علاقه مند به فیزیک و فلسفه ذهن
آیا حل مسئله آگاهی موضوعی بغرنج است؟
- آگاهی، مسئله ای است که همواره باعث حیرت فلاسفه و دانشمندان بسیاری گشته. اما آیا راه حل مسئله آگاهی مشابه دیگر مسائلی که بشر در علوم با آنها سر و کار دارد میباشد؟ شاید در نگاه اول پرسیدن این سوال کمی گیج کننده و مبهم باشد. چرا که اگر آگاهی یک مسئله باشد، پس دارای راه حلی است که فعلا به آن نرسیدهایم، اما بالاخره یک راه حل دارد. پس منظور ما از پرسیدن شباهت راه حل مساله آگاهی با دیگر مسائل دقیقا چیست؟ بهتر است ابتدا کمی مسئله آگاهی را روشن کنیم. آگاهی چیست؟ چرا ما انسانها خود را دارای آگاهی میدانیم؟ به بیان ساده، آگاه بودن ما از وجود خودمان و درک این نکته که ما در حال تجربه جهان اطراف هستیم، به این معنا است که موجوداتی آگاه هستیم. اما یک کلاغ چه؟ آیا او از محیط اطراف خود آگاه نیست؟ آیا کلاغ نمیداند که در حال تجربه جهان اطراف است و با آن به نوعی در تجربه ای آگاهانه قرار دارد؟ پس دقیقا چه چیز ویژه ای در مورد تجربه ما با جهان خارج وجود دارد که خود را موجوداتی دارای آگاهی میدانیم؟ فعلا فرض کنید که هیچ تعریف مشخصی برای آگاهی انسانی نداریم، و میخواهیم با بررسی احتمالات مختلف، آن را روشن تر کنیم. اولین احتمال این است که ما به خاطر داشتن نیروی تفکر، استدلال و توانایی پیش بینی، خود را موجوداتی متمایز میدانیم و این تمایز را با نام خود-آگاهی مشخص میکنیم. قدرت ما در شناخت بیشتر جهان و قوانین آن در جهت پیش بینی امور، نمونه مشابهی در دیگر جانوران ندارد. از این نقطه نظر، میتوان مساله آگاهی را به نوعی با تکامل زیستی در ارتباط دانست. یعنی به خاطر اینکه ما از نظر زیستی دارای موجودیتی پیچیده تر یا در اصطلاح تکامل یافته تریم، پس قدرت شناخت بیشتری نسبت به سایر جانوران داریم. چون هر موجودی، تا حدی که بتواند نیازهایش را برطرف کند، از قدرت شناختی نسبی از جهان برخوردار است. پس میتوان آگاهی را محصول تکامل دانست که دارای درجات مختلفی از کمترین (تک سلولی ها) تا بیشترین (انسان ها) میباشد. اما آیا شناخت مکانیسم تکاملی آگاهی، میتواند به ما در درک این مساله کمک کند که آگاه بودن یک میمون چگونه است؟ یا برای مثال، آیا میتوان گفت که میزان آگاهی یک فیل نسبت به میزان آگاهی یک خرس چه تفاوتی دارد؟ بحث بر سر این نیست که ظرفیت مغز این حیوانات چه تفاوتی دارد یا هوش آنها نسبت به هم چه مقدار است. در واقع مسئله به این شکل است که برای درک آگاهی میمون وار یا هر جانور دیگری، باید میمون بودن را تجربه کنیم. یعنی باید بدانیم که زیستن یا تجربه بودن از نظر موجودی به نام میمون یا فیل و ... چگونه است. اگر آگاهی تجربه ارتباط یک موجود زنده با جهان اطراف باشد، پس باید این تجربه درک شود تا بتوان آگاهی آن موجود زنده را شناخت. آیا میتوانیم روزی چنین تجربه ای داشته باشیم؟
- رویکرد دیگر برای درک مسئله آگاهی، این است که آگاهی را ناشی از یک سیستم پیچیده و منسجم عصبی بدانیم. یعنی آگاهی را به معنای پدیده ای برآمده یا ویژگی یک سیستم پیچیده معرفی کنیم. در اینصورت، ابتدا باید چنین سیستم پیچیده ای که البته در اکثر موجودات زنده وجود دارد، یعنی مغز را بشناسیم. امروزه به لطف مطالعات گسترده ای که روی مغز انجام شده، نواحی مختلف مغزی با ویژگی ها و کارکردهای ویژه هر کدام تا حدود زیادی شناخته شده اند. در اینجا نمیخواهم با رویکردی علمی به بررسی مغز بپردازم، چرا که اولا نیازمند دانش بالایی میباشد، دوما برای یک بررسی کلی در مورد آگاهی نیازی به مطرح کردن چنین دانش تخصصی ای نیست. فرض کنید، روزی دانشمندان متوجه شوند که هر تجربه آگاهانه ما مثل درک بوی گل رز، چشیدن غذای دلخواهمان، حل مسائل ریاضی و ... متناظر با الگوهای مختلف ارتباط و انتقال پیام های عصبی درون نورون های مغزی باشد. به این معنا که برای هر کدام از این تجربیات، یک الگوی مشخص از این ارتباطات را پیدا کنند. در اینصورت آنها قادر هستند که یک نقشه جامع از تمام جزئیات تجربه آگاهانه ما داشته باشند و حتی با تکرار الگوهایی که دارند، دست به بازسازی خاطرات مشخصی در ذهن ما بزنند. اما آیا چنین دانشی، میتواند به شما کمک کند که تجربه "من" از درک بوی گل رز چه نوع تجربه ای است؟ یعنی شما با دانستن الگوی نورونی حس بوی گل رز، میتوانید تجربه ای که من از بوییدن گل رز دارم را داشته باشید؟ قضیه زمانی عجیب میشود که فرضا چنین نقشه ای را به یک موجود فضایی نمایش دهیم و بگوییم چنین الگویی متناظر است با مثلا چشیدن طعم شیرینی. اما آیا این موجود فضایی تنها با دیدن این الگو، تجربه آگاهانه طعم شیرین را درک میکند؟ ممکن است در این نقشه الگوی چشیدن طعم شیرین یک الگوی یکسان باشد، اما تجربه آگاهانه آن برای اشخاص مختلف، متفاوت است. و این تفاوت به گونه ای است که توسط هیچ شخص دیگری جز همان شخص تجربه کننده، درک نمیشود. به همین خاطر شاید راه حل مسئله آگاهی، مانند راه حلهایی که در تمام حیطه های دیگر علوم مشاهده میکنیم نباشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک فیلسوف: من خودم نیستم و نه خودم من است!...با این حال من مصاحبه می کنم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسان به مثابه یک کتاب پویا
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یک رباتم. از من نترسید!