استدلال تصورپذیری زامبی دیوید چالمرز


در فلسفه ذهن اولین بار رنه دکارت از استدلال تصور پذیری استفاده کرد و از این طریق نتیجه گرفت که ذهن و بدن دو جوهر متمایزند، چرا که ذهن بدون بدن قابل تصور است. پس از آن کریپکی نیز برای رد نظریه این همانی از این استدلال بهره جست. اما دیوید چالمرز فیلسوف معاصر به شیوه‌ای متفاوت برای رد فیزیکالیسم و بر اساس معناشناختی دو بعدی به صورتبندی این استدلال پرداخت. او سعی کرد از تصورپذیری (مقدمه ای معرفت شناختی) به امکان پذیری (نتیجه ای هستی شناختی) برسد؛ ساختار استدلال: چیزی قابل تصور کردن یا دانستن است پس ادعا می شود که ممکن یا ضروری است. چالمرز سپس در نتیجه از آن ادعایی هستی شناختی را مطرح می کند.
تلقی چالمرز از فیزیکالیسم: واقعیت‌های فیزیکی در جهان، تمام واقعیت‌ها هستند به این معنی که هر واقعیت ایجابی‌ای از واقعیت‌های فیزیکی لازم می‌آید.
معناشناختی دو بعدی چالمرز: طبق معناشناختی دو بعدی، به ازای هر مفهوم دو الگوی متفاوت از وابستگی مرجع به جهان واقع و جهان خلاف واقع وجود دارد؛ بنابراین هر مفهومی مطابق با این دو نوع وابستگی دارای دو مفهوم اولیه و ثانویه است.
مفهوم اولیه:مفهومی پیشین است که وجه معرفت شناختی دارد و تابعی‌ست از جهان‌هایی که به عنوان جهان واقع به ارزش صدق آنها لحاظ شده‌اند.
مفهوم ثانویه:مفهوم ثانویه، مفهومی پسین است که وجه متافیزیکی دارد و تابعی‌ست از جهان‌هایی که به عنوان جهان خلاف واقع به ارزش صدق آنها لحاظ شده‌اند. مفهوم ثانویه پسینی است زیرا اعمال واژگان به مرجعشان در جهان واقع و شناخت ماهیت انواع طبیعی و ساختار آنها وابسته است.
چالمرز سه نوع تصور پذیری را مطرح می کند:
تصور پذیری علی الظاهر و ایده آل: تصورپذیری علی‌ الظاهر با محدودیت های شناختی امکانیِ متصور گره خورده است اما تصور پذیری ایده آل بر وجه منطقی استوار است.
تصور پذیری اولیه و ثانویه: این نوع از تصور پذیری از معنا شناختی دو بعدی مشتق می‌شود.
تصور پذیری مثبت ومنفی: گزاره به طور مثبت تصور پذیر است اگر متصور بتواند به طور نامتناقض موقعیتی را تصور کند که آن گزاره برقرار باشد. و گزاره به طور منفی تصور پذیر است اگر نتوان آن را بر اساس یک استدلال پیشینی رد کرد.
چالمرز همچنین دسته بندی از انواع امکان پذیری مطرح می کند:
امکان پذیری اولیه و ثانویه: این نوع از امکان پذیری مرتبط با مفاهیم اولیه و ثانویه است.
امکان پذیری معرفت شناختی و متافیزیکی: امکان پذیری معرفت شناختی بر حسب ظرفیت معرفتی فاعل و امکان پذیری متافیزیکی به توانایی خداوند و شیوه‌هایی که اشیاء ممکن بود باشند می پردازد.
امکان پذیری طبیعی،منطقی و مفهومی: در امکان پذیری طبیعی ملاک عدم مغایرت با طبیعت است و در امکان پذیری منطقی عدم مغایرت با قوانین منطقی و یک گزاره در صورتی ممکن مفهومی است که مفاهیم به کار رفته در آن متناقض نباشند.
در استدلالی که توسط چالمزر مطرح می‌شود منظور از تصور پذیری، تصور پذیری اولیه، ایده آل و مثبت است. و منظور او از امکان پذیری، امکان پذیری منطقی و متافیزیکی است. اگر P گزاره عطفی از تمام حقایق میکروفیزیکی باشد و Q یک گزاره از حقیقت پدیداری باشد:
اگر شرطی( P--> Q) پیشینی باشد آنگاه P بر Q دلالت دارد و اگر این شرطی ضروری باشد، آنگاه  Q، P را ضرورت می بخشد؛ یعنی ما با دستیابی به P به Q دست می یابیم (استلزام معرفت شناختی) و اگر P محقق شود آنگاه Q  محقق می شود، که نشان دهنده‌ی پیوند وجودی بین آنهاست(استلزام هستی شناختی).
استدلال تصور پذیری ادعا می کند:
بین P و Q شکاف معرفت‌شناختی وجود دارد به این معنا که با شناخت P به شناخت Q نمی‌رسیم چرا که به طور معقول می توان Q را بدون P تصور کرد. سپس می گوید بین Q و P همچنین شکاف موجهاتی نیز وجود دارد یعنی Q بدون P امکان پذیر است.
