جایی خواندم: هرچیزی که مینویسی یا میگویی باید از سه دروازه بگذرد: آیا دلسوزانه است؟ آیا لازم است؟ آیا حقیقت دارد؟ امیدوارم آنچه مینویسم از این آزمون باموفقیت بیرون آید!
اولین تاتی تاتی های من در دنیای آگاهی
جای ابوعلی سینا خالی...
من که خصوصا توی این سالهای اخیر، خیلی تو فضای فلسفی به اون معنا نبودم(هرچند مباحث جالبه و صد البته سنگین و پیچیده!)، منتها ترم گذشته یه درس داشتیم تحت عنوان «مبانی شناخت در فلسفه اسلامی و فلسفه ذهن» و این درس انگیزه ای شد برای مطالعه یکم بیشتر!
خلاصه اینکه توی این گیرودار با یه کتاب آشنا شدم، گفتم معرفیش کنم شاید براتون جالب باشه:
نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز، (داشتم اسامی نویسندگان، مترجمین و انتشارات رو هم مینوشتم که دیدم تو عکس کتاب هست دیگه، چه کاریه من وقت بذارم و بنویسم و شما هم وقت بذارید و مجدد بخونید؟ مدیونید به حساب تنبلی بذاریدا! ??? )
بی فوت وقت در جهت معرفی کتاب، خلاصه ای از مقدمه خود کتاب رو میارم:
" معمای آگاهی
...مسلم اینکه، فهرست فیلسوفان و عصب پژوهان معرفی شده در این کتاب جامع نیست. لیکن باید اشاره کرد که تمامی افراد معرفی شده هنوز هم در زمینه آگاهی مطالعه دارند و یا نظریاتشان دست کم جدید هستند.
دکارت به عنوان تنها استثنای این فهرست، چارچوب نظری اولیه و مفیدی برای روایت های مدرن آگاهی به دست می دهد. در مجموع قصد نویسندگان، آشنا ساختن خواننده با نظریه های مهم فلسفی و علمی بحث برانگیز درباره آگاهی بوده است و خود، اظهار میدارند که فهرست ارائه شده از دانشمندان و پژوهشگران ناقص است و بسیاری از متفکران و پژوهشگران برجسته دیگر هم وجود دارند که در این کتاب معرفی نشده اند.
این کتاب به یک معنا یک مجموعه از کتب دیگر است و به منظور ساده کردن مفاهیم پیچیده یک راهنمای مقدماتی به حساب میآید تا برای خواننده شروع مناسبی برای مطالعه آگاهی باشد.
....
هر چند همه از منظر شهودی میدانند منظور از آگاهی چیست، ليکن هنوز شکاف عمیقی بین جهان آگاه درونی و جهان بیرون وجود دارد. نظریه های ارائه شده در این کتاب روایتی است از تلاش ذهن انسان برای پر کردن این شکاف و پل زدن بین تجارب آگاهانه و دنیای خارج.
پژوهش درباره ذهن و آگاهی انسان هیچگاه تا بدین اندازه هیجان انگیز نبوده است. تلاشهای فلسفی و علمی در رابطه با خاستگاه و ماهیت آگاهی در چند دهه اخیر منجر به شکلگیری حوزه پژوهشی مستقلی شده اند. از سویی فیلسوفان ذهن، مواضع نظری متنوعی را به منظور گشایش دشواریهای مفهومی آگاهی اتخاذ کرده اند و از دیگر سو، عصب پژوهان، روان شناسان و دانشمندان شناختی، به ارائه مدلهای تجربی و نظری از ساخت و کار آگاهی در مغز پرداخته اند.
خط فاصل بین دانشمندان و فیلسوفانی که به مسئله آگاهی میپردازند روشن و مشخص نیست؛ لیکن، میتوان بر اساس چشم اندازها و شیوه های مطالعاتی این دو گروه در زمینه آگاهی، ذهن و مغز، دیدگاههای آنها را از هم تفکیک کرد.
رویکرد فلسفی بیشتر معطوف به استدلال های منطقی بوده و هدف آن توصیف و بسط چشم اندازی منسجم از سناریوهای مختلف است. از اینرو فیلسوفان، بیشتر با مفاهیم سروکار دارند؛ هدف آنها بازبینی و غربال مفاهیم مختلف به منظور ارائه چارچوبی نظری از پدیده های ذهنی است. یک فیلسوف برای نیل به این هدف از ابزارهای مفهومی متنوعی مثل منطق صوری کیفیتی(مودال) استفاده میکند.
آزمونهای فکری فلسفی به ویژه ابزاری مهم اند چرا که به اثبات یا رد یک نظریه کمک شایانی میکنند. از آزمونهای فکری شناخته شده در فلسفه ذهن میتوان به استدلال همزاد یا کوالیای معکوس، خانم مری (عصب پژوه کوررنگ)، اتاق چینی و زامبیهای فلسفی اشاره کرد.
