تجربۀ اول شخص خودش وجود دارد

در نوشته‌های قبلی، سعی کردم صورت بندی یک تبیین تماماً علمی از واقعیت را نشان دهم. همچنین به انگیزه‌های احتمالی ما در پذیرش چنان تصویری از واقعیت اشاره کردم. در این نوشته تنها کاری که می‌خواهم بکنم، اشاره است به چیزی که از روشن شدن ماهیتش فرار می‌کند: تجربۀ اول شخص.

به بیان ساده، تجربۀ اول شخص همان زندگی هرروز ماست:

وقتی صبح با شنیدن صدای زنگ ساعت با کوله‌باری از احساس کوفتگی و خستگی از تخت بلند می شویم،

وقتی می‌خواهیم چای‌ساز را روشن کنیم و به چراغ کوچک آن نگاه می کنیم تا مطمئن شویم سبز باشد،

وقتی سوار تاکسی می‌شویم و برای فرار از سرمای صبحگاهی دو دستمان را بهم می‌فشاریم،

وقتی سر کار به جوک دوستمان میخندیم ولی داریم پیش خودمان میگوییم چقدر جوک بی‌مزه‌ای بود

وقتی با شنیدن خبری ناگوار تن و بدنمان میلرزد، سقف کلبۀ فرسودۀ آرامشمان بر سرمان خراب می‌شود،

وقتی با شنیدن خبر موفقیت یکی از دوستانمان از صمیم قلب برایش خوشحال میشویم،

وقتی عصرانه هوس پیراشکی می‌کنیم و مزۀ پیراشکی چرب و شیرین را زیر زبانمان تصور میکنیم،

وقتی قبل از خواب به هزار موضوع عجیب و غریب فکر می‌کنیم تا خوابمان ببرد،

همۀ این‌ها را داریم تجربه می کنیم.

اما سوال اینجاست: آیا این "تجربه" کردن‌ها خودشان وجود دارند؟

تا آنجا که من با افراد مختلف این سوال را مطرح کرده ام، پاسخ اکثرشان این بوده که این چه سوال بی‌معنایی است؟ معلوم است که وجود دارد! آنهایی هم که کمی احساس تسلط بر علوم داشتند بلافاصله با یک پاسخ زیرکانه گفته‌اند: «این تجربه که میگی همون تغییرات مغزیه!» اما بعد که آنها را تحت فشار گذاشتم که کاری به ماهیتش ندارم، بگو ببینم وجود دارد یا نه؟ پاسخ داده‌اند: معلوم است که وجود دارد.

نکته اینجاست که اگر قبول کنیم این تجربه‌ها خودشان وجود دارند، تمامی توضیح ما از جهان ناقص خواهد شد: جهانی که در آن چیز غریبی وجود دارد که نه تنها با علم نمی‌توانیم توضیح دهیم که چرا دارای چنین چیز غریبی است، بلکه به نظر می‌رسد با قیافۀ کنونی علم هیچ‌گاه نخواهیم توانست.

این پاراگراف قبلی را یک بار دیگر بخوانید. اگر قبولش دارید باید بگویم شما "مسالۀ دشوار آگاهی" را پذیرفته اید:

ذهن آگاه: در جست و جوی یک تئوری بنیادی
اثر دیوید چالمرز
ذهن آگاه: در جست و جوی یک تئوری بنیادی اثر دیوید چالمرز