استدلال تصور پذیری زامبی یا جهان زامبی (Conceivablitiy-Possibility theory):
چنانکه که ذکر شد تلقی چالمرز از تصورپذیری در استدلالش، تصورپذیری اولیه، ایده‌آل و مثبت است. او ادعا می کند تصورپذیری اولیه، ایده‌آل و مثبت مستلزم امکان پذیری متافیزیکی(منطقی) است: زامبی یا جهان زامبی، موجودی این همان با انسان به لحاظ فیزیکی اما فاقد آگاهی پدیداری، تصورپذیر است پس ممکن منطقی یا متافیزیکی نیز هست، پس آگاهی پدیداری فیزیکی نیست؛ چرا که جهان ما و جهان زامبی به لحاظ فیزیکی این‌همان است اما زامبی یا جهان زامبی فاقد آگاهی پدیداری است. 1- (p&~Q) به طور اولیه، ایده آل و مثبت تصور پذیر است.2- اگر (p&~Q) به طور اولیه، یده آل و مثبت تصور پذیر باشد، امکان متافیزیکی دارد.3- (p&~Q) امکان متافیزیکی دارد، پس فیزیکالیسم کاذب است.4- فیزیکیالیسم کاذب است.
هدف مقدمه اول بیان شکاف معرفتی میان P و Q و رد استلزام پیشینی میان آنهاست. چالمرز ین مقدمه را شهودی می داند چرا که در مفهوم زامبی تناقض و ناسازگاری نیست.
هدف مقدمه دوم بیان شکاف موجهاتی میان P و Q و رسیدن به امکان پذیری ثانویه است.
این مقدمه امکان پذیری ثانویه را از تصور پذیری نتیجه می گیرد:a. اگر (p&~Q) تصورپذیر اولیه باشد امکان پذیر اولیه است. b. اگر (p&~Q) به طور اولیه امکان پذیر باشد آنگاه به شکل ثانویه امکان پذیر است. c. در نتیجه اگر (p&~Q) به طور اولیه، ایده آل و مثبت تصورپذیر باشد آنگاه به طور ثانویه امکان‌پذیر است.
مقدمه اول (a): طبق معناشناختی دو بعدی تصورپذیری و امکان پذیری اولیه، پیشینی و دارای وجه معرفت شناختی اند.
مقدمه دوم (b): (p&~Q) به طور اولیه امکان پذیر است اما نمی‌تواند فیزیکالیسم را رد کند زیرا فیزیکالیسم (P-->Q) را ضروری متافیزیکی (ثانویه) می داند بنابراین (p&~Q) باید به طور ثانویه امکان پذیر باشد؛ و زمانی امکان پذیر ثانویه است که مفهوم اولیه و ثانویه P یکی باشند و مفهوم اولیه و ثانویه Q نیز یکی باشند. این همانی مفهوم اولیه وثانویه طبق معناشناختی دو بعدی حاصل می شود، اگر مفهوم ثانویه یک عبارت و توصیف تعیین‌ کننده مرجع این‌همان باشند. به عبارتی مرجع یک عبارت به وسیله ویژگی ای که آن را متمایز می کند شناخته شود.
این همانی مفهوم اولیه و ثانویه در مفاهیم پدیداری(Q) صدق می کند. در رابطه با P، یا مفهوم اولیه و ثانویه آن این همان هستند یا نیستند؛ اگر این همان باشند (p&~Q) به طور ثانویه هم امکان پذیر است و اگر این همان نباشند Russellian monism  صادق است که هر دو کذب فیزیکالیسم را نیتجه می دهند.
امکان جهان زامبی نشان می دهد واقعیت‌های فیزیکی مستلزم همه‌ی واقعیت‌های ایجابی در جهان ما نیستند و بین P و Q استلزام هستی شناختی وجود ندارد. پس فیزیکالیسم (هر واقعیت ایجابی‌ای از واقعیت‌های فیزیکی لازم می آید.) کاذب است. به تعبیر چالمرز، آگاهی پدیداری بر واقعیت های فیزیکی ترتب (ابتناء) منطقی ندارد، البته کماکان این سخن مقبول است که اگر قرار بود موجودی در جهان بالفعل رو نوشتی دقیق از من باشد، تجربه آگاهانه من نیز دقیقا نسخه برداری می شد چرا که ترتب طبیعی وجود دارد.
این دیدگاه به دوگانه گرایی طبیعی (Naturalistic dualism)  می انجامد. دوگانه‌گراست از آن جهت که آگاهی پدیداری را یک ویژگی غیر فیزیکی می داند و طبیعی است از آن جهت که آگاهی پدیداری را یک ویژگی طبیعی می‌داند نه یک ویژگی متعال.
منابع: کتاب ذهن آگاه/دیوید چالمرز، یک نتیجه هستی شناختی برای آگاهی پدیداری/یاسر دلفانی، احمدرضا همتی مقدم، رضا مثمر،محمد سادات منصوری