Just Impossible Is Impossible
«آن» حال که از ما رفت و بازنگشت...
در ادامه بحث ادراک و زمان و تعریف ملزومات این رابطه به واژه ساده و البته غیرقابل دسترس آن رسیدیم. «آن» چیست؟
ارسطو در سماعِ طبیعی، سعی دارد که تعریف کوتاه و روشنی از آن یا لحظه حال را -که به درکِ ما میآید- در ذیل مفهومی به نام زمان ارایه دهد و برای تقریب به ذهن از مقایسه آن و نقطه در خط کمک میگیرد. البته او اذعان دارد که زمان به خودی خود وجود ندارد و وجودش قائم به ماده است. به عبارتی زمان هم مانند مکان، همراه حرکت است و
مقدار متصل و محاذی حرکت است و فصل آن ذهنی است.
این عبارت آخر که فصل آن ذهنی است اشاره به آن یا جزء زمان دارد؛ در واقع آن موجود نیست و ما در ذهن آن را متصور میشویم، همانطور که نقطه موجود نیست و ما آن را فصل و محل جدایی دو خط میدانیم.
از نظر ارسطو یک حرکت بر حسب احوال روحی ما دراز و کوتاه میشود و این ادراک همان است که با اشاره به داستانی شبیه به اصحاب کهف در فصل چهارم کتاب سماع طبیعی به آن میپردازد. از نظر ایشان که بخش زیادی از ایام را به خواب رفته بودند زمان عبارت است از اتصال آن قبل از بیداری به آن پس از بیداری.
ارسطو نظریههای مربوط به زمان را در چهار گروه تقسیمبندی میکند:
برخی وجودی توهمی برای زمان قائل هستند (وجود ذهنی) این دیدگاه زمان را نسبت بین آغاز و پایان مسافت میداند.
برخی به سبب اینکه به آن دسترسی نداریم و آن موجود نیست کل زمان را ناموجود میدانند که ارسطو به نقد این دیدگاه مینشیند و میگوید آنْ بودن نحوی از وجود است و به سبب نبودن آن نمیشود وجود را مطلقا از زمان سلب کرد. البته ذکر این نکته نیز مهم است که این گروه به علت تقسیمناپذیری و بحث جزء لا یتجزی برای زمان و اینکه زمان باید همراه حرکت باشد و اگر بینهایت جزء داشته باشیم پس بینهایت حرکت خواهیم داشت، به انکار وجود زمان میپرداختند.
گروه سوم از نظر ارسطو کسانی بودند که برای زمان جوهر قائم به ذات متصور میشدند که این با موجود واجبالوجود در تعارض است.
و دسته سوم که به نظر ارسطو نزدیکتر است نظریه نسبتی زمان است که در واقع زمان رابطهای با حرکت دارد یا به عبارت دقیقتر زمان مقدار حرکت است.
زمان پیوسته است و بریدگی ندارد. زمان مقدار حرکت و شماره تاخر و شماره تقدم حرکت است؛ در زمان تغییر بیواسطه است و در چیزهای دیگر تغییر به واسطه زمان صورت میگیرد از همین روست که زمان لازمه حرکت است و مقدار آن.
و اما آن
آن در نظر ارسطو برای زمان به مثابه نقطه برای خط است. آن دفعی است و زمان امری پیوسته و تدریجی است. زمان یا مقدار حرکت درواقع شمارنده تقدم و تاخر حرکت است. همانطور که نقطه شماره کننده خط است؛ پس آن هم شماره کننده زمان است و به طور ذهنی میتوان آن را واحد زمان فرض کرد. این در حالی است که درواقع آن قابل دسترس نیست.
خب تا در این آن گرفتار هستید، سری هم به واحد ادراک زمان در ۱۶۳ سال پیش بزنیم. البته اگر بتوان از تقلیلگرایی به نحو تقریبی استفاده کرد و دو مفهوم آن ارسطویی و کوچکترین واحد احساسی ما از زمان را در اواخر قرن نوزدهم در مرز تقریبی اندازهگیری ادراک کیفی، یکی دانست!
