و هم به رشد آن‌ها کمک کرد؟ چگونه رئیس قاطعی باشیم و همزمان انسانیتمان را هم از دست ندهیم؟

کیم اسکات با ارایه یک چارچوب از یک بازخورد موثر بنام "چارچوب صراحت تمام عیار"، ویژگی‌های یک بازخورد موثر را تعریف می‌کند. همچنین به راهکارهای عملی برای ایجاد فرهنگ بازخورد دادن در سازمان می‌پردازد.

در این کتاب گفته می‌شود بازخورد خوب دو بعد دارد: توجه شخصی و چالش مستقیم.

بر اساس این مدل، هر بازخورد در یکی از این چهار دسته قرار می‌گیرد: دورویی دغل‌کارانه، همدلی ویرانگر، تهاجم گزنده و صراحت مشفقانه. در این کتاب مثال‌های کاربردی متعددی از تجربه نویسنده وجود دارد و هر کدام از این چهار بازخورد به تفصیل مورد بررسی قرار می‌گیرند.

کتاب صراحت تمام عیار پر از نکات مربوط به مهارت‌های ارتباطی، رفتار سازمانی، مسیر شغلی، رهبری و مربیگری است.

نام کتاب: چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟

نویسنده: کاظم علمداری

متن از علی همتی

چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟
چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟

در این کتاب به صورت ریشه‌ای بررسی می‌شود که چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ اگر برگردیم به زمان‌های قدیم و تمدن‌های باستانی موجود در ایران و یونان، اولین وجه تمایزی که می‌شود در آن پیدا کرد که باعث ایجاد تفاوت‌های بعدی می‌شود، این است که آب در منطقه‌ی مدیترانه‌ای یونان به وفور یافت می‌شد ولی در منطقه بیابانی ایران، آب برای کشاورزی مساله‌ای بسیار مهم و حیاتی بود. به همین سبب کشاورزی در یونان می‌توانست به صورت انفرادی انجام بگیرد ولی در ایران نیازمند یک حرکت جمعی بود. عده‌ای باید همکاری می‌کردند تا آب به زمین‌ها برسد. شخصی باید مسئول تقسیم عادلانه آب (میرآب) می‌بود و کسانی باید از قنات‌ها و مسیرهای آبی مراقبت می‌کردند تا قبایل کوچنده و متخاصم حمله و آن‌ها را تخریب نکنند. به همین علت وقتی شخصی در یونان به صورت انفرادی می‌توانست کار کشاورزی را پیش ببرد بعد از چند نسل اضافه‌ی محصولی که وجود داشت و منجر به ثروت افزوده می‌شد، در آن خانواده باقی می‌ماند. مثلا نوه‌ی آن خانواده دیگر نیازی نداشت صبح تا شب کشاورزی کند و می‌توانست سراغ حیطه‌ها و مشاغل دیگری از جمله صنعت، فلسفه، بازرگانی و... برود. ولی در ایران به علت کمبود آب، محصول اضافه بر نیازی تولید نمی‌شد و اصولا کار بازرگانی را کار نیکو و پسندیده‌ای نمی‌دانستند. چون معتقد بودند هر کسی که تجارت می‌کند مجبور است در آن تجارت دروغ وارد کند تا کارش پیش رود و از این جهت حتی در سنگ نوشته‌ی معروفی از داریوش اول داریم که می‌گوید: خداوندا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ محفوظ بدار؛ که بعضی از تاریخ‌دان‌ها اعتقاد دارند منظور از آن دروغ، کار بازرگانی و تجارت است و خشکسالی هم که به وضوح به اهمیت کشاورزی در ایران آن زمان اشاره دارد.

در ایران به واسطه‌ی اهمیت کار جمعی که باید شکل می‌گرفت تا بتوانند کشاورزی کنند، پس از تشکیل اولین دولت‌ها، به سبب اینکه دولت‌ها کنترل آب و محافظت از آن را در دست گرفتند، توانستند زمین‌ها را هم کنترل کنند. چرا؟ چون زمینی که به آن آب نرسد دیگر به درد نمی‌خورد. پس عملا مالکیت زمین‌ها دولتی شد اما در یونان این اتفاق نیافتاد. در یونان کم‌کم نظام سرمایه‌داری شکل گرفت و شغل‌های متفاوتی در کنار کشاورزی ایجاد شد که می‌توانست یک جامعه را از سطح کشاورزی بالاتر ببرد.
از طرف دیگر حجم عظیمی از نیروی انسانی که میتوانست وارد صنایع دیگری شود، وارد حوزه‌هایی شد که نمی‌توانست برای مردم آن زمان ارزش افزوده‌ای خلق کند. مثلا در مصر، حجم عظیمی از نیروی انسانی، درگیر ساخت اهرام مصر شدند و حتی در ایران هم نیروی انسانی زیادی درگیر توسعه و ساخت بناهای باشکوهی همچون تخت‌جمشید شدند که در چشم بر هم زدنی چنین بناهایی با حمله‌ی دشمن (مثلا اسکندر) از بین رفت و تمام زحمات کشیده شده تبدیل به هیچ گردید. حتی ساخت و حفر قنات‌ها نیز که نیاز آن روزگاران بود و نیروی کار زیادی می‌طلبید، با حمله‌ی قبایل از بین می‌رفت. از این رو، نیروی کاری که میتوانست تبدیل به دهقان شود و پس از آن نظام‌های فئودالی و در ادامه سرمایه‌داری را تشکیل دهد، به رعیت تبدیل شد و نظام فئودالی در ایران شکل نگرفت.

