به جای مقدمه...

خیلی وقت بود میخواستم یه چیزایی بنویسم ولی انگار وقتی یه ضرب­ الاجلی(deadline) نداشته باشم، هی پشت گوش میندازم، شایدم یه بخشیش به خاطر اینه که میخوام خیلی خوب بنویسم و در نتیجه اصلا نمینویسم? (نمیدونم شاید یه وقتی هم در مورد کمال گرایی[1]یا به قول یه بنده خدایی کامل گرایی نوشتم)...

حالا چی شد که این طلسم بالاخره شکسته شد؟

· چون یکم از کارهای دانشگاه فارغ شدم،

· یه چندتا کار دیگه هم داشتم که احساس میکنم به یه نقطه قابل قبولی رسوندمشون(شایدم فقط خودم اینطور احساس میکنم که قابل قبوله?)

· از آنفولانزای کذایی هم جان سالم به در بردم(قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید?)

· احساس میکنم دارم یه برهه دیگه از زندگی رو پشت سر میذارم و شاید وارد یه فاز دیگه(شایدم زیرفاز?) میشم، و یه جورایی هم فکر میکنم دارن یه سری آدم دیگه وارد قطار زندگیم میشن، حالا نمیدونم تا چندتا ایستگاه باهم هستیم و حضورمون چه تاثیر و تاثراتی خواهد داشت?‍♀️


........................................................................................................................................

راستش مدتها بود قصد داشتم (شرایط اجتماعی هم این قصد رو پررنگ کرده بود.) در مورد سوگیری و سوگیری شناختی[2]بنویسم، یه مطالبی هم جمع آوری کرده بودم، ولی آنفولانزای اخیر سبب شد که تصمیمم عوض بشه و فکر کردم بهتره تا حسم نسبت به این مطلب جدید سرد نشده و از دهن نیفتاده یه چیزایی بنویسم...(چون به تجربه دریافتم که خیلی کارهارو اگه به هنگام انجام ندم-به عبارتی تا تنور داغه نچسبونم- بعدش نه دیگه خودم خیلی حالش رو دارم و نه دیگه اون کار خیلی به درد دنیا و آخرت خودم و بقیه میخوره☺! سرعت زندگی هم که زیاد، باید بری سر کار بعدی و...)

تو این چند روز که مریض بودم، بچه­ های خوابگاه از هم اتاقیم (که بیشتر بار روی دوشش بود) بگیر تا همسایه روبرو و کناری و بقیه بچه های لاین هرکدوم به نوعی محبتی کردن، از احوالپرسی و پیشنهاد کمک و خرید و.... بگیر تا آوردن لیموشیرین و دمنوش و سوپ و آش، شاید با امکانات دانشجویی اونم تو خوابگاه خیلی آش و سوپ کولاکی نبود، ولی خاطره خوبی به جا گذاشت...

درسته که بیماری حس ناخوشایند و دردناکیه ولی مهر و شفقتی[3] که از بقیه دریافت میکنی این درد رو میکاهه (حتی به نظرم بیماری، رقت قلب خودت رو بیشتر و درکت رو نسبت به درد دیگران افزایش میده!!!) حسایی که شاید بتونیم در قالب واژه ­هایی نظیر #همدردی[4] یا #همدلی[5]بیانشون کنیم؛ حسایی که به نظر، فارغ از این هستند که #من و #تو چه تفاوت­ های شخصیتی و اعتقادی و... داریم.

ادامه دارد....

پینوشت

یا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ؛ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ، فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ، وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّك.


پسركم خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى دارى براى جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار. و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى دارى به تو نيكى كنند. و آنچه از جز خود زشت مى دارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى پسندى در حق آنان، و مگوى -بديگران آنچه خوش ندارى شنيدن آن-، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندك بود آنچه مى دانى، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند. و بدان كه خود پسندى -آدمى- را از راه راست بگرداند، و خردها را زيان رساند. پس سخت بكوش و گنجور ديگرى مشو، و چون راه خويش يافتى چندان كه توانى پروردگارت را فروتن باش -و به راه طاعت او رو-.[6]

[1] Perfectionism

[2] Bias and cognitive bias

[3] compassion

[4] Sympathy

· احساس نگرانی یا شفقت ناشی از آگاهی از رنج یا اندوه دیگری.

· به طور کلی، ظرفیت مشارکت و پاسخگویی به نگرانی ها یا احساسات دیگران.

https://dictionary.apa.org/sympathy

[5] Empathy

همدلی، ظرفیت درک یا احساس آنچه که شخص دیگری تجربه میکند از درون چارچوب مرجع خود آن فرد، یعنی ظرفیت قرار دادن خود در موقعیت دیگری. تعاریف همدلی طیف وسیعی از فرآیندهای اجتماعی، شناختی و عاطفی را در بر میگیرد که عمدتاً به درک دیگران (و به ویژه احساسات دیگران) مربوط می شود.

https://en.wikipedia.org/wiki/Empathy

[6] نامه 31 نهج البلاغه (نامه امام علی به امام حسن)