اگر به حول و حوش ۱۸۶۰ برویم به آناتی از زمان میرسیم که بحث داغ ارتباط پدیدههای کیفی و کمّی و یا به عبارتی کمّیسازی هر کیفیت قابل ادراک مسئله روز روانشناسی تجربی بود.
از نخستین آزمایشهای ادراک زمان که به نوعی تخمین بازه زمانی را مدنظر داشتند؛ آزمایش فیزیولوژیست آلمانی کارل فیورروت میباشد که تحت عنوان احساس زمان در پرتو آزمایش مشهور است. این آزمایشها که امروزه به پیگیری ساعت درونی بدن(ذهن) میپردازند، در آن زمان با هدف کمّی کردن احساسها و رفتار انسانی پایهریزی میشده است. آزمایشی که به ثبت بازه 0/75 ثانیه به فیورورت و همکار او نسبت داده میشود؛ در کتابش به نام مطالعه تجربی احساس زمان گزارش داده شده است.
نخستین این آزمایشها در تز دانشجوی او به نام هورینگ گزارش شده است. نکته جالب این آزمایش این بود که هورینگ علاوه بر اینکه توسط این تز مدرک دکترای خود را دریافت کرد، سهم به سزایی در سری آزمایشهای تجربی ادراک زمان داشت؛ چراکه او در این آزمایش نقش یک شرکت کننده را داشت که استاد او فیورروت مسئول آزمایش بود.
طراحی مدل این آزمایش براساس روش بازتولید بود. البته ذکر این نکته نیز لازم است که این سری آزمایشهای تجربی بر پایه یک سیستم زماندار الکتریکی و مکانیکی در حیطه فیزیولوژی طراحی شده بودند که پیش از فیورورت، فخنر در کتاب عناصر فیزیک روان در سال ۱۸۶۰ به شرح المانهای مورد نیاز برای چنین کمّیسازی پرداخته بود. در این روش جهت کمّی سازی احساس زمانی از درگیری حواس دیگری چون دیداری، شنیداری و حتی لامسه جهت تخمین بازه زمانی استفاده میشده است.
درحقیقت مسئله اصلی آن روزها این بود که اگر زمان را میشود درک کرد و برای بیان آن از اصطلاح ادراک زمان استفاده میکنیم، پس باید مثل هر ادراک دیگری- مثلا ادراک درد یا ترس- یک منبع تحریک و منبع حسی در بدن، یک آستانه تحریک و یک تابع اندازهگیری برای کمّیسازی آن بتوان تعریف کرد.
در آزمایش فیورورت یک صفحه شیشهای در مقابل شخص شرکت کننده قرار میگیرد که در یک فاصله زمانی مشخص دو ضربه بر روی آن سطح زده میشود؛ از شرکت کننده درخواست شده است که پس از شنیدن ضربه دوم پاسخ دهد که انتظار میرود بازه زمانی بین پاسخ او و ضربه دوم همسان با بازه زمانی بین دو ضربه اول و دوم باشد.
دادههای حاصل از آزمایشها که بنا به گزارش کتاب خود او شامل صدها کارآزمایی تجربی و پرتکرار بود؛ قانونی را به نام قانون فیورورت در مورد تخمین بازه ادراکی معرفی میکرد که بیانگر یک زمان بیتفاوت در بین دو حالت تخمین بیشتر از حد میانگین و تخمین کمتر از حد میانگین بود.
این نقطه یا لحظه بیتفاوت که او عدد تقریبی 0/75 ثانیه را به آن نسبت داده بود، بیانگر زمانی از آزمایش بود که تخمین بازه توسط فرد شرکت کننده دقیقا مطابق با زمان بین دو ضربه گزارش شده بود.
شما چه فکر میکنید؟
آیا این آن و آن آن هر دو یک آن اند؟ :)
منبع این بخش: سماع طبیعی با ترجمه دکتر لطفی و فن سماع طبیعی ابن سینا با ترجمه دکتر صدوقی سها
بخش ادراک زمان در روانشناسی برگرفته از فصل چهارم پایاننامهام با اندکی تغییر ( مقاله های Wearden, 2016 و بلاک و همکاران ۱۹۹۹)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه ذهن
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت واقعیت و ایده
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارچ یا گلدان؟ مسئله این است. | یک نمایشنامه فلسفی