برنامهنویس فسیل شده. دایناسور وبلاکنویسی
اوّل، مُرغ؟ یا: تخممرغ؟ * اقتباس هنری
اقتباس هنری، از اون موضوعاتی هست که گاهی باعث مباحث تند و تیزی بین طرفداران یک هنر یا کارشناسان و منتقدین میشود.
نظرات همه در جای خودشان محترم. نه متخصص هستم. و نه مدّعی.
چیزی که می خوام بهش اشاره کنم یک نظر شخصی و تجربهای جالب هست. اون هم فیلمهای اقتباس شده از کتابهای پرفروش. باز هم نه همهشون. بلکه اونهائی که منجر به فیلمهای موفق و تحسین شده بودهاند.
شخصاً، یکی از سرگرمیهایم پیدا کردن و خواندن کتابهائی بوده که فیلمهای آنها را دیدهام. فیلمهائی مثل: «انجمن شعرای مرده» یا: «راز داوینچی» و چند نمونهی دیگر...(بهخصوص آثار مایکل کرایتون)
فیلمهائی که اکثر منتقدین معتقد بودهاند که از اثر اقتباس شده پیشی گرفتهاند. امّا نه با هدف مرور داستان یا مچگیری از کارگردان و نویسنده. بلکه با هدف گرفتن مچ نویسنده!
به عنوان یک شخص میانسال که گهگاه دست به قلم میشوم و لااقل یک کتاب تدوین شده هم دارم. پیدا کردن نوع شخصیتپردازی از خلال سطور و پاراگرافها بعد از دیدن فیلمی که به خوبی از روی آن اثر اقتباس شده. احساس نوعی قدرت ماورائی به خواننده میدهد. وقتی مثلا می دانی که فلان شخصیت داستان قرار است چه سر نوشتی پیدا کند؟ از همان کلمات اولی که به او اشاره می کند یا جملاتی که بیان میکند. دست نویسنده را میتوانی بخوانی. که چطور برای آن هدف نهائی از همان ابتدا روی کاراکتر کار کرده. از یک لبخند، از یک اشاره به نوع لباس یا رفتار.
انگار به یک بازی پوکر دعوت شدهای که همه، کارتهایشان شیشهای است، و تو به تنهائی میتوانی دست همه را بخوانی و روی آنها شرط ببندی.
شخصا از این کار ، بارها لذت بردهام. و آن را به شما هم توصیه میکنم. نه سینما را برتر از کتاب می دانم و نه بالعکس. فقط احساسی متفاوت را از خواندن چند کتاب تجربه کردهام که دوست داشتم با دیگران در میان بگذارم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خارش
مطلبی دیگر از این انتشارات
-*( انجماد )*-
مطلبی دیگر از این انتشارات
-*( اینجا هم ؟ )*-