در جای دیگری از کتاب به غرب و امپراطوری قدرتمند روم پرداخته می‌شود. امپراطوری روم قدرت مطلقه را در دست گرفته بود و اگر سقوط نمی‌کرد، اروپا دست کمی از امروز ایران نداشت. حالا دلایل سقوط امپراطوری روم چه بود؟ امپراطوری روم هم به سبک امپراطوری‌های ایران، تمامیت خواه بود و موتور محرک اقتصاد این امپراطوری، برده و فتح سرزمین‌های دیگر بود. انباشت برده در امپراطوری به حدی زیاد شد که انگیزه کار را از انسان‌های آزاد گرفت. یعنی یک انسان آزاد نیازی به خلاقیت در ابزارهای تولید نمی‌دید. زیرا نیروی ارزان برده وجود داشت و می‌توانست آن کار را انجام دهد. از این رو در توسعه و رونق صنعت دستاوردی ایجاد نمی‌شد. از طرف دیگر، امپراطوری برای حرکت چرخ اقتصادی اش نیاز به برده داشت و برای تامین برده باید وارد جنگ‌های متعددی می‌شد که هزینه‌های سنگینی بر دوش حکومت گذاشت. رفته رفته امپراطوری روم ضعیف و ضعیف‌تر شد و توسط حمله‌ی ژرمن‌های بربر، امپراطوری روم سقوط کرد و قدرت متمرکز از بین رفت و رهبران ژرمن‌ها هرکدام زمین‌ها را بین خود تقسیم کردند و زمینه‌ساز ظهور فئودالیسم در اروپا شدند.

از طرفی مساله‌ای که خیلی از ایرانی‌ها تصور می‌کنند موجب توسعه نیافتگی ایران است، حمله اعراب به ایران و سلطه‌ی حکومت اسلامی و دینی بر ایران است. ولی نویسنده به صورت منطقی و با بی‌طرفی این مساله را از چند جنبه بررسی می‌کند.

در باب نخست، این پرسش مطرح می‌شود که آیا قبل از اسلام حکومتی دینی در ایران حاکم نبود؟ حکومت ساسانیان که یک حکومت دینی بود و سرسلسله‌ی آن اردشیر بابکان (که خود یکی از مغ‌های زرتشتی بود) را می‌شود پایه‌گذار حکومت دینی در ایران دانست. در واقع اعراب از ایرانیان شیوه‌ی حکومت آموختند و ترکیب دین و حکومت را اثرگذار دانستند.

در باب دوم، این سوال مطرح می شود که آیا پیش از اسلام ایران در مسیر درستی قرار داشت؟ قطع به یقین پاسخ این پرسش خیر است. در بخشی از کتاب آمده: «گسترش وسیع فاصله طبقاتی از یک سو، فساد دستگاه حکومتی و بی‌توجهی به نیازمندی‌های مردم از سوی دیگر، زمینه‌های شکست حکومت را فراهم کرد. از نظر دینی نیز وضعیت بسیار نامساعدی به وجود آمده بود. دستگاه دینی در حکومت ادغام شده بود و روحانیون در سیاست‌گذاری دولت و سرکوب مخالفان، بخصوص مخالفان دینی نقش بارزی ایفا می‌کردند. از نظر اقتصادی نیز وضعیت بسیار نامساعدی بر ایران حاکم شده بود و دستگاه سیاسی مسئول مستقیم آن بود. یکی از دلایل آن مداخله روحانیون در حکومت بود. بسیاری از املاک کشور در اختیار رهبران دینی و روحانیون بود که مالیات نیز پرداخت نمی‌کردند».

در واقع یکی از ایرادات نظام حاکم بر ایران در آن دوره نظامِ کاستی بود که امروزه در بخش‌هایی از هند می‌توان همچنان آن را مشاهده کرد و این موجب اختلاف طبقاتی در بدنه جامعه شده بود. اسلام که خود ذاتا به دلیل محل پیدایش آن که در میان قبایل فقیر اعراب بود و تقریبا همه در میزان فقیر بودن با هم برابر بودند یک دین مبتنی بر برابری بود و این برای ایرانیان بسیار خوشایند بود.

در باب سوم به این مساله پرداخته می‌شود که سلطه‌ی مستقیم اعراب بر ایران در حدود صد سال بود و بعد از آن ایرانیان بودند که هم افسار حکومت را در دست گرفتند، هم بسیار اندیشمندانی در دین اسلام ارایه کردند. تا جایی که نویسندگان کتاب سته که شامل شش کتاب می‌باشد و این کتاب‌ها بعد از قرآن مهم‌ترین منابع دینی هستند که در دسترس اهل سنت است، تماما ایرانی هستند. همچنین کتب اربعه که از منابع فقه شیعه می‌باشد، نویسندگان تماما ایرانی دارد و اضافه بر این یکی از نوابین اربعه امام دوازدهم، از شیعیان ایرانی بود.

نویسنده از این مطالب نتیجه می‌گیرد که علت توسعه نیافتگی ایرانیان نمی‌تواند دین اسلام باشد و اگر ساسانیان نیز از اعراب شکست نمی‌خوردند سرنوشت چندان متفاوتی در انتظار ایرانیان نبود.
در پایان نتیجه‌گیری شده است که علت توسعه نیافتگی ایران، عدم ظهور نظام سرمایه‌داری و زمین‌داری دولتی است. مبدا شروع نظام سرمایه‌داری در ایران را می‌توان همزمان با اصلاحات ارضی در ایران و انقلاب سفید که توسط محمدرضا شاه برای اولین بار در ایران شروع شد دانست.

روز کتاب و کتاب خوانی مبارک!