این آزمونهای فکری به فرض پذیرش مقدماتشان، ما را ملزم به تصور جهانهای ممکن و سناریوهای خلاف واقع میکنند تا از این طریق بتوانیم استحکام منطقی مواضع نظری را ارزیابی کنیم.
اكثر عصب پژوهان(از جمله روان شناسان تجربی) بر خلاف فیلسوفان، کمتر با آزمونهای فکری و منطق کیفیتی یا مودال (منطق موجهات)سروکار دارند. آنها بیشتر به دنبال کاربرد تجربی روش علمی در مشخص کردن سازوکار مغز و حالات ذهنی هستند. یک دانشمند همچنین به تفسیر داده های آزمایشگاهی علاقه دارد؛ داده هایی که میتوانند به روایت تجربی منسجم از حالات ذهنی بینجامند. عصب پژوهان، آزمونهای تجربی را توسط فناوریهایی مثل تصویربرداری ساختاری و عملکردی(fMRI، PET،...) و مشاهدات نورولوژیک پیش میبرند. این ابزارها به دانشپژوه امکان میدهند همبستگی بین رفتارها، حالات ذهنی و فرآیندهای قابل مشاهده در مغز را پیدا کند. سنگبنای پژوهشهای علمی و تجربی این است که فعالیتهای مغزی میتوانند تمامی جنبه های حیات ذهنی را تبيين کنند؛ به دیگر تعبیر، فرآیندهای مغز بسترى ماهوی برای بروز ادراک، احساس، توجه، آگاهی و دیگر ویژگیهای ذهن هستند. نظر به رویکرد عصب پژوهان، هر حالت ذهنی - از جمله آگاهی نسبت به طعم یک شکلات - میبایست توسط فعالیتهای مشخصی در مغز محقق شود؛ این دیدگاه همان چیزی است که دانشمندان علوم اعصاب همبستگی های نورونی آگاهی نامیده اند.
در نگاه اول استراتژیهای فلسفی و علمی برای مواجهه با مسئله ذهن- بدن و معمای آگاهی، رویکردهایی کاملا متفاوت به نظر میرسند. اولی به تحلیل مفاهیم پرداخته و آنها را توسط ابزارهای منطقی غربال میکند؛ در حالی که دومی به عملکردهای ذهنی مشخص و یافتن نواحی و فرآیندهای منجر به این عملکردها معطوف است.
لیکن نباید فلسفه را صرفا یک تلاش مفهومی و علم را صرفا یک پژوهش تجربی قلمداد کرد.
علم نمی تواند تحلیلهای مفهومی را نشنیده بگیرد و فلسفه هم به همین نسبت نباید در برابر یافته های علمی کور باشد. شایان ذکر اینکه، بهترین شیوه برای مطالعه ذهن اتخاذ یک رویکرد چندرشته ای و یکپارچه است؛ روشی که بتواند یافته های حوزه های مختلف پژوهش درباره ذهن انسان را با یکدیگر ترکیب کند. ماهیت دوگانه این کتاب نیز بر همین منطق متکی است. بخش اول کتاب به تلاشهای فلسفی پیرامون درک آگاهی اختصاص یافته است و بخش دوم دیدگاههای عصب پژوهانی را معرفی کرده است که طیف گسترده ای از نظریات تجربی در مطالعه ذهن و آگاهی را شامل میشوند..."
در بخش اول کتاب با رویکرد فلسفی « دیوید چالمز، پل و پاتریشیا چرچلند، تیم کرین، دونالد دیویدسون، دانیل دنت، رنه دکارت، جری فودور، جیگون کیم، ویلیام لایکن، کالین مکگین، توماس نیگل، آلوانوی، هیلاری پاتنم، دیوید رزنتال و جان سرل» آشنا خواهیم شد و در بخش دوم دیدگاههای عصب پژوهانی نظیر « برنارد بارس، فرانسیس کریک و کریستف کخ، آنتونیو داماسيو، استانيسلاس ديهانه، مرلین دونالد، جان اکلس و کارل پوپر، جرالد ادلمن، نیکلاس هامفری، جوليان جينز، بنجامين ليبت، جان کوین اورگان، راجر پنروز و استوارت هامروف، جوليو تونونی، ماکس ولمانس و سمير زكي» معرفی خواهند شد.
ببخشید دیگه یه دوهفته ای این مطلب رو دیر گذاشتم وگرنه میتونستید از نمایشگاه، کتاب رو تهیه کنید.??
راستی اینم تصویر نسخه اصلی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیوید چالمرز فکر می کند که مشکل دشوار آگاهی واقعاً دشوار است
مطلبی دیگر از این انتشارات
این که بگوییم زنبورها "احساس می کنند و فکر می کنند" به چه معناست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش vs پرورش